مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حضورسرهنگ مصطفی عبد الجباری در مراسم بزر گداشت هفته دفاع مقدس حوزه عتمیه حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) بناب

به مناسبت هفته دفاع مقدس مراسمی روز سه شنبه 92/7/2 در مدرسه علمیه حضرت وی عصر(عج ال…) بر گزار شد.در این مراسم سرهنگ مصطفی عبدالجباری از فرماندهان دفاع مقدس سپاه ناحیه بناب به ایراد سخنرانی پرداختند.

جناب سرهنگ، با بزرگداشت یاد و اهداف شهدای دفاع مقدس وجانفشانی های رزمندگان اسلام در حفظ انقلاب اسلامی موقعیت استراتژیک ایران در منطقه خاور میانه را برای دشمن خیلی حساس ومهم قلمداد کرده وبیان نمودند:به دست آوردن کشور ایران بر ای دشمن از ابعاد مختلف سیاسی وحکومتی وتسلط بر کل منطقه خاورمیانه مهم می باشد و آنچه هدف دشمن را به بی هدفی و خاموشی خواهد برد چیزی جز ایمان و وحدت و ولایت طلبی مردم ایران نخواهد بود.ایشان افزودند:در هر زمان وظیفه شناسی امری مهم برای ملت مسلمان است. لذا قبلا اگر وظیفه ما دفاع نظامی از کشور و انقلاب اسلامی بود الان وظیفه ،دفاع فرهنگی از کشور است.

سرهنگ عبدالجباری در پایان بیاناتشان با ذکر خاطراتی از جبهه های جنگ و شهدای دفاع مقدس،ایمان بالا و ولایتمداری را رمز استقامت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بر شمرده،طلاب را به حفظ و ادامه راه این عزیزان سفارش نمودند.

آیا عشق به امامان اشکالی دارد؟

16 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

مي گويند که فقط عشق به خدا داشته باشيم. آيا عشق به امامان اشکالي دارد؟

منظور از عشق به خدا داشتن، انحصار بندگي به خداوند متعالي است و اين مساله با عشق و محبت اولياي الاهي منافات ندارد؛ زيرا عشق به اهل بيت در طول عشق به خدا است و به معناي پيروي و وابستگي به اين وجودات مقدس ، براي رسيدن به مقام قرب الاهي است . علاقه به آنان ، در جهت عشق به خدا قرار دارد . زيرا محبت باعث مي شود که انسان بکوشد رضايت محبوب را حاصل کند و اورا اطاعت کند و چون اطاعت ولي خدا اطاعت خداست پس محبت وعشق به او عشق به خدا و اطاعت اوست. و به همين جهت محبت انبيا و اولياي معصوم، نه تنها مطلوب، بلکه لازم و ضرور است.

 

در اين زمينه نکاتي قابل طرح است:

1. در مورد اهل بيت: غلو نبايد کرد؛ و نبايد الفاظي به کار برد که فقط شايسته خدا است.چرا که آنان بندگان خدايند و کارهاي آنان به اذن و قدرت خدا است؛ (همان گونه که درباره پيامبر(ص) در تشهد نماز مي گوييم: « َ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه‏؛گواهي مي دهم که محمد(ص) بنده و پيامبر خدا است».

 

2. در مقابل غلو، بي حرمتي هم نبايد کرد،؛ زيرا اگر چه اوليا، بندگان خدا هستند، نبايد به بهانه علاقه و محبت، الفاظي را درباره آنان به کار ببريم که از ساحت مقدس آنان دور و در واقع توهيني به آنان است. اهل بيت : برترين بندگان خدا و خليفه الله هستند و فرشتگان در مقابل آنان سرتعظيم فرو مي آورند؛ پس شايسته است ما هم درباره آنان ادب را مراعات کنيم.

 

چه گناهي باعث مي شود که ما حضرت صاحب الامر -ارواحنا فداه- را نبينيم و با او ارتباط نداشته باشيم؟ کمي توضيح دهيد؟

از آن جا که امام عصر(عج) مظهر پاکي ها است و «علاقه­مند به اباصالح، خودش هم بايد صالح باشد»؛پس هر گناهي که از انسان سربزند، او را از حضرت دور مي سازد. گناه، حجاب بين انسان و حجت خدا است. گناه، قلب راتيره ، و علاقه انسان را به امور معنوي ضعيف مي کند؛ بنابراين، ترک واجبات و انجام گناهان رابطه قلبي انسان با امام زمانش را سست مي کند و اگر خداي نخواسته دل انسان بر اثر گناهان وارونه شد، شايد منکر امام عصر(عج) هم بشود؛ بنابراين ، تا دير نشده، توبه و جبران گذشته و عزم و اراده بر بازنگشتن به گناه لازم است؛ چون امام زمان(ع) بنده مطيع خدا است و از ما هم مي خواهد که بنده خدا باشيم و گناه نکنيم؛ البته لازمه گناه اجتماعي محروميت اجتماعي است و شايد مهم­ترين گناه جامعه، عدم شناخت و عدم ياري امام معصوم و عدم آمادگي و پذيرش امام و راه و روش او است که باعث محروميت از ظهور و تاخير آن مي­شود.

 

چه اعمال و ادعيه اي باعث خوشنودي و خرسندي حضرت مي شود؟

به طور کلي هر انساني داراي سه مرتبه وجودي است: افکار، صفات و اعمال، و هيچ انساني حتي معصومان : نيز از اين قاعده مستثنا نيستند. ارتباط و نزديکي به هر انساني هم تنها از همين طريق ممکن است؛ يعني اگر کسي بخواهد به انسان ديگري نزديک شود، چاره­اي ندارد جز اين که بکوشد ابتدا افکار، باورها و طرز تفکر آن شخص را شناسايي ، و خويش را از جهت فکري با آن شخص هماهنگ کند؛ سپس بکوشد قرب صفاتي بيابد، يعني از جهت صفات و کمالات اخلاقي ميان خود و آن شخص محبوب همانند سازي کند و در نهايت، نزديکي در رفتار ، نوع و روش زندگي بهترين طريقي است که انسان طالب کمال را به انسان کامل الگو نزديک ­سازد. آري، آنچه امام را خوشحال و خرسند مي کند، رفتار و کردار ما است. اين­ها است که وقتي به امام عرضه مي­شود او را خوشحال يا خداي ناکرده ناراحت مي سازد. جدا از اين مطلب، ادعيه(نظير دعاي عهد، دعاي سلامت امام زمان(عج) « اللهم کُن لوليِک الحجه بن الحسن… ) ، زيارات(مانند زيارت آل ياسين و…) و ياد حضرت بودن نيز ما را به حضرت نزديک مي سازد.

 

 1 نظر

تو آمدی و دل های امیدوار ......

12 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب


گلبوته عشق شکفت و بلبل حدیثی تازه گفت، پنجره های دیدگانما، به تپشی شورانگیز روی آوردند و گوش هامان نغمه ای نو و دلکش شنید. دل هایامیدوار و جان های مشتاق، دستان خویش را به سمت آمدن نور گشودند و چنین سرودند:

ما را که درد عشق وبلای خمار کشت … یا وصل دوست یا می صافی دوا کند

و تو آمدی و وصلدوست روزی ما شد. هاله ای از عطر آن گل غایب را برگرداگرد چهره ات دیدیم و آهنگهماهنگی از صدای قدم های استوار و مصمم ات شنیدیم. اینک، لب های درختان، حنجره هایبلبلکان، نوای مرغان عشق و فریاد همه یاران این است که «امام آمد». روح خدا آمد وبهار آفرینِ قرن ها خزان آمد.

خیزید که هنگام نشاطسحر آمد … شب رفته و خورشید ز مشرق به در آمد
برپا شده صد ولوله در گلشن توحید … کز بام فلک مرغ صبا خوش خبر آمد
آمد پی ایجاد سحر ناجی خورشید … بر جانخدایان دروغین تبر آمد

 1 نظر

هیچ کس به من نگفت...............

12 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

هيچ کس به من نگفت:

که غيبت شما، به معناي نبودن نيست، بلکه به معناي نديدن هم نيست، چرا که تو روي فرش مجالس ما، قدم مي‌گذاري، در بين مائي، ما را مي‌بيني و مي‌شناسي، ما هم تو را مي‌بينيم، ولي نمي‌شناسيم. مگر نه اين است که شما را تشبيه کرده‌اند به يوسف (عليه السلام) که برادران را ديد و شناخت، ولي برادران، او را با اينکه ديدند نشناختند.1

مگر نه اين است که در دعاي ندبه مي‌خوانيم، اي غايبي که غايب از ما نيستي؛ فدايت شوم، اي دور از مايي که از ما دور نيستي.2

مگر نه اين است که وقتي مي‌آيي، خلايق انگشت به دهان مي‌مانند که ما اين آقا را نه يکبار، بلکه بارها ديده ايم،3 پس تو اينجايي در بين ما، ولي غايبي، يعني ناشناخته‌اي، نشناختن هم گناه ماست، مشکل تو نيست، تو براي من غايبي که نمي‌شناسمت.

اي کاش در نوجواني به من گفته بودند که با شناخت تو، غيبت حداقل براي خودم، تمام شدني است.

اي کاش بودنت را هر لحظه با تمام وجودم حس مي‌کردم.

 

بارها روي تو ديدم ولي نشناختم

                        لاله از باغ رخت چيدم ولي نشناختم

 

                                                      کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو

                                                                               آمدم دور تو گرديدم، ولي نشناختم.

1. بحارالانوار، ج5، ص154.

2. مفاتيح الجنان ـ دعاي ندبه: بنفسي انت من مغيب لم يخل منا بنفسي انت من نازح ما نزح عنا.

3. حسين گنجي، ارتباط معنوي با حضرت مهدي (عليه السلام)، ص36.

 

 

 نظر دهید »

چراچادری ها زهرایی نیستند؟؟؟!!!

12 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 چادری ها زهــــــــرایی نیستند
اگر پهلویشان درد دین نداشته باشد…
چادری ها زهـــــــــرایی نیستند
اگر لبشان ذكر غریب مادر نداشته باشد…
چادری ها زهــــــــرایی نیستند
اگر زینبی را برای كربلای پسرش مهدی نداشته باشند…
چادری ها زهــــــــــرایی نیستند
اگر ذكر لب زینبشان چیزی جز «ما رایت الا جمیلا» باشد…
چادری ها زهــــــــرایی نیستند
اگر فرزندانی را برای امام زادگان عشق نداشته باشند…
چادری ها زهــــــــرایی نیستند
اگر عدو را با سیاهی چادرشان به خاك سیاه نكشانند…
چادری ها زهــــــــرایی نیستند
اگر سیاهی چادرشان حرمت خون شهیدان را به عالمیان ننمایاند…
چادری ها زهـــــــــرایی نیستند
اگر منتظـــــــــر یوسف گمگشته ای نباشند…
چادری ها زهــــــــرایی نیستند
اگر همت و باكری و كاظمی و مفقودالاثری را برای راه حسین بن علی(ع) نداشته باشند….
چادری ها زهــــــــرایی نیستند
اگر “سربند یا زهـــــــــــرا س” را بر پیشانی علویان خود گره نزنند…
چادری ها زهــــــــرایی نیستند
اگر چادرشان مجوز ورودشان به زیر خیمه ی نیمه سوخته ی “مــــــــــادر” نباشد…
چادری ها زهــــــــرایی نیستند

اگر فكرشان،هدفشان،راهشان،نگاهشان،عشقشان و حجابشان فاطمی نباشد…

 

 

 نظر دهید »

انگار چیزی ازم می خواست!ترک گناه .....

12 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

شهید مالک اشتر اذری

 

 اسمش شهید مالک اشتر اذری

محل شهادت:ماووت  تاریخ شهادت:66.4.14

خیلی دوسش دارم …….

هرچقدر می رفتم سر مزارشو ازش تمنا میکردم که یکبار هم که شده بیاد تو خوابم نمیومد هرشب با هزار امیدو آرزو صداش میکردمو به عکسش خیره میشدم تا خوابم ببره…..

روزهام با این آرزو طی شد…….

انگاری چیزی ازم میخواست………ترک گناه……….گناه هایی که شاید بی توجه بهشون  طی میکردمو ابایی نداشتم .توی یه مرحله ای بهم فهموند اشتباه کارم کجاست…

با ترک اونها کم کم نور وجودیشو تو خواب بهم نشون داد….

 اونها فقط ازمون گناه نکردنو میخوان. انقد دوستمون دارند که نمیخوان عاقبتمون بخیر نشه…..پس یادمون باشه تو روزمرگی هامون شهدا رو فراموش نکنیم

بیاد همه ی شهدای اسلام صوات

 

 

 2 نظر

با منحرفان مهدوی(6)

05 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

اشاره‌

در شماره‌هاي‌ پيشين‌ به‌ معرّفي‌ فرقهِ‌ بهائيت‌ و گوشه‌هايي‌ از انحرافات‌ آن‌ پرداختيم. در اين‌ نوشتار به مقوله‌ هاي‌ ايدئولوژي‌ بابي‌گري‌ و بهايي‌گري، جهت‌گيري‌ کلي‌ ايدئولوژي‌ بهائيه، تحليل‌ جامعه‌ شناختي‌ از شکل‌گيري‌ بهائيت‌ و بالا‌خره‌ مسئلهِ‌ ادّعاي‌ الوهيّت‌ پرداخته‌ شده و نقد و بررسي‌ آن‌ ارايه‌ مي‌شود.

مقدمه:

در شماره‌هاي‌ پيشين‌ مجله، در موضوع‌ <بابيت> و تاريخچهِ‌ اين‌ مسلک‌ استعماري‌ و پايه‌گذاري‌ تشکيل‌ مسلک‌ انحرافي‌ ديگر - بهائيت‌ - مطالبي‌ ارايه‌ شد.

بهائيت، آييني‌ بي‌بها، ادّعايي‌ دروغين، آموزه‌هايي‌ استعماري‌ و ابزار گمراهي‌ مردم‌ در دست‌ قدرت‌هاي‌ استکباري‌ است.

در بخش‌ پيشين‌ اين‌ سلسله‌ نوشتار به‌ نمونه‌ هايي‌ از نقش‌ استعمار در شکل‌گيري‌ بهائيت‌ و وابستگي‌ اين‌ مسلک‌ به‌ استعمارگران‌ عصر اشاره‌ شد.

در اين‌ بخش‌ به‌ نقل، نقد و بررسي‌ برخي‌ از ادّعاي‌ نارواي‌ اين‌ فرقه‌ پرداخته‌ مي‌شود تا آن‌ دسته‌ از خوانندگاني‌ که‌ مي‌خواهند اطلاعات‌ بيش‌تري‌ به‌ دست‌ آورند، به‌ عمق‌ پوچي‌ و انحراف‌ آن‌ پي‌ ببرند و دريابند که‌ چرا و چگونه‌ مستکبران‌ و سياستمداران‌ غربي‌ از اين‌ گروه‌ حمايت‌ مي‌کنند، در مجامع‌ بين‌المللي‌ با نام‌ دفاع‌ از حقوق‌ بشر يا آزادي‌ اديان، از حقوق‌ از دست‌ رفته‌ و مظلومت‌ بهائيان‌ دروغ‌ پرداز و فاسد داد سخن‌ مي‌دهند و در حقيقت‌ تلاش‌ مي‌کنند تا ميان‌ مسلمانان‌ تفرقه‌ اندازي‌ کنند.

ناگفته‌ نماند که‌ هشياري‌ و دقّت‌ نظر انديشمندان‌ و حاکمان‌ مسلمان‌ مي‌تواند همراه‌ با آگاهي‌ بخشيدن‌ به‌ نسل‌ جوان، از انحراف‌ و گرفتار شدن‌ آنان‌ در دام‌ مسلک‌هاي‌ ساختگي‌ - از جمله‌ بهائيت‌ - جلوگيري‌ به‌ عمل‌ آورد.

1. ايدئولوژي‌ بابي‌گري‌ و بهايي‌گري‌

با اعدام‌ باب‌ در 27 شعبان‌ 1266 ه. ق، مسلک‌ بابيّت‌ به‌ تزلزل‌ و تشتّت‌ دچار شد و گر چه‌ عده‌اي‌ از بابيان‌ نخستين‌ پس‌ از پي‌ بردن‌ به‌ ادّعاهاي‌ بي‌ اساسي‌ چون‌ نسخ‌ شريعت‌ اسلام‌ و ظهور آيين‌ جديد، دست‌ از اين‌ آيين‌ کشيدند، ولي‌ برخي‌ از طرفداران‌ آن‌ با انگيزه‌هاي‌ گوناگون، از جمله‌ حمايت‌هاي‌ گوناگون‌ بعضي‌ از کشورها و مخالفان‌ اسلام‌ و تشيّع، بابيّت‌ را در شکل‌ حمايت‌ از جانشين‌ باب‌ - ميرزا يحيي‌ (صبح‌ ازل) - پي‌گيري‌ کردند. پس‌ از تبعيد اين‌ گروه‌ به‌ بيرون‌ از کشور ايران، آيين‌ خود را در بغداد، ترکيه، فلسطين‌ اشغالي‌ و قبرس‌ تبليغ‌ مي‌کردند تا آن‌ که‌ ادّعاهاي‌ جديد حسين‌ علي‌ نوري‌ با استقرار در <حيفا>ي سرزمين‌ اشغالي‌ رسماً مورد توجّه‌ رژيم‌ غاصب‌ صهيونيستي‌ و استعمارگران‌ قرار گرفت.

آموزه‌هاي‌ غلط‌ و توهّم‌آميز علي‌ محمد شيرازي‌ (باب) به‌ دست‌ يحيي‌ (صبح‌ ازل) مورد توضيح‌ و تفسير قرار گرفت. ازليان‌ با مرام‌ جديد بابي‌ خوگرفته، درصدد بودند تا ايدئولوژي‌ بابيه‌ را حفظ‌ کنند، ولي‌ حسين‌ علي‌ نوري‌ پس‌ از فراهم‌ کردن‌ زمينه‌هاي‌ لازم‌ براي‌ اعلان‌ موجوديت، دعاوي‌ چندي‌ را نيز اعلام‌ نموده‌ و ايدئولوژي‌ بهائيه‌ را بر مبناي‌ نسخ‌ شريعت‌ پيشين‌ مطرح‌ کرد.

او هر جا به‌ تناسب‌ موقعيت، مقام‌ و مخاطبان، دستورهايي‌ را صادر مي‌کرد که‌ به‌ ايدئولوژي‌ آنان‌ معروف‌ گرديد. بي‌ارزشي‌ و پوچي‌ مفاهيم‌ اين‌ ايدئولوژي‌ در بررسي‌ و تحليل‌ بعضي‌ از آموزه‌هاي‌ آن‌ نشان‌ داده‌ خواهد شد.

2. جهت‌گيري‌ کلّي‌ ايدئولوژي‌ بهائيه‌

فرقه‌هاي‌ انحرافي‌ با اهدافي‌ متفاوت‌ پديد مي‌آيند و در زمينه‌هاي‌ گوناگوني‌ فعّاليت‌ مي‌کنند. در قرن‌ سيزدهم‌ هجري‌ خاورميانه‌ شاهد رويداد و خيزش‌ مرام‌ها و مسلک‌هاي‌ جديد بوده‌ است. ظهور فرقه‌هاي‌ وهّابيت‌ در حجاز، ترويج‌ افکار ليبراليستيِ جدايي‌ دين‌ از سياست، ملّي‌گرايي‌ در کشورهاي‌ آسيايي‌ به‌ ويژه‌ در ترکيه، ادّعاهاي‌ دروغين‌ ملّاغلام‌ احمد قادياني‌ در هندوستان‌ و بالا‌خره‌ ظهور بابيه‌ و بهائيه‌ در ايران، هدف‌هاي‌ مشترکي‌ را تعقيب‌ مي‌کردند.

همه‌ فرقه‌هاي‌ گمراه‌ و گمراه‌ کننده‌ با سر سپردگي‌ به‌ قدرت‌هاي‌ استکباري‌ و شيطاني‌ با هدف‌ مشترک‌ ايجاد تفرقه‌ ميان‌ صفوف‌ مسلمانان‌ و تزلزل‌ در باورها و افکار آنان‌ و در نتيجه، از بين‌ بردن‌ اسلام‌ يا تبديل‌ اسلام‌ ناب‌ محمدي‌ به‌ يک‌ مکتب‌ بشري‌ يا فکري‌ کهنه‌ و مندرس‌ و… بوده‌ است.

از سوي‌ ديگر، هر يک‌ از فرقه‌ها در خاستگاه‌ جغرافيايي‌ خود، هدف‌ ويژه‌اي‌ را دنبال‌ مي‌کردند. در شرايط‌ اجتماعي‌ - فرهنگي‌ ايران‌ که‌ بيش‌تر مردم‌ آن‌ را شيعه‌ اماميه‌ تشکيل‌ مي‌دادند و با توجّه‌ به‌ اين‌ که‌ در مکتب‌ تشيّع‌ مباحث‌ اجتهاد و تقليد رواج‌ داشته، مردم‌ جايگاه‌ مرجعيّت‌ عالمان‌ دين‌ شناس‌ را ارج‌ مي‌گذاشتند، هم‌ چنين‌ بسياري‌ از سنن‌ اجتماعي‌ - فرهنگي‌ با مفاهيم‌ ديني‌ آميخته‌ شده‌ بود.

در چنين‌ وضعيتي، جهت‌گيري‌ کلّي‌ ايدئولوژي‌ فرقه‌هاي‌ بابيه‌ و بهائيه، جداسازي‌ ملت‌ ايران‌ از مراجع‌ تقليد و مشغول‌ کردن‌ آنان‌ به‌ مکتبي‌ بشري‌ بود؛ مکتبي‌ که‌ جنبه‌هاي‌ غير عقلاني‌ آن‌ به‌ عقلانيتش‌ مي‌چربد و به‌ تدريج‌ از صحنه‌هاي‌ عملي‌ زندگي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ خارج‌ مي‌شود. در نهايت، گرايش‌ به‌ اين‌ ايدئولوژي‌ موجب‌ دور شدن‌ مردم‌ از دين‌ و دينداري‌ شده، پيوستن‌ به‌ مکاتب‌ غير ديني‌ را آسان‌ مي‌کند.

پيدايش‌ ايدئولوژي‌ جديد، با ارايهِ‌ تغييراتي‌ تازه‌ در تفسير اصول‌ و فروع‌ دين، جدايي‌ آن‌ از دين‌ اسلام‌ و شيعه‌ را به‌ دنبال‌ داشت. گر چه‌ انحراف‌ و بدعت‌ جديد با عنوان‌ <رکن‌ رابع> و <ادّعاي‌ نيابت‌ خاصّه> در عصر غبيت‌ کبري، زمينهِ‌ مناسبي‌ براي‌ انحراف‌ بزرگ‌تري‌ به‌ نام‌ <بابيّت> آماده‌ کرده‌ بود، ولي‌ پديد آمدن‌ آيين‌ و مناسک‌ تازه‌ در فروع‌ دين، پيروان‌ علي‌ محمد باب‌ را از ديگر مسلمانان‌ و شيعيان‌ در زندگي‌ عملي‌ و اجتماعي‌ نيز جدا نمود.

از سوي‌ ديگر، حکم‌ تکفير و ارتداد علي‌ محمد شيرازي‌ و پيروان‌ وي‌ از سوي‌ علماي‌ شيعه‌ در ايران‌ و عراق، و سپس‌ با فتواي‌ عالمان‌ مسلمان‌ در کشورهاي‌ ديگر، موجب‌ شد تا دنياي‌ اسلام‌ با بدعت‌ تازه‌اي‌ که‌ استعمارگران‌ آن‌ را پايه‌ گذاشته‌ بودند و از آن‌ حمايت‌ مي‌کردند، آشنا شود.

ناگفته‌ نماند که‌ در اين‌ عرصه، با ادّعاي‌ دروغين‌ حسين‌ علي‌ نوري‌ (بهاء الله) و افاضات‌ او، بابيّه‌ از حالت‌ سنّتي‌ خارج‌ و به‌ آداب‌ و رسوم‌ متناسب‌ با زمانه‌ نزديک‌تر شد. اين‌ نزديکي، با آسان‌تر کردن‌ احکام‌ مربوط‌ به‌ روابط‌ جنسي‌ و وجهه‌هاي‌ ظاهراً انسان‌ دوستانه‌ در مجازات‌ دزدان‌ و حکم‌ به‌ عدم‌ سوزاندن‌ کتب،1 گسترش‌ روابط‌ با اجانب، لغو حکم‌ جهاد و مبارزه، جلوگيري‌ از شرکت‌ پيروان‌ در سياست‌ و… قابل‌ مشاهده‌ است.

 

3. تحليل‌ جامعه‌ شناختي‌ از شکل‌گيري‌ بهائيت‌

براي‌ تحليل‌ دقيق‌تر نقش‌ دشمنان‌ اسلام‌ و تشيّع‌ در سرمايه‌ گذاري‌ براي‌ تفرقه‌ و پراکندگي‌ ميان‌ مسلمانان‌ و بهره‌گيري‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ از اوضاع‌ نابه‌ ساماني‌ که‌ ايجاد کرده‌اند، بررسي‌ آيين‌ بهائيت‌ از نگاه‌ جامعه‌ شناختي‌ لازم‌ مي‌نمايد.

چنان‌ که‌ پيش‌ از اين‌ نيز به‌ کوتاهي‌ گذشت، قرن‌ سيزدهم‌ هجري، قرن‌ ظهور مسلک‌هاي‌ انحرافي‌ براي‌ از بين‌ بردن‌ اسلام‌ به‌ شمار مي‌رود. ايجاد تنش‌ در عرصه‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ مسلمانان‌ و به‌ ويژه‌ شيعيان، قدرت‌هاي‌ جهاني‌ را بر آن‌ داشت‌ که‌ به‌ پشتيباني‌ از مسلک‌هاي‌ نو پديد بپردازند.

يکي‌ از نويسندگان‌ معاصر که‌ تحقيق‌ جامعي‌ در موضوع‌ <بهائيت‌ در ايران> انجام‌ داده، با توّجه‌ به‌ مسايل‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ نيمه‌ دوم‌ قرن‌ سيزدهم، اين‌ پديده‌ را چنين‌ تحليل‌ کرده‌ است:2

اگر از زاويهِ‌ جامعه‌شناسي‌ سياسي‌ به‌ اين‌ تحوّلات‌ نگريسته‌ شود، روند مقابله‌ با اقتدار سياسي‌ مذهب‌ شيعه‌ که‌ در دورهِ‌ قاجار در ايران‌ و در ميان‌ عموم‌ مردم‌ حاکم‌ بود، به‌ خوبي‌ ديده‌ مي‌شود.

مقام‌ نيابت‌ عامّه‌ امام‌ زمان‌(عج) که‌ شيعيان‌ براي‌ مراجع‌ و فقهاي‌ خود قايلند - نقطه‌اي‌ کليدي‌ در انديشهِ‌ سياسي‌ شيعه‌ است. پيروي‌ از نايب‌ عامّ امام‌ زمان(عج) به‌ شيعيان‌ اين‌ امکان‌ را مي‌دهد که‌ در هر عصري‌ حکومت‌ مورد نظر و اعتقاد خويش‌ را پايه‌ گذاري‌ کنند.

معصوم‌ ندانستن اين‌ نواّب‌ امام‌ عصر عليه‌ السلام‌ و پيروي‌ از اعلم‌ و اعدل‌ فقها ضمن‌ انتخابي‌ بودن‌ مرجع‌ و امکان‌ تغيير آن‌ در هر زمان‌ ضمانت‌ اجراي‌ خوبي‌ براي‌ دور ماندن‌ اسلام‌ و مديريت‌ جامعه‌ اسلامي‌ از برداشت‌ها و مديريت‌هاي‌ نادرست‌ است.

انتخابي‌ بودن‌ مرجع‌ و ولي‌ فقيه، برآورندهِ‌ مردمي‌ بودن‌ آن‌ و امکان‌ تغيير مرجع‌ يا ولي‌ فقيه‌ با سلب‌ عدالت، يا اعلميّت‌ از او ضمانت‌ کنندهِ‌ حفظ‌ دين‌ و مديريت‌ آن‌ از کج‌ انديشي‌ها و ناتواني‌ها است. اگر اين‌ نيابت‌ عام‌ به‌ نيابت‌ خاص‌ مبدّل‌ شود، ديگر امکان‌ انتخاب، تغيير و سرپيچي‌ از آراي‌ خود سرانهِ‌ فردي‌ که‌ نايب‌ خاص‌ تلقّي‌ شده‌ و فرمان‌هاي‌ خود را به‌ امام‌ معصوم‌(ع) نسبت‌ مي‌دهد، از بين‌ مي‌رود. به‌ اين‌ ترتيب‌ هر گونه‌ تعبير و تفسير از دين‌ از سوي‌ نايب‌ خاص‌ امکان‌پذير مي‌شود و در نتيجه‌ هم‌ محتواي‌ دين‌ و هم‌ حاکميت‌ آن‌ با بحران‌ روبه‌رو مي‌گردد. اين‌ وضع‌ در بلند مدّت‌ نتيجه‌اي‌ جز سرخوردگي‌ از دين‌ و جدايي‌ آن‌ از سياست‌ نخواهد داشت.

به‌ اين‌ ترتيب، در گرايش‌ شيخي‌گري‌ نيز از لحاظ‌ سياسي، تشکيل‌ حکومت‌ ديني‌ با مشکل‌ بزرگي‌ روبه‌رو خواهد شد. اين‌ فرقه‌ بر حسّاس‌ترين‌ نقطهِ‌ باور سياسي‌ مکتب‌ شيعه‌ در زمان‌ غيبت‌ کبري‌ انگشت‌ مي‌گذارد که‌ سر منشأ‌ اقتدار روحانيت‌ شيعه‌ مي‌باشد.

بعد از بي‌اعتبار شدن‌ اصل‌ نيابت‌ عامّهِ‌ امام‌ عصر(عج) با ملغي‌ کردن‌ دين‌ اسلام‌ از جانب‌ ميرزا علي‌ محمد شيرازي‌ (باب) و حسين‌ علي‌ نوري‌ (بهاء الله)، اين‌ حرکت‌ به‌ سوي‌ نابودي‌ کامل‌ دين‌ اسلام‌ پيش‌ مي‌رود. مخالفت‌ با وجود قشري‌ به‌ نام‌ فقها که‌ در مکتب‌ اسلام‌ (چه‌ در شيعه‌ و چه‌ سنّي) براي‌ تفسير متشابهات3 و در صورت‌ تشکيل‌ حکومت‌ اسلامي، براي‌ مديريت‌ جامعه‌ در نظر گرفته‌ شده‌ است، 4 در انديشه‌هاي‌ باب‌ و بهاء به‌ حدّي‌ است‌ که‌ وجود چنين‌ قشري‌ را در آيين‌ بهائيت‌ ممنوع‌ اعلام‌ مي‌کنند.5

از اين‌ رو، عدّه‌اي‌ که‌ از اقتدار روحانيت، به‌ علّت‌ پيروي‌ از مکتب‌ شيخيه‌ جدا شده‌ بودند، به‌ سادگي‌ در دامن‌ آيين‌ جديد يعني‌ <بابيت> افتادند. اين‌ که‌ معاني‌ جديد اعتقادي‌ و رفتاري‌ از سوي‌ علي‌ محمد باب‌ با قصد بهره‌برداري‌ سياسي‌ بيان‌ شده‌ است‌ يا خير، فعلاً مورد بحث‌ ما نيست؛ هر چند ردّ پاي‌ دولت‌ روسيه‌ در ايجاد اين‌ نوگرايي‌ ديني، يا دست‌ کم‌ کمک‌ به‌ ايجاد آن‌ ديده‌ مي‌شود - چنان‌ که‌ در قسمت‌هاي‌ پيشين‌ اين‌ سلسله‌ نوشتار اشاره‌ شده‌ است‌ - ولي‌ بايد دانست‌ که‌ شکسته‌ شدن‌ اقتدار مذهب‌ شيعه‌ در ايران‌ در واقع‌ به‌ معناي‌ شکسته‌ شدن‌ اقتدار ملّي‌ در اين‌ کشور است.

به‌ نظر مي‌رسد حمايت‌ روسيه‌ و سپس‌ انگلستان‌ و بعد از آن‌ اسرائيل‌ و ايالات‌ متحّدهِ‌ آمريکا از اين‌ فرقه، انگيزه‌اي‌ مهم‌تر از شکستن‌ اقتدار ملت‌ ايران‌ نداشته‌ باشد.

البتّه‌ بايد ياد آور شد که‌ شواهد نشان‌ مي‌دهد هيچ‌ مکتبي‌ نمي‌تواند جايگزين‌ مکتب‌ ريشه‌ دار و عميق‌ شيعه‌ در کشوري‌ که‌ به‌ کشور امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ مشهور است، شود. افزون‌ بر اين، در مکتب‌ بهائيت‌ پراگندگي‌ و سر در گمي‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ که‌ همواره‌ مانند يک‌ بمب‌ خوشه‌اي‌ فرهنگي، در آن‌ رهبر تازه‌اي‌ ظهور مي‌کند، مکتب‌ جديدي‌ احداث‌ مي‌شود و فکر نويي‌ مطرح‌ مي‌گردد.

وعدهِ‌ اين‌ نو به‌ نو شدن‌ها در گفتار علي‌ محمد باب‌ نيز داده‌ شده‌ است؛ در آن‌ جا که‌ او از آمدن‌ پيامبران‌ آينده(!) و <من‌ يظهره‌ اللّه>(!) سخن‌ مي‌گويد. و در دوران‌ جديد، اين‌ معنا را اسماعيل‌ رائين‌ در کتاب‌ <انشعاب‌ در بهائيت‌ پس‌ از مرگ‌ شوقي‌ ربّاني> پي‌گيري‌ کرده‌ است‌ که‌ خوانندگان‌ را به‌ آن‌ کتاب‌ ارجاع‌ مي‌دهيم.

ناگفته‌ نماند که‌ در دوره‌هاي‌ بعد دست‌ اندرکاران‌ مسلک‌ بهائيت‌ براي‌ جلوگيري‌ از فروپاشي‌ و حفظ‌ طرفداران‌ به‌ چاره‌جويي‌ افتادند؛ لذا در دورهِ‌ شوقي‌ افندي‌ تشکيلات‌ اين‌ مسلک‌ به‌ صورت‌ نوعي‌ حزب‌ در مي‌آيد و همين‌ حرکت‌ حزب‌ گونهِ‌ بهائيت‌ در سطح‌ بين‌ المللي‌ است‌ که‌ تا حدّي‌ آن‌ را از متلاشي‌ شدن‌ در دام‌ تفرقه‌ها دور مي‌دارد.

4. ادّعاي‌ الوهيّت

شايد به‌ سادگي‌ باور کردني‌ نباشد که‌ در نوشته‌هاي‌ <باب> و <بهاء> از الوهيّت‌ و ربوبيت‌ آن‌ها سخن‌ رفته‌ است‌ و دربارهِ‌ جلال‌ و جبروت‌ خود، رجزها خوانده‌اند. به‌ گونه‌اي‌ که‌ خود را <اصل‌ قديم> و <ربّ جليل> دانسته‌ و زمين‌ و آسمان‌ را ساختهِ‌ دست‌ تواناي‌ خود، بلکه‌ آفريدهِ‌ صداي‌ نوک‌ قلم‌ خود خوانده‌اند. همهِ‌ انسان‌ها، حتي‌ فرشتگان‌ و مردگان‌ هزار سال‌ پيش‌ را بندهِ‌ خاکسار و آفريدهِ‌ ناچيز خود دانسته، جهانيان‌ را به‌ پرستش‌ خود دعوت‌ نموده‌اند.

به‌ راستي‌ چگونه‌ مي‌توان‌ اين‌ ياوه‌ها را باور کرد؟ اگر چنين‌ باشد، خود، قلم‌ بطلان‌ بر عقايد و مسلک‌ خود کشيده‌اند. اينک‌ به‌ بخشي‌ از نوشته‌ها و گفته‌هاي‌ آنان، که‌ مستقيماً از کتاب‌هايشان‌ نقل‌ مي‌شود، توجّه‌ فرماييد.

1. سيّد علي‌ محمد در نامهِ‌ خود به‌ يحيي‌ (صبح‌ ازل) چنين‌ نوشت:

هذا کتاب‌ من‌ اللّه‌ الحيّ القيّوم‌ الي الله الحيّ القيوم قل‌ کلّ من‌ اللّه‌ يبدون‌ قل‌ کلّ الي‌ اللّه‌ يعودون.6

اين‌ نامه‌اي‌ است‌ از خداي‌ زنده‌ و بر پادارندهِ‌ جهان‌ (باب) به‌ سوي‌ خداي‌ زنده‌ و بر پا دارندهِ‌ جهان‌ (صبح‌ ازل) بگو همه‌ از خدا آغاز مي‌شوند و همه‌ به‌ سوي‌ او باز مي‌گردند!

2. سيّد محمد علي‌ باب‌ در کتاب‌ <بيان‌ فارسي>7 (واحد اول، باب‌ اول) نوشت:

کل‌ شيء به‌ اين‌ شيء واحد (علي‌ محمد باب) برمي‌ گردد، و کل‌ شيء به‌ اين‌ شي‌ واحد خلق‌ مي‌شود و اين‌ شي‌ واحد در قيامت‌ بعد8 نيست؛ الاّ نفس‌ من‌ يظهره‌ الله9 الذي‌ ينطق‌ من‌ کلّ شأن‌ انّني‌ انا الله‌ لااله‌ الاّ ا‌نا ربّ کلّ شيء و انّ ما دوني‌ خلقي، ان‌ يا خلقي‌ ايّاي‌ فاعبدون.

3. شبيه‌ همين‌ تعابير را حسين‌ علي‌ نوري‌ (بهاء) در کتاب‌ اقدس، فقرهِ‌ 282 آورده‌ است:

يا ملا‌ الانشاء اسمعوا نداء مالک‌ الا‌سماء انّه‌ يناديکم‌ من‌ شطر سجنه‌ الا‌عظم‌ انّه‌ لا اله‌ الاّ ا‌نا المقتدر المتکّبر المتسخّر المتعال‌ العليم‌ الحکيم‌ انّه‌ لا اله‌ الاّ هو المقتدر علي‌ العالمين.

4. ميرزا حسين‌ علي‌ نيز در نوشته‌اي‌ به‌ هادي‌ دولت‌ آبادي‌ خطاب‌ مي‌کند:

ظلم‌ تو و امثال‌ تو به‌ مقامي‌ رسيد که‌ در قلم‌ اعلي10 به‌ اين‌ اذکار مشغول. خف‌ عن‌ الله، انّ المبشّر قال: انه‌ ينطق‌ في‌ کلّ شأن‌ انّني‌ انا الله‌ لااله‌ الا الله‌ ا‌نا المهيمن‌ القيّوم.11

از خدا بترس، و مبشر (باب) گفته‌ که‌ او (من‌ يظهره‌ الله) همواره‌ و همه‌ وقت‌ چنين‌ سخن‌ مي‌گويد که‌ من‌ خدايم، جز من‌ مهيمن‌ قيوّم‌ خدايي‌ نيست.

5. و نيز وي، در <لوح‌ هيکل> بر تخت‌ الوهيت‌ مي‌نشيند و هيکل‌ جمال، کينونت‌ و ذات‌ خويش‌ را همانند جمال‌ و ذات‌ خداوند مي‌داند:

لايري‌ في‌ هيکلي‌ الّا هيکل‌ الله‌ و لا في‌ جمالي‌ الّا جماله‌ و لا في‌ کينونتي‌ الّا کينونته‌ و لا في‌ ذاتي‌ الّا ذاته‌… و لايري‌ في‌ ذاتي‌ الّا الله.12

6. ميرزا حسين‌ علي، خود را همان‌ معبود بر شمرده‌ و ديگران‌ را به‌ عبوديت‌ خويش‌ فرا مي‌خواند:

من‌ توجّه‌ اِليّ قد توجّه‌ اِلي‌ المعبود کذلک فصّل‌ في‌ الکتاب‌ و قضي‌ الا‌مر من‌ لدي‌ اللّه‌ ربّ العالمين.13

7. اين‌ معبود بشري، مي‌ميرد و پس‌ از مرگ، غلام‌ حلقه‌ به‌ گوشش، چگونگي‌ رو سوي‌ آفريدگار آوردن‌ را تبيين‌ مي‌کند و در پاسخ‌ پرسش‌ گري‌ که‌ پرسيد: قبله‌ کجاست؟

مي‌گويد:

مکان‌ روي‌ آوردن‌ (و قبله)، مقبرهِ‌ مقدّس‌ (!) او - يعني‌ حسين‌ علي‌ نوري‌ - به‌ نصّ قطعي‌ الهي‌ است‌ که‌ خداي، آن‌ را مطاف‌ ملا‌ اعلي‌ قرار داده‌ است‌ و روي‌ آوري‌ غير از اين‌ مکان‌ مقدّس‌ جايز نيست….14

البته، حسين‌ علي‌ نوري‌ پيش‌ از اين، بابيه‌ را دعوت‌ به‌ چنين‌ کاري‌ کرده‌ بود و تذکّر داد که‌ وي‌ قبلهِ‌ آنان‌ است15 در هر جا که‌ باشد.

8. ميرزا حسين‌ علي‌ بهاء در کتاب‌ اشراقات، خود را <سلطان‌ و نازل‌ کنندهِ‌ بيان> (ص‌ 37)، و کنزالمخزون‌ (ص‌ 94)، و قلم‌ اعلي‌ (ص‌ 79)، قيّوم‌ (ص‌ 68)، (اراده` الله‌ و) مشيّه` الله، مظهر اسماء و صفات‌ خدا، مظهر نفس‌ الله، مشرق‌ امر خدا، مولي‌ الوري، (ص‌ 4) و سدره` المنتهي‌ (ص‌ 117) بر شمرده‌ است‌ و نامه‌هاي‌ خود را به‌ جاي‌ نام‌ خدا، به‌ نام‌ خود شروع‌ مي‌کرد و به‌ جاي‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرّحيم، به‌ <باسمي‌ المهيمن‌ علي‌ الاسماء> (ص‌ 147)، يا <باسمي‌ المشرق‌ من‌ افق‌ البلاء> (ص‌ 147) و… آورده‌ است.

 

تحليل‌ و بررسي‌

آن‌ چه‌ که‌ آورده‌ شد، نمونه‌هايي‌ از خرافات‌ <باب> و <بهاء> دربارهِ‌ الوهيّت‌ و ربوبيت‌ آن‌ها بود. بديهي‌ است‌ که‌ اعتقاد به‌ خداي‌ عالم‌ و حکيم‌ و آفريدگار جهان‌ هستي‌ علاوه‌ بر ادلّهِ‌ عقلي‌ و نقلي، در سرشت‌ و درون‌ هر انساني‌ هست‌ که‌ اگر درست‌ هدايت‌ گردد، جاي‌ هيچ‌ شک‌ و شبهه‌اي‌ باقي‌ نمي‌ماند.

با اين‌ وصف، در طول‌ تاريخ‌ برخي‌ به‌ بيراهه‌ رفتند و به‌ جاي‌ پرستش‌ خداي‌ يگانه، به‌ پرستش‌ بت‌ها و خدايان‌ ساختگي‌ پرداختند و گروهي هم‌ دو گانه‌ پرستي‌ (ثنويت) را در پيش‌ گرفتند و برخي‌ ديگر سر از تثليث‌ و سه‌گانه‌ پرستي‌ در آوردند.

پيامبران‌ الهي، مهم‌ترين‌ نکتهِ‌ دعوت‌ خود را، توحيد و پرستش‌ خداوند متعال‌ قرار دادند.

قرآن‌ کريم، با يادآوري‌ مأ‌موريت‌ و رسالت‌ گروهي‌ از پيامبران‌ الهي‌ مانند: نوح، صالح، هود و شعيب‌ عليهم‌ السلام، سخن‌ آنان‌ را دربارهِ‌ بندگي‌ خداوند مي‌آورد که‌ به‌ مردم‌ چنين‌ مي‌گفتند:

)…يا قوم‌ اعبدوالله‌ مالکم‌ من‌ اله‌ غيره(. 16

قرآن، بت‌ پرستي‌ را محکوم‌ و گناه‌ شرک‌ را قابل‌ بخشش‌ نمي‌داند17 و از بت‌ شکن‌ تاريخ‌ و منادي‌ توحيد، حضرت‌ ابراهيم‌ عليه‌ السلام‌ ياد مي‌کند و برهان‌هاي‌ الهام‌ بخش‌ و سخنان‌ زيباي‌ او را در محکوميت‌ بتان، نقل‌ مي‌کند.18

قرآن، يهود و نصاري‌ را دربارهِ‌ اين‌ که‌ <عزير> و <عيسي> را فرزندان‌ خدا مي‌ناميدند نکوهش‌ کرده‌19 و آن‌ را نوعي‌ بت‌پرستي‌ مي‌داند. هم‌ چنان‌ که‌ گروهي‌ از بت‌پرستاني‌ که‌ فرشتگان‌ را خدا مي‌دانستند، سرزنش‌ مي‌کند و خداوند را از خويشاوندي‌ با هر موجودي‌ منزّه‌ مي‌داند.20 در اين‌ جا انحراف‌ عقيدتي‌ برخي‌ از پيروان‌ حضرت‌ عيسي‌ عليه‌السلام‌ را ياد آور مي‌شود و مي‌فرمايد:

و آن‌ گاه‌ که‌ خداوند به‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ مي‌گويد: <آيا توبه‌ مردم‌ گفتي‌ که‌ من‌ و مادرم‌ را به‌ عنوان‌ دو معبود غير از خدا انتخاب‌ کنيد؟!…>، (او مي‌گويد:)

منّزهي‌ تو! من‌ حق‌ ندارم‌ آن‌ چه‌ را که‌ شايسته‌ من‌ نيست، بگويم! اگر چنين‌ سخني‌ را گفته‌ باشم، تو مي‌داني. تو از آن‌ چه‌ در روح‌ و جان‌ من‌ است، آگاهي‌ و من‌ از آن‌ چه‌ در ذات‌ (پاک) توست، آگاه‌ نيستم! به‌ يقين‌ تو از تمام‌ اسرار و پنهاني‌ها با خبري.

من، جز آن‌ چه‌ مرا به‌ آن‌ فرمان‌ دادي، چيزي‌ به‌ آن‌ها نگفتم. (به‌ آن ها گفتم:) خداوندي‌ را بپرستيد که‌ پروردگار من‌ و پروردگار شماست… 21

در ديدگاه‌ قرآن، آنان‌ که‌ حضرت‌ عيسي‌ را خدا يا فرزند خدا 22، يا يکي‌ از خدايان‌ سه‌ گانه‌23 مي‌نامند، کافرند و لذا به‌ پيامبر اسلام‌(ص) دستور داده‌ شده‌ که‌ به‌ نصارا بگويد: بياييد به‌ سوي‌ سخني‌ که‌ ميان‌ ما و شما عادلانه‌ است‌ برويم‌ ؛ اين‌ که‌ جز خداي‌ چيزي‌ را نپرسيتم‌ و براي‌ او شريکي‌ قايل‌ نشويم‌ و همديگر را به‌ جاي‌ خدا، به‌ نام‌ ربّ نخوانيم.24

اين‌ تأ‌کيد در جاي‌ جاي‌ قرآن‌ کريم‌ آمده‌ است. چنان‌ که‌ مأ‌موريت‌ همهِ‌ پيامبران‌ را توحيد و پرستش‌ خداوند بزرگ‌ دانسته‌25، و همهِ‌ مردم‌ را به‌ آن‌ فرا خوانده‌ است 26 و بالا‌خره‌ حکم‌ پروردگار جهانيان‌ بر اين‌ تعلّق‌ گرفته‌ که‌ غير او پرستش‌ نشود.27

با توجّه‌ به‌ اين‌ آيات‌ و نيز دستورهاي‌ ديگر قرآن‌ کريم، نکته‌اي‌ ديگر از تعاليم‌ قرآن‌ را مي‌بينيم‌ که‌ براي‌ جلوگيري‌ از اين‌ که‌ مسلمانان‌ درباره‌ پيامبر و ساير رهبران‌ ديني‌ خود به‌ اين‌ گونه‌ لغزش‌ها و انحرافات‌ فکري‌ دچار نشوند، و آن‌ها را خدا، فرزندان‌ خدا، همه‌ کارهِ‌ خدا، ربّ و… و خود را بندگان‌ آنان‌ نپندارند.

آن‌ها را به‌ جاي‌ خدا نپرستند و در نتيجه‌ گمراهي‌ها، بدآموزي‌هاي‌ تخيّلات‌ و بت‌پرستي‌ها را به‌ دين‌ مقدّس‌ اسلام‌ راه‌ ندهند، پيشگيري‌هاي‌ به‌ جايي‌ کرده‌ است، مانند اين‌ که‌ به‌ پيامبر اسلام‌(ص) دستور مي‌دهد، بگو همانا من‌ بشري‌ مثل‌ شما هستم؛ تنها امتيازي‌ که‌ دارم‌ اين‌ است‌ که‌ از جانب‌ خداوند به‌ سوي‌ من‌ وحي‌ فرستاده‌ مي‌شود.28 و نيز مي‌فرمايد:

انّک ميّت‌ و انّهم‌ ميّتون ثّم‌ انّکم‌ يوم‌ القيمه` عند ربّکم‌ تختصمون.29

تو و آن‌ها همگي‌ خواهيد مرد و روز واپسين‌ پيش‌ پروردگارتان‌ محاکمه‌ خواهيد شد

و در جاي‌ ديگر مي‌فرمايد:

و ما محمّد الاّ رسول‌ قدخلت‌ من‌ قبله‌ الرسل‌ ا‌فان‌ مات‌ ا‌و قتل‌ انقلبتم‌ علي‌ اعقابکم.30

محمّد (ص) شخصي‌ جز فرستادهِ‌ خدا نيست‌ و پيش‌ از او هم‌ پيامبراني‌ آمده‌ و رفته‌اند. اگر او نيز مثل‌ گذشته‌اش‌ مرد يا کشته‌ شد، آيا به‌ گمراهي‌ گذشته‌تان‌ برمي‌گرديد؟!.

با توجّه‌ به‌ نکاتي‌ که‌ گفته‌ شد، متأ‌سّفانه‌ هواپرستي‌ و گمراهي‌ در سران‌ بابيّت‌ و بهائيت‌ غالب‌ گرديد و آنان‌ را به‌ انحراف‌ بزرگي‌ دچار کرد، به‌ طوري‌ که‌ از موقعيت‌ به‌ دست‌ آمده‌ سوء استفاده‌ کرده، خود را در برابر پيروان‌ غافل، <ربّ> جلوه‌ دادند و ادّعاي‌ خدايي‌ کردند.

تعابير نادرستي‌ که‌ در کتاب‌هاي‌ بهائيان‌ آمده‌ است، موجب‌ بيزاري‌ هر عاقلي‌ مي‌گردد.

چگونه‌ برخي‌ مي‌پندارند که‌ جمال‌ اقدس‌ ابهي‌ - حسين‌ علي‌ نوري‌ - بر تخت‌ ربوبيّت‌ کبري‌ و جمال‌ اقدس‌ ابهي‌ تکيه‌ زد و با اسما و صفاتش‌ بر اهل‌ زمين‌ تجلّي‌ مي‌کند.31

اين‌ نوع‌ تعاليم‌ کجا و آموزه‌هاي‌ اسلام‌ کجا؟ اسلام، مردم‌ را به‌ پرستش‌ خالق‌ هستي‌ فرا مي‌خواند و بهائيان‌ افراد را به‌ پرستش‌ مخلوق‌ ضعيف‌ دعوت‌ مي‌کنند. آيا چنين‌ آييني‌ جز شرک‌ چيزي‌ ديگري‌ است؟! جا دارد يک‌ بار ديگر فريب‌ خوردگان‌ اين‌ فرقه‌ که‌ اظهار مي‌کنند اسلام‌ را - هم‌ - به‌ عنوان‌ يک‌ دين‌ آسماني‌ قبول‌ دارند و قرآن‌ را به‌ عنوان‌ کتاب‌ وحياني‌ حضرت‌ محمد (ص) مي‌پذيرند، در آيات‌ قرآني‌ تأ‌مّل‌ و دقّت‌ کنند که‌ مي‌فرمايد:

(و قال‌ ربّکم‌ ادعوني‌ ا‌ستجب‌ لکم‌ انّ الّذين‌ يستکبرون‌ عن‌ عبادتي‌ سيدخلون‌ جهنّم‌ داخرين)32

پروردگار شما گفته‌ است، مرا بخوانيد تا <دعاي> شما را بپذيرم! کساني‌ که‌ از عبادت‌ من‌ تکبّر مي‌ورزند، به‌ زودي‌ با ذلّت‌ وارد دوزخ‌ مي‌شوند.

گزارش‌ يکي‌ از مبلّغان‌ بهائيت‌ دربارهِ‌ ادّعاي‌ الوهيّت‌ بهاء

براساس‌ اطلاعات‌ رسيده، برخي‌ از خوانندگان‌ اين‌ مجلّه‌ سلسله‌ نوشتار حاضر را به‌ دست‌ عدهّ اي‌ از فريب‌ خوردگان‌ مسلک‌ بهائيت‌ مي‌دهند تا از حقايق‌ آگاه‌ شوند و اندکي‌ به‌ خود آيند و با تأ‌مّل‌ در نوشته‌ها و سخنراني‌هاي‌ رهبران‌ بهائيت‌ به‌ ادّعاي‌ دروغين‌ آنان‌ پي‌ ببرند.

از اين‌ رو در اين‌ بخش‌ به‌ نقل‌ توضيح‌ و اعتراف‌ يکي‌ از مبلّغان‌ بهائيت‌ - که‌ پس‌ از بيست‌ سال‌ تبليغ‌ اين‌ مسلک، به‌ دين‌ اسلام‌ هدايت‌ شده‌ - مي‌پردازيم‌ تا درس‌ عبرتي‌ براي‌ ديگران‌ باشد.

عبدالحسين‌ آيتي‌ در کتاب‌ کشف‌ الحيل‌ پاسخ‌ پرسشي‌ را از آواره‌ چنين‌ آورده‌ است:

آيتي: راستي‌ ذکر الوهيّت‌ بهاء چه‌ صورتي‌ دارد آيا في‌ الحقيقه` او دعوي‌ خدايي‌ کرده‌ است؟

آواره: کلمات‌ او را به‌ دست‌ آوريد تا اين‌ حقيقت‌ بر شما معلوم‌ شود؛ هر چند چنان‌ که‌ گفتيم‌ به‌ ظاهر مي‌گويند ادّعاي‌ بهاء رجعت‌ مسيح‌ و رجعت‌ حسين است، ولي‌ در حقيقت‌ ادّعاي‌ او ادّعاي‌ الوهيّت‌ است.33

اگر کسي‌ سال‌ها در ميانشان‌ بماند، به‌ جايي‌ مي‌رسد که‌ صريحاً مي‌گويند: بهاء خداي‌ مطلق‌ است‌ و خالق‌ آسمان‌ و زمين‌ و مرسل‌ رسل‌ است‌ و او است‌ که‌ در طور با موسي‌ کليم‌ تکلّم‌ کرده، حتي‌ اين‌ را در نماز خود تصريح‌ نموده، ولي‌ در عباراتي‌ که‌ مگر يعرب‌ بن‌ قحطان‌ بيايد عربي‌ آن‌ را درست‌ کند يا بفهمد؛ زيرا چنين‌ مي‌گويد: <شهد الله‌ انّه‌ لا اله‌ الّا هو له‌ الامر و الخلق‌ قد اظهر مشرق‌ الظهور و مکلّم‌ الطور>. در اين‌ جا بايد فهميد که‌ فاعل‌ <اظهر> کيست‌ و مفعول‌ آن‌ کدام؟!

اگر فاعل‌ <اظهر> خداست، مکلّم‌ طور که‌ مفعول‌ مي‌شود چه‌ کاره‌ است؟ و گويا به‌ دو خدا در اين‌ جا قايل‌ شده، مي‌گويد: خدا مکلّم‌ طور را ظاهر کرد. آيا مکلّم‌ طور غير از خداست؟ کسي‌ که‌ با موسي‌ در طور تکلّم‌ کرد همان‌ خدا بود، پس‌ خدايي‌ که‌ بهاء را ظاهر کرده‌ کيست؟ و بهاء اگر خدا نيست‌ چرا مکلّم‌ طور است؟ معلوم‌ مي‌شود او خدايي‌ دو آتشه‌ است‌ که‌ از يک‌ طرف‌ خدا او را ظاهر کرده‌ و از طرفي‌ مکلّم‌ طورش‌ ساخته!

اما عجب‌ است‌ که‌ ما از اين‌ عبارت‌ تعجّب‌ مي‌کنيم، که‌ مفهوم‌ آن‌ اثبات‌ دو خدا است‌ در صورتي‌ که‌ در قصيدهِ‌ <عزور قائيه> که‌ يک‌ دسته‌ مهملاتي‌ است‌ که‌ به‌ گوش‌ هيچ‌ عربي‌ نخورده‌ به‌ هزاران‌ خدا قايل‌ شده، مي‌گويد:

کلّ الا‌لوه‌ من‌ رشح‌ ا‌مري‌ تأ‌لّهت‌و کّل‌ الربوب‌ من‌ طفح‌ حکمي‌ تربّت‌

ا‌رض‌ الروح‌ بالا‌مربي‌ قدمشي‌و عرش‌ الطور قد کان‌ موضوع‌ وطئتي.

همهِ‌ خدايان‌ از رشحهِ‌ امر من‌ خدا شدند همهِ‌ پروردگاران‌ از طريق‌ حکم‌ من‌ پروردگارند

زمين‌ روح‌ به‌ واسطه‌ امر به‌ سبب‌ من‌ در آن‌ راه‌ رفته‌ شد و قلّهِ‌ طور محلّ گام‌ نهادن‌ من‌ است. 34

نويسندهِ‌ کشف‌الحيل، سپس‌ با طرح‌ ادّعاهايي‌ مشابه‌ از سوي‌ غلام‌ احمد قادياني، از بهائيان‌ مي‌پرسد: کدام‌ يک‌ از اين‌ ادّعاها حجّت‌ است؟ و در ادامه‌ آورده‌ است:

اگر ادّعاي‌ الوهيّت‌ را بايد حجّت‌ دانست‌ که‌ بهاء، <اننّي‌ اناالله> گفته‌ است، اوّلا بايد فهميد که‌ (آيا) اين‌ ادّعا مشروع‌ است؟ معقول‌ است‌ يا نه؟ هر کسي‌ مي‌داند که‌ يک‌ بشري‌ که‌ نتوانسته‌ است‌ از هيچ‌ شأ‌ني‌ از شئون‌ بشريت‌ و از هيچ‌ قانوني‌ از قوانين‌ طبيعت‌ تجاوز کند، اين‌ بشر خالق‌ سماوات‌ و ارضين‌ نيست.

خالق‌ کل‌ هر چه‌ باشد و به‌ هر وصفي‌ در آيد خواه‌ اله‌ باشد و يا طبيعت‌ يا ماده‌ واحده‌ يا جوهر الجواهر يا بسيط‌ الحقيقه‌ يا مجهول‌ النعت‌ يا به‌ هر اسم‌ ديگر خوانده‌ شود مقدّس‌ از شئون‌ بشري‌ است.

اما اين‌ که‌ (بهائيان) آيات‌ لقاء35 را دليل‌ بر خدايي‌ بهاء گرفته‌اند، اوّلاً اين‌ آيات‌ لقاء يک‌ آيات‌ متشابهه‌اي‌ است‌ که‌ کسي‌ هنوز مقصد اصلي‌ آن‌ را در نيافته.

به‌ طرق‌ مختلف‌ علماي‌ تفسير در معني‌ آن‌ سخن‌ گفته‌اند و لذا نمي‌توان‌ به‌ چنين‌ آيات‌ قابل‌ تأ‌ويل‌ استدلال‌ کرد. ثانياً اين‌ طايفه‌ اول‌ کسي‌ نيستند که‌ خدايي‌ بهاء را به‌ آيات‌ لقاء استدلال‌ کرده‌ باشد. قبل‌ از ايشان‌ هم، هرکس‌ دم‌ از <انّني‌ انا اللّه> مي‌زده، به‌ همين‌ آيات‌ استدلال‌ کرده، پس‌ استدلال‌ به‌ آن‌ آيات‌ يک‌ مقام‌ ابداع‌ و اختراعي‌ را براي‌ اين‌ طايفه‌ باقي‌ نمي‌گذارد و استدلال‌ به‌ اين‌ آيات‌ مثل‌ استدلال‌ آن‌ شخص‌ است که‌ داعيهِ‌ نبوت‌ کرده، او را نزد خليفه‌ (هارون‌ الرشيد) بردند، خليفه‌ به‌ او گفت: مگر حديث‌ <لانبيّ بعدي> را نشنيده‌اي؟ گفت: چرا، شنيده‌ام‌ و همين‌ حديث‌ دليل‌ بر نبوت‌ من‌ است؛ زيرا منم‌ آن‌ <لا> که‌ فرموده‌ است‌ بعد از من‌ نبي‌ است؛ (لانبيّ بعدي) يعني‌ <لا> بعد از من‌ نبي‌ خواهد بود.

ثالثاً با فرض‌ اين‌ که‌ بگوييم‌ آيات‌ لقاء دليل‌ است‌ بر اين‌ که‌ يک‌ روزي‌ خدا ديده‌ شود و مردم‌ او را ملاقات‌ کنند، باز دليل‌ خدايي‌ بهاء نمي‌شود؛ زيرا نه‌ در آيات‌ لقاء تعيين‌ روز شده‌ نه‌ تعيين‌ اسم. در صورتي‌ استدلال‌ اين‌ها صحيح‌ بود که‌ خدا فرموده‌ باشد که‌ من‌ در فلان‌ سال‌ و فلان‌ روز در لباس‌ ميرزا حسين‌ علي‌ بهاء جلوه‌ مي‌کنم‌ و لقاي‌ او لقاي‌ من‌ است!!!.

آواره، در پايان‌ اين‌ بخش‌ مي‌افزايد:

باز هم‌ مي‌گويم: خدا سلامت‌ بدارد يک‌ مبلّغي‌ را که‌ مثل‌ خودم‌ به‌ قدر ذرهّ اي‌ به‌ مذهب‌ بهايي‌ عقيده‌ ندارد و به‌ اصطلاح‌ امروزه‌ فقط‌ براي‌ خرسواري‌ به‌ نشر اين‌ امر مشغول‌ است، مي‌گفت: ببين‌ چه‌ طور مردم‌ را احمق‌ کرده‌اند که‌ يک‌ خداي‌ به‌ آن‌ عظمت‌ را که‌ ما معتقد بوديم‌ که‌ حّي‌ است‌ و قدير است‌ و سميع‌ و بصير است‌ و داراي‌ اسماي‌ حسني، او را در لباس‌ بشر محدودي‌ در آوردند که‌ دقيقه‌اي‌ قادر نبود که‌ خود را از يک‌ عارضهِ‌ طبيعت‌ حفظ‌ کند؛ يعني‌ <ميرزا حسين‌ علي‌ بهاء> و اکنون‌ هم‌ به‌ آن‌ يکي‌ قناعت‌ نکرده، هر روزي‌ مي‌خواهند يک‌ بچه‌ خدا و نيم‌ خدا براي‌ مردم‌ بسازند.

حتّي‌ زنان‌ اين‌ عايله‌ هر يک‌ در پي‌ يک‌ چهار يک‌ خدايي‌ مي‌کردند و در لفافهِ‌ عبارات‌ و اشارات‌ به‌ اطراف‌ چيزها نگاشته، خود را صاحب‌ الواح‌ و مقامات‌ مي‌شمرند:

امور تضحک السفهاء منها ويبکي‌ من‌ عواقبها اللبيب‌. 36

آري، به‌ طرفداران‌ بي‌خبر اين‌ مسلک‌ ساختگي‌ بايد گفت:

)و من‌يَقُل منهم اِنّي اِله من دونه فذلِکَ نَجزِيهِ جهنّم‌و کذلک نجزي ‌الظّالِمين(37

و هر کس‌ از آن‌ها بگويد: <من‌ جز خدا، معبودي‌ ديگرم>، کيفر او را جهنّم‌ مي‌دهيم! و ستمگران‌ را اين‌گونه‌ کيفر خواهيم‌ داد.

‌ادامه‌ دارد

 

——————

پي نوشت ها:

1. حسين‌ علي‌ (بهاء) نوري، در کتاب‌ اقدس، ص‌ 23 مي‌نويسد: <قد عفا اللّه‌ عنکم‌ ما نزل‌ في‌ البيان‌ من‌ محو الکتب>، خداوند از حکمي‌ که‌ در کتاب‌ بيان‌ آمده‌ که‌ همهِ‌ کتاب‌ها را نابود سازيد، صرف‌ نظر کرده.

2. آن‌چه‌ در اين‌ جا آورده‌ مي‌شود با تصرّفي‌ اندک‌ از بخش‌ نتيجه‌گيري‌ فصل‌ دوم‌ کتاب‌ <بهائيت‌ در ايران>، صص‌ 115 -116 نوشته‌ دکتر سيد سعيد زاهد زاهداني‌ مي‌باشد.

3. ر.ک: آل‌ عمران/ 7.

4. انديشهِ‌ حاکميت‌ فقها و مجتهدان‌ در حکومت‌ اسلامي‌ هم‌ در آثار شيعه‌ و هم‌ اهل‌ سنّت‌ آمده‌ است‌ و در اين‌ موضوع‌ کتاب‌هاي‌ مستقلّي‌ هم‌ تدوين‌ شده‌ است.

5. يکي‌ از ابداعات‌ بهاءاللّه، نفي‌ روحانيت‌ و ملغا نمودن‌ اين‌ نهاد است. وي‌ ضمن‌ اين‌ که‌ به‌ لزوم‌ وجود مبلّغان‌ ديني‌ اذعان‌ دارد، ولي‌ براي‌ آنان‌ هيچ‌ وضع‌ جداگانه‌اي‌ از افراد عادي‌ نمي‌پذيرد. به‌ عقيدهِ‌ او زندگي‌ مبلّغان‌ ديني‌ مي‌بايد درست‌ مثل‌ ديگر افراد جامعه‌ باشد و قشر متمايزي‌ را تشکيل‌ ندهند. در اين‌ باره، دستوري‌ در کتاب‌ بيان‌ صادر کرده‌ است.

6. ر. ک:ميرزا جاني کاشاني، نقطه` الکاف، ضميمه‌ کتاب، به‌ همّت‌ ادوارد براون.

7. بيان‌ فارسي کتابي‌ است‌ که‌ علي‌ محمد شيرازي‌ در زمان‌ تبعيد در قلعه‌ ماکو تأ‌ليف‌ آن‌ را آغاز کرد و تقريباً در مدت‌ دو سال‌ و نيم‌ مشغول‌ نوشتن‌ آن‌ بود و مي‌خواست‌ آن‌ را نوزده‌ <واحد> و هر <واحد> را نوزده‌ <باب> قرار دهد، ولي‌ نتوانست‌ بيش‌ از باب‌ دهم‌ از واحد نهم‌ را بنويسد تا اين‌ که‌ به‌ اعدام‌ محکوم‌ گرديد و وصيّت‌ کرد که‌ يحيي‌ (صبح‌ ازل) آن‌ را از روي‌ <بيان‌ عربي> کامل‌ کند.

8. علي‌ محمد باب‌ و نيز حسين‌ علي‌ بهاء معتقدند که‌ قيامت‌ هر ديني‌ عبارت‌ است‌ از نسخ‌ آن‌ که‌ به‌ تشريع‌ ديني‌ بوده‌ است؛ مثلاً دوران‌ حيات‌ حضرت‌ عيسي‌ (ع)، قيامت‌ دين‌ موسي‌ (ع) بوده‌ و دوران‌ حيات‌ پيامبر اسلام‌ (ص) قيامت‌ عيسي‌ (ع) و مدت‌ زندگي‌ علي‌ محمد، قيامت‌ دين‌ اسلام‌ (نعوذ بالله) و زمان‌ حيات‌ حسين‌ علي، قيامت‌ آيين‌ باب‌ بوده‌ است.

9. باب، آن‌ شخصي‌ که‌ پس‌ از او خواهد آمد را، <من‌ يظهره‌ اللّه> مي‌ناميد، و بهائيان‌ معتقدند که‌ مقصود از آن، حسين‌ علي‌ بهاء است.

10. مقصود از <قلم‌ اعلي> خود ميرزا حسين‌ علي‌ است.

11. ر. ک: اشراقات، ص‌ 158. کتاب‌ اشراقات، مجموعهِ‌ الواح‌ بهاء است‌ که‌ در 295 صفحه‌ به‌ چاپ‌ سنگي‌ نشر يافته‌ است. نمونه‌هاي‌ ديگر، شبيه‌ اين‌ سخن‌ در کتاب‌ اشراقات، صص‌ 90، 194، 240 و 265 آمده‌ است.

12. و نيز ر. ک: اسلمنت (مبلّغهِ‌ بهايي) بهاء الله‌ و العصر الجديد، ص‌ 50.

13. اقدس، فقره‌ 298.

14. فتوي‌ عبدالبهاء، به‌ نقل‌ از خاوري، اشراق ، <گنجينهِ‌ حدود و احکام> صص‌ 20 و 21.

15. اقدس، فقرهِ‌ 292 و 293.

16. اعراف‌ / 59، 65، 73و 85.

17. ر.ک: انبياء / 60؛ انعام/ 76،77.

18. ر.ک: صافّات‌ / 85 -96.

19. توبه‌ / 31.

20. اسراء / 40.

21. مائده‌ / 116 -117.

22. مائده‌ / 78.

23. مائده/ 79.

24. آل‌ عمران‌ / 59.

25. انبياء / 25، نحل‌ /36.

26. نحل‌ / 51.

27. بني‌ اسرائيل‌ / 23.

28. ر. ک: کهف‌ / 107؛ فصّلت‌ / 6.

29. زمر / 31.

30. آل‌ عمران‌ / 144.

31. دروس‌ في الديانه` البهائيه`، ص‌ 81: انّه‌ اليوم‌ استوي‌ علي‌ عرش‌ الربوبّيه` الکبري جمال‌ الا‌قدس‌ الا‌بهي‌ و يتجلّي‌ علي‌ اهل‌ الا‌رض‌ بکلّ اسمائه‌ الحسني‌ و صفاته‌ العليا.

32. غافر / 60.

33. اسم‌ اصلي‌ <آواره> حاج‌ شيخ‌ تفتي‌ بوده‌ است‌ که‌ مدّت‌ بيست‌ سال‌ با کمال‌ صميميت‌ در ميان‌ بهائيان‌ بوده‌ و به‌ ايشان‌ خدمت‌ مي‌نموده‌ و به‌ سبب‌ ادّعاي‌ دروغين‌ و حرف‌هاي‌ باطل‌ آنان، از اشتباه‌هاي‌ خويش‌ توبه‌ کرد.

34. کشف‌ الحيل: 1 / 55 - 56، چاپ‌ ششم.

35. مقصود آياتي‌ است‌ که‌ با اخذ به‌ ظاهر آن، مي‌توان‌ گفت‌ خداوند قابل‌ ديدن‌ است. مثل‌ <يا ايّها الانسان‌ انّک کادح‌ الي‌ ربّ کدحاً فملاقيه‌> يا <الي‌ ربّها ناظره`> و…

36. کشف‌ الحيل: 1/57 -58.

37. سورهِ‌ انبياء/ 29.

 

 

(مجله شماره 11-12 : - فرقه شناسي)

 

 

 1 نظر

هم صدا با دل های منتظر !!

05 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

چنديست کبوتران انتظار، شهپر طاقتشان زخم خورده

فراقيست که دخيل التيامش شفاخانه‌اي مي‌طلبد همزاد روح و ريحان

نگاهي مي‌خواهد هم شأن چشم پيامبران، و بهانه‌اي مي‌جويد همچون سحرگاه نيمه‌شعبان

تا سوار بر مرکب سجاده‌اي از نور و بلور، سرمست جام ظهور از خم قرآن و زبور،

هم صدا با دل‌هاي منتظران صبور سرود فرج بخواند.

                                                (ويدا اماني)


 1 نظر

فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد!!

04 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

فرض کن حضرت مهدی(عج)به تو ظاهر گردد

ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت

داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری!

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران

می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟!!!


 

 

 نظر دهید »

چرا کف دست مو نداره؟!

03 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

امام صادق(ع) پرسش‌هاي زير را از طبيب هندي پرسيدند:

چرا دو چشم، مانند بادام است؟

چرا بيني ميان چشم‌هاست؟

چرا سوراخ بيني در زير آن است؟

چرا لب و سبيل بالاي دهان است؟

چرا مردان ريش دارند؟…

 

مجادلة طبّي خواندني امام صادق(ع) با يک طبيب هندي

ربيع حاجب مي‌گويد: روزي طبيبي هندي در مجلس منصور کتاب طب مي‌خواند، در حالي که امام صادق(ع) در آنجا حضور داشت. چون از قرائت مسائل طب فراغت يافت، به امام ششم(ع) گفت: دوست داري از دانش خود به تو بياموزم؟ حضرت فرمود: «نه، زيرا آنچه من مي‌دانم از دانش تو بهتر است.» طبيب پرسيد: تو از طب چه مي‌داني؟ حضرت فرمود: «من حرارت را با سردي و سردي را با گرمي، رطوبت را با خشکي و خشکي را با رطوبت درمان مي‌کنم و مسئلة تندرستي را به خدا وا مي‌گذارم و براي تندرستي دستور پيامبر(ص) را به کار مي‌برم که فرمود: «شکم، خانة درد است و پرهيز، درمان هر دردي است و تن را به آنچه خوي گرفته، بايد عادت داد.»

 

طبيب گفت: طبّ جز اين چيزي نيست. امام گفت: «مي‌پنداري که من اين دستورها را از کتاب‌هاي بهداشتي ياد گرفته‌ام؟ طبيب گفت: آري، امام فرمود: من اينها را از خدا فرا گرفته‌ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم يا تو؟ طبيب گفت: البتّه من. امام(ع) فرمود: اگر اين چنين است من از تو پرسش‌هايي مي‌پرسم، تو پاسخ بده. طبيب گفت: بپرس.

 

امام صادق(ع) پرسش‌هاي زير را از طبيب هندي پرسيدند:

چرا جمجمة سر چند قطعه است؟

چرا موي سر بالاي آن است؟

چرا پيشاني مو ندارد؟

چرا در پيشاني، خطوط و چين وجود دارد؟

چرا ابرو بالاي چشم است؟

چرا دو چشم، مانند بادام است؟

چرا بيني ميان چشم‌هاست؟

چرا سوراخ بيني در زير آن است؟

چرا لب و سبيل بالاي دهان است؟

چرا مردان ريش دارند؟

چرا دندان پيشين، تيزتر و دندان آسياب، پهن و دندان بادام شکن، بلند است؟

چرا کف دست‌ها مو ندارد؟

چرا ناخن و مو جان ندارند؟

چرا قلب مانند صنوبر است؟

چرا شُش دو تکّه است و در جاي خود حرکت مي‌کند؟

چرا کبد (جگر) خميده است؟

چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا مي‌گردند؟

چرا گام‌هاي پا ميان تهي است؟

طبيب هندي در پاسخ به تمامي پرسش‌هاي بالا گفت: نمي‌دانم.

امام فرمود: من علّت اينها را مي‌دانم. طبيب گفت: بيان کن.

امام فرمود:

ـ جمجمه به دليل اينکه ميان تهي است، از چند قطعه، آفريده شده است و اگر قطعه قطعه نبود، ويران مي‌شد، بنابراين چون چند قطعه است، ديرتر مي‌شکند.

ـ مو در قسمت بالاي سر است، چون از ريشة آن روغن به مغز مي‌رسد و از سر موها که سوراخ است، بخارها بيرون مي‌رود و سرما و گرمايي که به مغز وارد مي‌شود، دفع مي‌شود.

ـ پيشاني مو ندارد، براي آنکه روشنايي به چشم برسد.

ـ خطّ و چين پيشاني نيز عرقي را که از سر مي‌ريزد، نگه مي‌دارد تا وارد چشم‌ها نشود و انسان بتواند آن را پاک کند، مانند رودخانه‌ها که آب‌هاي روي زمين را نگهداري مي‌کنند.

ـ ابروها بالاي دو چشم قرار دارند تا نور به اندازة کافي به آنها برسد. اي طبيب، نمي‌بيني وقتي شدّت نور زياد است، دست خود را بالاي چشم‌ها مي‌گيري تا روشني به مقدار کافي به چشم‌هايت برسد و از زيادي آن پيشگيري کند؟!

ـ بيني بين دو چشم قرار دارد تا روشنايي را بين آنها به طور مساوي تقسيم کند.

ـ چشم‌ها شکل بادام هستند تا ميل دوا در آن فرو برود و بيرون آيد. اگر چشم چهار گوش يا گرد بود، ميل در آن به درستي وارد نمي‌شد و دوا به همه جاي آن نمي‌رسيد و بيماري چشم درمان نمي‌شد.

ـ خداوند سوارخ بيني را در زير آن آفريد تا فضولات مغز از آن پايين بيايد و بو از آن بالا رود. اگر سوراخ بيني در بالا بود، نه فضولات از آن پايين مي‌آمد و نه بوي چيزي را

در مي‌يافت.

ـ سبيل و لب را بالاي دهان آفريد، تا فضولاتي را که از مغز پايين مي‌آيد، نگه دارد و خوراک و آشاميدني به آن آلوده نگردد و آدمي بتواند آنها را از آلودگي پاک کند.

ـ براي مردان محاسن (ريش) را آفريد تا نيازي به  پوشاندن سر نداشته باشند و مرد و زن از يکديگر مشخّص شوند.

ـ دندان‌هاي پيشين را تيز آفريد تا گزيدن آسان گردد و دندان‌هاي آسياب را براي خرد کردن غذا پهن آفريد، و دندان نيش را بلند آفريد تا دندان‌هاي آسياب را مانند ستوني که در بنا به کار مي‌رود، استوار کند.

ـ دو کف دست را بي‌مو آفريد تا لمس کردن با آنها صورت گيرد. اگر کف دست مو داشت، وقتي انسان به چيزي دست مي‌کشيد به خوبي آن را حس نمي‌کرد.

ـ مو و ناخن را بي جان آفريد، چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زيباست. اگر جان داشتند، بريدن آنها همراه با درد زيادي بود.

ـ قلب را مانند صنوبر ساخت، چون وارونه است. سر آن را باريک قرار داد تا در ريه‌ها در آيد و از باد زدن، ريه خنک شود.

ـ کبد را خميده آفريد تا شکم را سنگين کند و آن را فشار دهد تا بخارهاي آن بيرون رود.

ـ خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد تا انسان به جهت پيش روي خود راه رود و به همين علّت حرکات وي ميانه است و اگر چنين نبود، در راه رفتن مي‌افتاد.

ـ پا را از سمت زير و دو سوي آن، ميان باريک ساخت، براي آنکه اگر همة پا بر روي زمين قرار مي‌گرفت، مانند سنگ آسياب سنگين مي‌شد. سنگ آسياب چون بر سر گردي خود باشد، کودکي آن را بر مي‌گرداند و هر گاه بر روي زمين بيفتد، مردي قوي به سختي مي‌تواند آن را بلند کند.»

آن طبيب هندي گفت: اينها را از کجا آموخته‌اي؟ امام(ع) فرمود: «از پدرانم و ايشان از پيامبر(ص) و او از جبرئيل، امين وحي و او از پروردگار که مصالح همة اجسام را مي‌داند.» طبيب در آن وقت مسلمان شد و گفت: تو داناترين مردم روزگاري.

راستي چه شگفت‌انگيز است که حضرت صادق(ع) بدون در دست داشتن ابزار امروزي که وسيلة شناخت درون و برون انسانند، در گوشه‌اي از شهر «مدينه» براي يک طبيب هندي، شگفتي‌هاي خلقت انسان را با دلايل محکم بيان مي‌فرمايد.

 

 

ماهنامه موعود شماره 112

 نظر دهید »

مشکلات سکویی برای پیشرفت !

03 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

کشاورزی الاغ پیری داشت . یک روز الاغ از سر اتفاق به درون چاه بی آبی افتاد  ، کشاورز هر چه سعی کرد ،نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد . پس برای اینکه حیوان  بیچاره زیاد زجر نکشد ،کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زود تر بمیرد و مرگ تدریجی باعث عذابش نشود ؛مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاندو زیر پایش می ریخت و هر چه خاک زیر پایش بالاتر می آمد سعی می کرد روی خاکها بایستد .

روستائیان همین طور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همین طور به بالا آمدن ،تا اینکه به لبه چاه رسید ودر حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد .

پند:

 مشکلات مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم یا زنده به گور شویم یا اینکه از این مشکلات همچون سکویی برای پیشرفت استفاده کنیم .

 1 نظر

تناقض!!

03 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

در حديث داريم که حضرت مهدي‌ عجل الله تعالي فرجه الشريف مي­فرمايد: «هر کس بگويد مرا ديده، دروغ گفته است»؛ در حالي که در بسياري موارد، از شخصيتهاي بزرگ نقل شده است که امام زمان را ديده­اند. تناقض را حل کنيد؟

 

 

براي آن که بتوان به درستي در اين‌باره گفت و گو کرد و به قضاوت نشست، ابتدا لازم است متن کلام حضرت را به دقت مرور کرد، تا روشن شود مراد امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف چيست. حديثي که بحث مشاهده و دروغگو بودن مدعي مشاهده را مطرح مي­کند، آخرين توقيع و نامه­اي است که امام زمان‌ عجل الله تعالي فرجه الشريف به چهارمين و آخرين نايب خاص خود، چند روز پيش از مرگ او نوشته است. متن نامه چنين است:

بسم الله الرحمن الرحيم؛ اي علي بن محمد سمري! خداوند، اجر برادرانت را در عزاي تو عظيم گرداند. به درستي که تو تا شش روز ديگر از دنيا مي‌روي. پس به کارها­ي خود رسيدگي کن و به احدي وصيت مکن که پس از وفات، جانشين تو شود. به تحقيق، دومين غيبت (غيبت کامل) واقع شده است. پس ظهوري نيست. مگر بعد از اذن خداي عزّوجّل و آن، بعد از مدّتي طولاني و قساوت دل­ها و پرشدن زمين از ظلم خواهد بود. به زودي نزد شيعيان من مي­آيد، کسي که ادعاي مشاهده مي­کند. بدانيد کسي که ادعاي مشاهده کند، پيش از خروج سفياني و ندا، او دروغگو و افترا زننده است. و لاحول و لاقوة‌ إلا بالله العلي العظيم.2

اين حديث، در بردارنده نکاتي است، از جمله:

1. مدعيان مشاهده، در اين دوره، وجود خواهند داشت.

2. مدعي مشاهده، پيش از خروج سفياني و ندا (دو علامت حتمي ظهور) هم دروغگو است و هم افترا‌زننده‌.

افترا يا تهمت، آن است که فردي به شخص ديگر، عملي يا قولي را نسبت دهد، در حالي که او چنين نکرده باشد؛ بنابراين، بين دروغگو­بودن و تهمت­زدن، تفاوت است. هر دروغگويي، تهمت‌زننده نيست. اگر کسي فقط مدعي ديدن باشد؛ ولي به حضرت، نسبتي ندهد، ممکن است دروغگو باشد؛ ولي تهمت­زننده نيست. امام، در اين نامه هر دو صفت ناپسند را به مدعي مشاهده، وارد کرده است؛ يعني، مدعي مشاهده، نسبتي نيز به حضرت مي­دهد.

اين نکات در نامه‌، بزرگان را بر آن داشت، تا با تأمل و تدبّر دقيق­تر، به محتواي نامه بنگرند و سپس اظهار نظر کنند.

عده­اي با توجه به اين‌که نامه، در آخرين روزهاي عمر نايب چهارم صادر شده و در آن، به پايان نيابت خاصه تصريح شده است، چنين گفته­اند که مراد از مدعي مشاهده، ادعاي نيابت خاصه و ارتباط با حضرت است؛ زيرا نيابت خاص يعني حضور نزد حضرت، همراه شناخت آن بزرگوار و رساندن سؤالات مردم و ابلاغ پاسخ­ها و پيام­ها. اين فرد، هم ادعاي ديدار دارد و هم آنچه مي­گويد را از جانب حضرت بيان مي­کند و حرف­ها را پيام حضرت اعلام مي­کند.1

 

 

حضرت امام خميني‌ رحمه الله عليه مي­گويد: مراد از تکذيب مدعي مشاهده اين است که فردي، مدعي ملاقات باشد؛ ولي شاهد و دليلي نداشته باشد.3 شهيد صدر مي­گويد: مراد، ادعاي انحرافي است که شخصي با ادعاي مشاهده و ارتباط، بخواهد عقايد و نظر خود را با نام پيام­هاي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به مردم القا کند.4 برخي نيز گفته­اند: مراد از تکذيب مدعي مشاهده، تکذيب مدعي ظهور است.5 بنابراين مي­توان دريافت که در روايت، صِرف ديدار، منتفي نشده است و عالمان نيز نفي اصل ديدار را استفاده نکرده­اند. به علاوه، روايت، مدعي مشاهده را کذّاب مي­داند؛ حال اگر کسي امام را ببيند و به ديگران نگويد، تحت اين روايت قرار نمي­گيرد؛ لذا اصل ديدار، امر ممکني خواهد بود.

نکته آخر اين‌که علماي ما که موفق به ديدار حضرت شده بودند، آن را براي مردم بازگو نمي­کردند؛ بلکه اطرافيان و خواص آنان، از روي شواهد و قرايني يا در زمان­هاي بعد، متوجه وقوع ديدار آن عالم با امام مي­شدند؛ لذا عالمان تحت «عنوان مدعي مشاهده» قرار نمي­گيرند و اين روايت، با داستان ملاقات برخي بزرگان تنافي ندارد.

تذکر: اين‌که در اين دوران مدعيان دروغين فراوان‌اند، بنابراين بايد متوجه بود و فريب آنان را نخورد.

 

 

پي نوشت

. کمال الدين، ج2، ب45، ح 45.

. بحار الانوار، ج52، ص151.

. انوار الهداية، ج1، ص256.

. تاريخ الغيبة الصغري، ج1، ص639-654.

. مهدي منتظر، ص93.

 

 

 

 نظر دهید »

پور نو گرافی غیر عادی !

30 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

کريس هجز1

اشاره:

سيزده هزار فيلم پورنو هر سال در آمريکا توليد مي‌شود. بر پاية گزارش «internet filter review»، عايدي جهاني پورنو، شامل اتاق‌هاي پخش فيلم در هتل‌ها‌، کلوپ‌هاي سکس و صنعت رو به گسترش سکس الکترونيک، نود و هفت ميليارد دلار در سال 2006 بوده است. اين عايدي، با در آمد شرکت‌هاي پيشرو در امر فن‌آوري مثل «مايکروسافت»، «گوگل»، «آمازون»، «اي بي»، «ياهو»، «اپل»، «نت فليکس» و «ارث لينک» برابري مي‌کند. فروش سالانة صنعت پورنوگرافي در آمريکا حدود ده ميليارد دلار يا حتي بالاتر تخمين زده مي‌شود.

 

شکست علم و پيروزي توهم

من در کتاب تازه‌ام، از کنار رينگ مسابقات کشتي حرفه‌اي در مديسون اسکواير گاردن گرفته تا لاس‌وگاس و صنعت فيلم‌هاي پورنواش، تا همايش‌هاي دانشگاهي که توسط روان‌شناسان تفکر مثبت که ادعايشان اين است که مهندس شادي‌اند و دست آخر از دانشگاه‌ها براي وقايع نگاري و ثبت حرکت دهشتناکمان به عنوان يک فرهنگ به سمت وضعيت توهم و پوچي، مطلب نوشته‌ام. با دقت به مجموعه‌اي از فرايندها نگريسته‌ام که هدفشان منحرف کردن ما از ويراني‌هاي سياسي، اقتصادي و اخلاقي اطرافمان است. رؤياهايي در سر پرورانده‌ام که اگر منابع و امتيازات دروني و ذاتي خود را به کار گيريم، اگر بفهميم که ما واقعاً استثنائيم، به هر چه که آرزويش را داريم خواهيم رسيد.

تفکر بچّه‌گانه‌اي که ما هميشه داريم، که فکر مي‌کنيم که واقعيّت سدّ راه خواسته‌هاي ما نيست، بن ماية اصلي توهماتي است که از «تاک‌شوها»، از «کريستين رايت»، از هاليوود، از صنعت اخبار و بنگاه‌هاي خبري يا از مرتاضان و راهبان بريده از دنيا آب مي‌خورد.

واقعيت هميشه مي‌تواند غلبه پيدا کند. آينده هميشه مي‌تواند افتخارآميز باشد، مي‌تواند شادي و سرگرمي را به وسيلة توهم يا سلبريتي‌هايي2 که نمونة ايده‌آل شدة خود ما هستند، به ما عرضه نمايند و به ما اطمينان دهد که ما هم يک روز مثل آنها خواهيم شد.

فرهنگ فرو رفتن در توهم و خيال و همچنين فرهنگ سلبريتي که در اطراف آن رشد و نمو کرده است، دست به دست هم داده‌اند و پوچي وحشتناکي نصيب جامعه کرده‌اند؛ اين‌گونه است که ما اکنون از يک فرهنگ توليدي به يک فرهنگ مصرفي تبديل شده‌ايم. در واقع ما خصلت مزخرف «صنعتي شدن» را به خود نيز تعميم داده‌ايم، آن هم به بهانه پرورش روح، و اعتقاد داريم که زندگي فقط به خاطر پيشرفت‌ و شادي ما است، آن هم از جيب و به خرج ديگران.

شرکت‌ها، وراي چهرة استتار شده‌شان، بي‌رحمانه در حال نابودي بنيان‌هاي توليدي ما و درحال ضعيف کردن طبقات محروم ما هستند. «بازار آزاد» مبدل به خداوندگار ما شده است و از طرفي هم دولت تبديل به گروگان شرکت‌ها و بنگاه‌ها. همان شرکت‌ها با تصاوير خيالي و اوهام توليد شده توسط رسانه‌هاي جمعي،‌ بنگاه‌هاي سرگرمي و فرهنگ عامه در حال فريب دادن و وسوسة ما هستند.

هر قدر ما از دنياي دانش، دنياي مکتوب (کتاب، روزنامه و…)، دنياي پيچيده و پر از ريزه‌کاري و دنياي تضارب آرا جدا مي‌شويم و به سمت راحت‌طلبي، سرگرمي، شعار و خشونت مي‌رويم، بيشتر در آستانة نابودي قرار مي‌گيريم.

ما مثل خيل عظيم طرفداران کشتي کج يا کساني که عشق را با سکس و پورنو اشتباه مي‌گيرند، با دروغ تغذيه مي‌شويم. اصلاً خود ما خواستار دروغ هستيم.

دروغ‌هايي از قبيل شعارها و تصاويري که ماهرانه دستکاري شده‌اند، همچون سيل بر سر امواج تلويزيوني خراب شده و حتي بر گفتمان‌هاي سياسي نيز تأثير مي‌گذارند و بر حقيقت نقاب مي‌زنند، ولي ما هيچ اعتراضي نمي‌کنيم.

پيش‌گويان تنهايي که همة حقيقت را در مورد جنگ‌هاي امپرياليستي نابخردانه،‌ از بين رفتن اقتصاد جهاني و خطر قريب‌الوقوع آلودگي‌ها که در حال از بين بردن اکوسيستمي است که ضامن بقاي بشر است، پيش‌گويي کردند، اکنون مانند گلادياتورها بر خاک افتاده و جمعيت از هر سو فرياد کشتن آنها را سر مي‌دهد و مخاطبان تلويزيوني نيز ديگر حوصلة آنها را ندارند. اينجاست که واقعيت کم‌کم نمايان مي‌شود؛ واقعيتي که مردم درمانده دوست ندارند آن را بشنوند،‌ امّا اين حقيقت است که در لابلاي شايعات و موضوعات بي‌اهميت اطراف افراد مشهور،‌ خود را نمايان مي‌کند.

فرهنگي که قادر نباشد تفاوت بين واقعيت و خيال را تشخيص دهد، محکوم به مرگ است. پس ما الآن در حال مرگيم، ما بايد از وضعيت کودکي محتوم خويش برخيزيم. وضعيتي که شايعات خاله‌زنکي و پوچ، به جاي اخبار و اطلاعات به خورد ما داده مي‌شود. وضعيتي که اهداف ما با يک شادي مبهم و غير قابل دسترس سنجيده مي‌شود. سرانجام يا با محدوديت‌هاي پيش روي خود مقابله خواهيم کرد يا همچنان به عقب‌نشيني و پناه بردن به خيال و سرگرمي ادامه خواهيم داد. کساني که در زمان‌ها و دوره‌هاي پر از يأس و نااميدي و آشوب زندگي و رشد کرده‌اند، به طور اجتناب‌ناپذيري براي سرگرمي و ايجاد حسّ اعتماد به نفس، به سمت افراد عوام، فريب و شارلاتان گرايش پيدا خواهند کرد و همين مردم عوام‌فريب،‌ همان‌طور که در طول تاريخ چنين بوده است، مردم کور و دلخوش را به سوي ديکتاتوري و خودکامگي رهنمون خواهند ساخت.

بسياري از کاربران سايت‌هاي سکسي در اينترنت که به علّت مجاني بودن بسياري از محصولات، سود خود را از طريق فروش مجلات و دي‌وي‌دي در حال کاهش مي‌بينند، افراد بين دوازده تا هفده ساله مي‌باشند. توليدکنندگان محصولات پورنو هم مي‌دانند که سنّ مشتريانشان به طور فزاينده‌اي دارد پايين مي‌آيد.

استيو آنست، مدير توليد «بلوبرد فيلمز» مي‌گويد:‌ «سنّ استفاده از سايت‌هاي پورنو در حال کاهش است،‌ به ويژه در ايالات متحده و بريتانيا». وي مي‌افزايد: «پورنو هم‌اکنون تبديل به يک «راک‌اند رول» جديد شده است. جوانان و زنان خواهان و خريدار صنعت پورنواند. پورنوگرافي نوجوانان، جوانان و سنين بالاتر را هدف گرفته است.

سيزده هزار فيلم پورنو هر سال در آمريکا توليد مي‌شود. بر پايه گزارش «internet filter review»، عايدي جهاني پورنو شامل اتاق‌هاي پخش فيلم در هتل‌ها، کلوب‌هاي سکس و صنعت رو به گسترش سکس الکترونيک، نود و هفت ميليارد دلار در سال 2006 بوده است. اين عايدي، با درآمد شرکت‌هاي پيشرو در امر فناوري مثل «مايکروسافت»، «گوگل»، «آمازون»، «اي‌بي»، «ياهو»، «اپل»، «نت فليکس»، و «ارث لينک» برابري مي‌کند. فروش سالانه در آمريکا حدود ده ميليارد دلار يا حتي بالاتر تخمين زده مي‌شود. هيچ ارگان يا نهادي در امر کنترل و مونيتورينگ صنعت پورنو وجود ندارد. به عنوان مثال، «جنرال موتورز»، صاحب «Direct tv» است که هر ماه چهل ميليون تصوير پورنو روانة خانة آمريکايي‌ها مي‌کند. «At & T Broadband و Comcast cable» هم‌اکنون به خاطر وجود «شبکة داغ» (سکسي) سرويس‌هاي سرگرمي و سرويس «pay per veiw»3 مخصوص بزرگ‌سالان، بزرگ‌ترين شرکت خدمات‌دهي پورنو در آمريکا است. «At & T» و جنرال موتورز نزديک به هشتاد درصد دلارهاي صرف شده توسط کاربران و مصرف‌کنندگان صنعت پورنو را پارو مي‌کنند.

 

 

ماهنامه موعود شماره 108

 

پي‌نوشت‌ها:

? برگرفته از سايت: www.alternet.org. به نقل از سايت سياحت غرب، ش 75.

1. chris hedges برندة جايزة پوليتزر در رشتة گزارشگري، استاديار در انستيتو ملي، ستون نويس دائمي truthdig monday.

2. سلبريتي: افراد مشهور.

3. pay - per - veiw به معني پرداخت پول بابت هر تماشا است که به اختصار به آن ppv گفته مي‌شود. در اين سرويس، مخاطب تلويزيوني در ازاي تماشاي برنامه‌هاي ويژه بايد پول پرداخت کند. اين سيستم براي نخستين بار در انگليس و آمريکا راه‌اندازي شد.

 نظر دهید »

از آقا به مولا!

30 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب



دلـم قـرار نـمـی گـیـرد از فـغـان ، بـی تـو

سپندوار ز کف داده ام عنان ، بی تو

ازآن زمان که فروزان شدم زپرتو عشق

چو ذره ام به تکاپوی جاودان ، بی تو

گـزاره غـم دل را مـگـر کـنـم چـو امـیـن

جدا ز خلق به محراب جمکران ، بی تو

مقام معظم رهبری (مدظله)

 

 نظر دهید »

چگونه انسان گونه زندگی کنم؟!

30 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

در روايات، ماجراي جالبي ضمن سفرهاي ذوالقرنين، که از جمله شخصيّت‌هاي مورد تأييد قرآن کريم است، آمده که در اينجا و به تناسب موضوع، نقل آن خالي از لطف نيست:

همچنان که ذو القرنين به راه خود ادامه مي‏داد به گروهي از خردمندان امّت موسي(ع) رسيد که به حق راهنمايي شده بودند و به آن عمل مي‏کردند و چون ايشان را ديد، به آنان گفت: اي قوم! از خبر خود براي من بگوييد که من تمام خاور و باختر، خشکي و دريا، زمين و کوه و دشت و روشني و تاريکي آن را گشته‏ ام و به گروهي چون شما برنخورده‏ام. اينک به من خبر دهيد که چرا گور مردگان شما بر در خانه‏هايتان قرار دارد؟ گفتند: چنين کرده‏ايم که مرگ را فراموش نکنيم و ياد آن از دل‌هاي ما بيرون نرود.

 پرسيد: چرا خانه‏هاي شما در ندارد؟ گفتند: ميان ما کسي دزد و هيچ کس هم مورد سوء ظن نيست و همگان امين هستند.

پرسيد: چرا ميان شما اميران نيستند؟ گفتند: بدان سبب که به يکديگر ستم نمي‌کنيم.

 پرسيد: چرا حاکم نداريد و کسي بر شما پادشاه نيست؟ گفتند: مال اندوزي نمي‏کنيم و ستيزه‏جويي نداريم.

 پرسيد: چرا بر يکديگر برتري نمي‏جوييد و تفاوتي نداريد؟ گفتند: چون بر يکديگر مهربانيم و با يکديگر مواسات مي‏کنيم.

 پرسيد: چرا اختلاف با يکديگر نداريد و نزاع نمي‏کنيد؟ گفتند: به مناسبت الفت دل‌هاي ما با يکديگر و اصلاح ميان خودمان.

 پرسيد: چگونه است که به يکديگر دشنام نمي‏دهيد و قتلي ميان شما اتفاق نمي‏افتد؟ گفتند: ما بر خواسته‏هاي نفساني خود پيروزشده‏ايم و نفس‏هاي خويش را لگام بردباري زده‏ايم. پرسيد: چرا همگان هم عقيده‏ايد و چگونه راه و روش شما مستقيم و راست است؟ گفتند: به اين سبب است که دروغ نمي‏گوييم و نسبت به يکديگر مکر نمي‏ورزيم و هيچ يک از ديگري غيبت نمي‏کنيم.

گفت: به من بگوييد چرا ميان شما هيچ مستمند و بينوا نيست؟ گفتند: از اين روي که ما اموال خود را برابر تقسيم مي‏کنيم.

 پرسيد: چرا ميان شما هيچ تندخو و خشني نيست؟ گفتند: نتيجة فروتني و افتادگي است.

 پرسيد: سبب آنکه عمر شما از همه درازتر است چيست؟

گفتند: بدين سبب است که حق را گردن مي‏نهيم و به دادگري حکم مي‏کنيم.

 پرسيد:

چرا گرفتار خشکسالي و قحطي نمي‏شويد؟ گفتند: به سبب آنکه از آمرزش خواهي غفلت نمي‏کنيم.

 پرسيد: چرا بيتابي نمي‏کنيد؟ گفتند: به آن سبب که ما خويشتن را براي بلا و گرفتاري آماده ساخته‏ايم و خود خويشتن را تسليّت و آرامش مي‏دهيم.

پرسيد: چرا آفت‌ها به شما نمي‏رسد؟ گفتند: از اين روي که جز بر خدا، بر هيچ کس توکّل نمي‏کنيم و از ستارگان و منازل بروج، طلب باران نمي‏کنيم.

 گفت: اي قوم! به من بگوييد: آيا پدران شما همين گونه رفتار مي‏کردند؟ گفتند: آري، آنان را چنين ديديم که به مستمندان خود رحم مي‏کردند و با بينوايان مواسات مي‏ورزيدند و از هر کس که به آنان ستم کرده بود، درمي‏گذشتند و به هر کس که نسبت به ايشان بدي کرده بود، نيکي مي‏کردند و براي بدکاران خود، آمرزش خواهي مي‏کردند و پيوند خويشاوندان را رعايت مي‏کردند و امانت را مسترد مي‏داشتند و همواره راست مي‏گفتند و هيچ گاه دروغ نمي‏گفتند و بدين سبب بود که خداوند کارشان را اصلاح فرمود.

 ذوالقرنين تا هنگام مرگ خويش، ميان ايشان مقيم شد و به هنگام مرگ، پانصد ساله بود.1

 

 ماهنامه موعود شماره 114


 پي‌نوشت:

1. روضـة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏2، ص436.

 

 

 

 نظر دهید »

این روزا همه به دنبال آرامشن!

28 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب



این را ه هامی تواند ما را در به دست آوردن آرامش یاری کند، امتحان کنید:

1- جلوی گریه خود را نگیرید و گه گاهی گریه کنید.
2- دست کم روزی 15 دقیقه را در سکوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی که دارید فکر کنید. سکوت عصاره‌ ی آرامش است، با زور نمی‌ توان آن را ایجاد کرد، باید زمانی که فرا رسید آن را بپذیرید.. اگر برایتان امکان دارد دست کم روزی یک ساعت، تنها به اتاقی بروید و در را به روی خود ببندید.
3- افراد آرام به خود می ‌گویند که برای تغییر گذشته کاری نمی ‌توان کرد، آنگاه از فکر ادامه زندگی لذت می ‌برند.
4- وقتی احساس می ‌کنید که سرتان پر از فکرهای جور و واجور است و جای خالی در آن نیست، با قدم زدن، آنها را پاک کنید.
5- اگر نتوانید کسی را ببخشید، افکار خشمگین‌ تان شما را برای همیشه با این افراد مرتبط خواهد کرد. شاد کردن دیگران، باعث آرامش می ‌شود.
6- آرامش را از کودکان بیاموزید، ببینید که چگونه در همان لحظه‌ ای که هستند، زندگی می‌ کنند و لذت می ‌برند.
7- از همان که هستید راضی باشید، در این صورت احساس آرامش بیشتری می‌ کنید.
8- هرچه اکسیژن بیشتری به شما برسد، آرام‌ تر خواهید شد، خوب است در محل کار و زندگی خود گیاهی نگه دارید.
9- مهم نیست که با شما مؤدبانه برخورد کنند یا نه، برخورد مؤدبانه‌ ی شما، باعث ایجاد آرامی و احساس خوبی در شما خواهد شد.
10- سرعت حرکت شما با احساستان رابطه‌ ای مستقیم دارد، آرام راه بروید و حرکات بدن خود را آرام ‌تر کنید، طولی نمی‌ کشد که آرام خواهید شد. گاهی می ‌توانید برای رسیدن به آرامش، دراز بکشید، عضلات خود را شل کنید و به هیچ چیز فکر نکنید.
11- با حرکات آرام و صحبت کردن شمرده، احساس آرامش را به جمع منتقل کنید. آیا تا به حال فرد آرامی را دیدید که با صدای بلند صحبت کند؟
12- با شوخ طبعی به آرامش خود کمک کنید.
13- راحتی، یکی از عناصر مهم آرامش است، مثل دمای مناسب، صندلی راحت و لباس و کفش راحت.
14- هر چند وقت یک بار ساعتتان را کنار بگذارید و خود را از فشار زمان نجات دهید.
15- در آوردن کفش‌ها به کاهش فشار عصبی کمک می‌کند.
16- فشردن یک توپ کوچک، تنش‌های عصبی‌ را که در انگشتان و دست‌های شما متمرکز شده‌اند، خالی می ‌کند.
17 لباس‌های گشاد و راحت، باعث ایجاد راحتی و احساس آرامش می‌ شود.
18- لحظه‌ های زیبای زندگیتان را بنویسید و از آنها عکس و فیلم بگیرید، سپس بیشتر وقت‌ها آنها را به یاد آورید و درباره‌ شان فکر کنید و لذت ببرید.
19- هوای دریا، آب شور و صدای امواج، همگی باعث آرامش می ‌شوند، مسافرت به سواحل دریا را فراموش نکنید. تماشای ماهی‌ ها مثل خیره شدن به دریا، در شما ایجاد آرامش می ‌کند، زیرا ماهی‌ها آرام شنا می ‌کنند و آرام تنفس می‌ کنند.
20- آهسته غذا خوردن و جویدن، باعث تجدید قوای فکری و احساس آرامش خواهد شد.
21- برای تأثیر بیشتر و رسیدن به آرامش، در خود متمرکز شوید و آرام نفس بکشید.
22- تمرین کنید که آرامتر از حد معمول صحبت کنید، این کار خود به خود ضربان قلب و تنفستان را کم می‌ کند و به شما اجازه می‌دهد، ذهن و فکرتان را از بسیاری مسائل پاک کنید..
23- اگر به عقاید مذهبی و معنوی پایبند باشید، به یکی از با افتخارترین روش‌های رسیدن به آرامش خاطر رسیده ‌اید، آنگاه می‌ توانید بگویید، الا بذکر الله تطمئن القلوب .. اگر از خدا دور افتاده‌اید، اکنون زمان آشتی است. داشتن یک تکیه‌ گاه معنوی در حد تعادل موجب آرامش می ‌شود.
24- احساسات و مشکلات خود را به دیگران بگویید و آرامش بیشتری احساس کنید.
25- یکی از مهمترین مهارت‌ها در آرام بودن، فکر نکردن به مسائل کوچک است، دومین مهارت، کوچک شمردن تمام مسایل است.
26- شاد کردن دیگران، موجب آرامش می‌ شود. نمی ‌دانید چه لذتی دارد پول رستوران امشب را با توافق سایرین به یک کارتن خواب هدیه دهید. قدردانی کنید. دیگران را برای لطف کردن به خود تحت فشار قرار ندهید، لطف که وظیفه نیست!


 

 

 

 

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 35
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس