مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

با منحرفان مهدوی(6)

05 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

اشاره‌

در شماره‌هاي‌ پيشين‌ به‌ معرّفي‌ فرقهِ‌ بهائيت‌ و گوشه‌هايي‌ از انحرافات‌ آن‌ پرداختيم. در اين‌ نوشتار به مقوله‌ هاي‌ ايدئولوژي‌ بابي‌گري‌ و بهايي‌گري، جهت‌گيري‌ کلي‌ ايدئولوژي‌ بهائيه، تحليل‌ جامعه‌ شناختي‌ از شکل‌گيري‌ بهائيت‌ و بالا‌خره‌ مسئلهِ‌ ادّعاي‌ الوهيّت‌ پرداخته‌ شده و نقد و بررسي‌ آن‌ ارايه‌ مي‌شود.

مقدمه:

در شماره‌هاي‌ پيشين‌ مجله، در موضوع‌ <بابيت> و تاريخچهِ‌ اين‌ مسلک‌ استعماري‌ و پايه‌گذاري‌ تشکيل‌ مسلک‌ انحرافي‌ ديگر - بهائيت‌ - مطالبي‌ ارايه‌ شد.

بهائيت، آييني‌ بي‌بها، ادّعايي‌ دروغين، آموزه‌هايي‌ استعماري‌ و ابزار گمراهي‌ مردم‌ در دست‌ قدرت‌هاي‌ استکباري‌ است.

در بخش‌ پيشين‌ اين‌ سلسله‌ نوشتار به‌ نمونه‌ هايي‌ از نقش‌ استعمار در شکل‌گيري‌ بهائيت‌ و وابستگي‌ اين‌ مسلک‌ به‌ استعمارگران‌ عصر اشاره‌ شد.

در اين‌ بخش‌ به‌ نقل، نقد و بررسي‌ برخي‌ از ادّعاي‌ نارواي‌ اين‌ فرقه‌ پرداخته‌ مي‌شود تا آن‌ دسته‌ از خوانندگاني‌ که‌ مي‌خواهند اطلاعات‌ بيش‌تري‌ به‌ دست‌ آورند، به‌ عمق‌ پوچي‌ و انحراف‌ آن‌ پي‌ ببرند و دريابند که‌ چرا و چگونه‌ مستکبران‌ و سياستمداران‌ غربي‌ از اين‌ گروه‌ حمايت‌ مي‌کنند، در مجامع‌ بين‌المللي‌ با نام‌ دفاع‌ از حقوق‌ بشر يا آزادي‌ اديان، از حقوق‌ از دست‌ رفته‌ و مظلومت‌ بهائيان‌ دروغ‌ پرداز و فاسد داد سخن‌ مي‌دهند و در حقيقت‌ تلاش‌ مي‌کنند تا ميان‌ مسلمانان‌ تفرقه‌ اندازي‌ کنند.

ناگفته‌ نماند که‌ هشياري‌ و دقّت‌ نظر انديشمندان‌ و حاکمان‌ مسلمان‌ مي‌تواند همراه‌ با آگاهي‌ بخشيدن‌ به‌ نسل‌ جوان، از انحراف‌ و گرفتار شدن‌ آنان‌ در دام‌ مسلک‌هاي‌ ساختگي‌ - از جمله‌ بهائيت‌ - جلوگيري‌ به‌ عمل‌ آورد.

1. ايدئولوژي‌ بابي‌گري‌ و بهايي‌گري‌

با اعدام‌ باب‌ در 27 شعبان‌ 1266 ه. ق، مسلک‌ بابيّت‌ به‌ تزلزل‌ و تشتّت‌ دچار شد و گر چه‌ عده‌اي‌ از بابيان‌ نخستين‌ پس‌ از پي‌ بردن‌ به‌ ادّعاهاي‌ بي‌ اساسي‌ چون‌ نسخ‌ شريعت‌ اسلام‌ و ظهور آيين‌ جديد، دست‌ از اين‌ آيين‌ کشيدند، ولي‌ برخي‌ از طرفداران‌ آن‌ با انگيزه‌هاي‌ گوناگون، از جمله‌ حمايت‌هاي‌ گوناگون‌ بعضي‌ از کشورها و مخالفان‌ اسلام‌ و تشيّع، بابيّت‌ را در شکل‌ حمايت‌ از جانشين‌ باب‌ - ميرزا يحيي‌ (صبح‌ ازل) - پي‌گيري‌ کردند. پس‌ از تبعيد اين‌ گروه‌ به‌ بيرون‌ از کشور ايران، آيين‌ خود را در بغداد، ترکيه، فلسطين‌ اشغالي‌ و قبرس‌ تبليغ‌ مي‌کردند تا آن‌ که‌ ادّعاهاي‌ جديد حسين‌ علي‌ نوري‌ با استقرار در <حيفا>ي سرزمين‌ اشغالي‌ رسماً مورد توجّه‌ رژيم‌ غاصب‌ صهيونيستي‌ و استعمارگران‌ قرار گرفت.

آموزه‌هاي‌ غلط‌ و توهّم‌آميز علي‌ محمد شيرازي‌ (باب) به‌ دست‌ يحيي‌ (صبح‌ ازل) مورد توضيح‌ و تفسير قرار گرفت. ازليان‌ با مرام‌ جديد بابي‌ خوگرفته، درصدد بودند تا ايدئولوژي‌ بابيه‌ را حفظ‌ کنند، ولي‌ حسين‌ علي‌ نوري‌ پس‌ از فراهم‌ کردن‌ زمينه‌هاي‌ لازم‌ براي‌ اعلان‌ موجوديت، دعاوي‌ چندي‌ را نيز اعلام‌ نموده‌ و ايدئولوژي‌ بهائيه‌ را بر مبناي‌ نسخ‌ شريعت‌ پيشين‌ مطرح‌ کرد.

او هر جا به‌ تناسب‌ موقعيت، مقام‌ و مخاطبان، دستورهايي‌ را صادر مي‌کرد که‌ به‌ ايدئولوژي‌ آنان‌ معروف‌ گرديد. بي‌ارزشي‌ و پوچي‌ مفاهيم‌ اين‌ ايدئولوژي‌ در بررسي‌ و تحليل‌ بعضي‌ از آموزه‌هاي‌ آن‌ نشان‌ داده‌ خواهد شد.

2. جهت‌گيري‌ کلّي‌ ايدئولوژي‌ بهائيه‌

فرقه‌هاي‌ انحرافي‌ با اهدافي‌ متفاوت‌ پديد مي‌آيند و در زمينه‌هاي‌ گوناگوني‌ فعّاليت‌ مي‌کنند. در قرن‌ سيزدهم‌ هجري‌ خاورميانه‌ شاهد رويداد و خيزش‌ مرام‌ها و مسلک‌هاي‌ جديد بوده‌ است. ظهور فرقه‌هاي‌ وهّابيت‌ در حجاز، ترويج‌ افکار ليبراليستيِ جدايي‌ دين‌ از سياست، ملّي‌گرايي‌ در کشورهاي‌ آسيايي‌ به‌ ويژه‌ در ترکيه، ادّعاهاي‌ دروغين‌ ملّاغلام‌ احمد قادياني‌ در هندوستان‌ و بالا‌خره‌ ظهور بابيه‌ و بهائيه‌ در ايران، هدف‌هاي‌ مشترکي‌ را تعقيب‌ مي‌کردند.

همه‌ فرقه‌هاي‌ گمراه‌ و گمراه‌ کننده‌ با سر سپردگي‌ به‌ قدرت‌هاي‌ استکباري‌ و شيطاني‌ با هدف‌ مشترک‌ ايجاد تفرقه‌ ميان‌ صفوف‌ مسلمانان‌ و تزلزل‌ در باورها و افکار آنان‌ و در نتيجه، از بين‌ بردن‌ اسلام‌ يا تبديل‌ اسلام‌ ناب‌ محمدي‌ به‌ يک‌ مکتب‌ بشري‌ يا فکري‌ کهنه‌ و مندرس‌ و… بوده‌ است.

از سوي‌ ديگر، هر يک‌ از فرقه‌ها در خاستگاه‌ جغرافيايي‌ خود، هدف‌ ويژه‌اي‌ را دنبال‌ مي‌کردند. در شرايط‌ اجتماعي‌ - فرهنگي‌ ايران‌ که‌ بيش‌تر مردم‌ آن‌ را شيعه‌ اماميه‌ تشکيل‌ مي‌دادند و با توجّه‌ به‌ اين‌ که‌ در مکتب‌ تشيّع‌ مباحث‌ اجتهاد و تقليد رواج‌ داشته، مردم‌ جايگاه‌ مرجعيّت‌ عالمان‌ دين‌ شناس‌ را ارج‌ مي‌گذاشتند، هم‌ چنين‌ بسياري‌ از سنن‌ اجتماعي‌ - فرهنگي‌ با مفاهيم‌ ديني‌ آميخته‌ شده‌ بود.

در چنين‌ وضعيتي، جهت‌گيري‌ کلّي‌ ايدئولوژي‌ فرقه‌هاي‌ بابيه‌ و بهائيه، جداسازي‌ ملت‌ ايران‌ از مراجع‌ تقليد و مشغول‌ کردن‌ آنان‌ به‌ مکتبي‌ بشري‌ بود؛ مکتبي‌ که‌ جنبه‌هاي‌ غير عقلاني‌ آن‌ به‌ عقلانيتش‌ مي‌چربد و به‌ تدريج‌ از صحنه‌هاي‌ عملي‌ زندگي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ خارج‌ مي‌شود. در نهايت، گرايش‌ به‌ اين‌ ايدئولوژي‌ موجب‌ دور شدن‌ مردم‌ از دين‌ و دينداري‌ شده، پيوستن‌ به‌ مکاتب‌ غير ديني‌ را آسان‌ مي‌کند.

پيدايش‌ ايدئولوژي‌ جديد، با ارايهِ‌ تغييراتي‌ تازه‌ در تفسير اصول‌ و فروع‌ دين، جدايي‌ آن‌ از دين‌ اسلام‌ و شيعه‌ را به‌ دنبال‌ داشت. گر چه‌ انحراف‌ و بدعت‌ جديد با عنوان‌ <رکن‌ رابع> و <ادّعاي‌ نيابت‌ خاصّه> در عصر غبيت‌ کبري، زمينهِ‌ مناسبي‌ براي‌ انحراف‌ بزرگ‌تري‌ به‌ نام‌ <بابيّت> آماده‌ کرده‌ بود، ولي‌ پديد آمدن‌ آيين‌ و مناسک‌ تازه‌ در فروع‌ دين، پيروان‌ علي‌ محمد باب‌ را از ديگر مسلمانان‌ و شيعيان‌ در زندگي‌ عملي‌ و اجتماعي‌ نيز جدا نمود.

از سوي‌ ديگر، حکم‌ تکفير و ارتداد علي‌ محمد شيرازي‌ و پيروان‌ وي‌ از سوي‌ علماي‌ شيعه‌ در ايران‌ و عراق، و سپس‌ با فتواي‌ عالمان‌ مسلمان‌ در کشورهاي‌ ديگر، موجب‌ شد تا دنياي‌ اسلام‌ با بدعت‌ تازه‌اي‌ که‌ استعمارگران‌ آن‌ را پايه‌ گذاشته‌ بودند و از آن‌ حمايت‌ مي‌کردند، آشنا شود.

ناگفته‌ نماند که‌ در اين‌ عرصه، با ادّعاي‌ دروغين‌ حسين‌ علي‌ نوري‌ (بهاء الله) و افاضات‌ او، بابيّه‌ از حالت‌ سنّتي‌ خارج‌ و به‌ آداب‌ و رسوم‌ متناسب‌ با زمانه‌ نزديک‌تر شد. اين‌ نزديکي، با آسان‌تر کردن‌ احکام‌ مربوط‌ به‌ روابط‌ جنسي‌ و وجهه‌هاي‌ ظاهراً انسان‌ دوستانه‌ در مجازات‌ دزدان‌ و حکم‌ به‌ عدم‌ سوزاندن‌ کتب،1 گسترش‌ روابط‌ با اجانب، لغو حکم‌ جهاد و مبارزه، جلوگيري‌ از شرکت‌ پيروان‌ در سياست‌ و… قابل‌ مشاهده‌ است.

 

3. تحليل‌ جامعه‌ شناختي‌ از شکل‌گيري‌ بهائيت‌

براي‌ تحليل‌ دقيق‌تر نقش‌ دشمنان‌ اسلام‌ و تشيّع‌ در سرمايه‌ گذاري‌ براي‌ تفرقه‌ و پراکندگي‌ ميان‌ مسلمانان‌ و بهره‌گيري‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ از اوضاع‌ نابه‌ ساماني‌ که‌ ايجاد کرده‌اند، بررسي‌ آيين‌ بهائيت‌ از نگاه‌ جامعه‌ شناختي‌ لازم‌ مي‌نمايد.

چنان‌ که‌ پيش‌ از اين‌ نيز به‌ کوتاهي‌ گذشت، قرن‌ سيزدهم‌ هجري، قرن‌ ظهور مسلک‌هاي‌ انحرافي‌ براي‌ از بين‌ بردن‌ اسلام‌ به‌ شمار مي‌رود. ايجاد تنش‌ در عرصه‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ مسلمانان‌ و به‌ ويژه‌ شيعيان، قدرت‌هاي‌ جهاني‌ را بر آن‌ داشت‌ که‌ به‌ پشتيباني‌ از مسلک‌هاي‌ نو پديد بپردازند.

يکي‌ از نويسندگان‌ معاصر که‌ تحقيق‌ جامعي‌ در موضوع‌ <بهائيت‌ در ايران> انجام‌ داده، با توّجه‌ به‌ مسايل‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ نيمه‌ دوم‌ قرن‌ سيزدهم، اين‌ پديده‌ را چنين‌ تحليل‌ کرده‌ است:2

اگر از زاويهِ‌ جامعه‌شناسي‌ سياسي‌ به‌ اين‌ تحوّلات‌ نگريسته‌ شود، روند مقابله‌ با اقتدار سياسي‌ مذهب‌ شيعه‌ که‌ در دورهِ‌ قاجار در ايران‌ و در ميان‌ عموم‌ مردم‌ حاکم‌ بود، به‌ خوبي‌ ديده‌ مي‌شود.

مقام‌ نيابت‌ عامّه‌ امام‌ زمان‌(عج) که‌ شيعيان‌ براي‌ مراجع‌ و فقهاي‌ خود قايلند - نقطه‌اي‌ کليدي‌ در انديشهِ‌ سياسي‌ شيعه‌ است. پيروي‌ از نايب‌ عامّ امام‌ زمان(عج) به‌ شيعيان‌ اين‌ امکان‌ را مي‌دهد که‌ در هر عصري‌ حکومت‌ مورد نظر و اعتقاد خويش‌ را پايه‌ گذاري‌ کنند.

معصوم‌ ندانستن اين‌ نواّب‌ امام‌ عصر عليه‌ السلام‌ و پيروي‌ از اعلم‌ و اعدل‌ فقها ضمن‌ انتخابي‌ بودن‌ مرجع‌ و امکان‌ تغيير آن‌ در هر زمان‌ ضمانت‌ اجراي‌ خوبي‌ براي‌ دور ماندن‌ اسلام‌ و مديريت‌ جامعه‌ اسلامي‌ از برداشت‌ها و مديريت‌هاي‌ نادرست‌ است.

انتخابي‌ بودن‌ مرجع‌ و ولي‌ فقيه، برآورندهِ‌ مردمي‌ بودن‌ آن‌ و امکان‌ تغيير مرجع‌ يا ولي‌ فقيه‌ با سلب‌ عدالت، يا اعلميّت‌ از او ضمانت‌ کنندهِ‌ حفظ‌ دين‌ و مديريت‌ آن‌ از کج‌ انديشي‌ها و ناتواني‌ها است. اگر اين‌ نيابت‌ عام‌ به‌ نيابت‌ خاص‌ مبدّل‌ شود، ديگر امکان‌ انتخاب، تغيير و سرپيچي‌ از آراي‌ خود سرانهِ‌ فردي‌ که‌ نايب‌ خاص‌ تلقّي‌ شده‌ و فرمان‌هاي‌ خود را به‌ امام‌ معصوم‌(ع) نسبت‌ مي‌دهد، از بين‌ مي‌رود. به‌ اين‌ ترتيب‌ هر گونه‌ تعبير و تفسير از دين‌ از سوي‌ نايب‌ خاص‌ امکان‌پذير مي‌شود و در نتيجه‌ هم‌ محتواي‌ دين‌ و هم‌ حاکميت‌ آن‌ با بحران‌ روبه‌رو مي‌گردد. اين‌ وضع‌ در بلند مدّت‌ نتيجه‌اي‌ جز سرخوردگي‌ از دين‌ و جدايي‌ آن‌ از سياست‌ نخواهد داشت.

به‌ اين‌ ترتيب، در گرايش‌ شيخي‌گري‌ نيز از لحاظ‌ سياسي، تشکيل‌ حکومت‌ ديني‌ با مشکل‌ بزرگي‌ روبه‌رو خواهد شد. اين‌ فرقه‌ بر حسّاس‌ترين‌ نقطهِ‌ باور سياسي‌ مکتب‌ شيعه‌ در زمان‌ غيبت‌ کبري‌ انگشت‌ مي‌گذارد که‌ سر منشأ‌ اقتدار روحانيت‌ شيعه‌ مي‌باشد.

بعد از بي‌اعتبار شدن‌ اصل‌ نيابت‌ عامّهِ‌ امام‌ عصر(عج) با ملغي‌ کردن‌ دين‌ اسلام‌ از جانب‌ ميرزا علي‌ محمد شيرازي‌ (باب) و حسين‌ علي‌ نوري‌ (بهاء الله)، اين‌ حرکت‌ به‌ سوي‌ نابودي‌ کامل‌ دين‌ اسلام‌ پيش‌ مي‌رود. مخالفت‌ با وجود قشري‌ به‌ نام‌ فقها که‌ در مکتب‌ اسلام‌ (چه‌ در شيعه‌ و چه‌ سنّي) براي‌ تفسير متشابهات3 و در صورت‌ تشکيل‌ حکومت‌ اسلامي، براي‌ مديريت‌ جامعه‌ در نظر گرفته‌ شده‌ است، 4 در انديشه‌هاي‌ باب‌ و بهاء به‌ حدّي‌ است‌ که‌ وجود چنين‌ قشري‌ را در آيين‌ بهائيت‌ ممنوع‌ اعلام‌ مي‌کنند.5

از اين‌ رو، عدّه‌اي‌ که‌ از اقتدار روحانيت، به‌ علّت‌ پيروي‌ از مکتب‌ شيخيه‌ جدا شده‌ بودند، به‌ سادگي‌ در دامن‌ آيين‌ جديد يعني‌ <بابيت> افتادند. اين‌ که‌ معاني‌ جديد اعتقادي‌ و رفتاري‌ از سوي‌ علي‌ محمد باب‌ با قصد بهره‌برداري‌ سياسي‌ بيان‌ شده‌ است‌ يا خير، فعلاً مورد بحث‌ ما نيست؛ هر چند ردّ پاي‌ دولت‌ روسيه‌ در ايجاد اين‌ نوگرايي‌ ديني، يا دست‌ کم‌ کمک‌ به‌ ايجاد آن‌ ديده‌ مي‌شود - چنان‌ که‌ در قسمت‌هاي‌ پيشين‌ اين‌ سلسله‌ نوشتار اشاره‌ شده‌ است‌ - ولي‌ بايد دانست‌ که‌ شکسته‌ شدن‌ اقتدار مذهب‌ شيعه‌ در ايران‌ در واقع‌ به‌ معناي‌ شکسته‌ شدن‌ اقتدار ملّي‌ در اين‌ کشور است.

به‌ نظر مي‌رسد حمايت‌ روسيه‌ و سپس‌ انگلستان‌ و بعد از آن‌ اسرائيل‌ و ايالات‌ متحّدهِ‌ آمريکا از اين‌ فرقه، انگيزه‌اي‌ مهم‌تر از شکستن‌ اقتدار ملت‌ ايران‌ نداشته‌ باشد.

البتّه‌ بايد ياد آور شد که‌ شواهد نشان‌ مي‌دهد هيچ‌ مکتبي‌ نمي‌تواند جايگزين‌ مکتب‌ ريشه‌ دار و عميق‌ شيعه‌ در کشوري‌ که‌ به‌ کشور امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ مشهور است، شود. افزون‌ بر اين، در مکتب‌ بهائيت‌ پراگندگي‌ و سر در گمي‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ که‌ همواره‌ مانند يک‌ بمب‌ خوشه‌اي‌ فرهنگي، در آن‌ رهبر تازه‌اي‌ ظهور مي‌کند، مکتب‌ جديدي‌ احداث‌ مي‌شود و فکر نويي‌ مطرح‌ مي‌گردد.

وعدهِ‌ اين‌ نو به‌ نو شدن‌ها در گفتار علي‌ محمد باب‌ نيز داده‌ شده‌ است؛ در آن‌ جا که‌ او از آمدن‌ پيامبران‌ آينده(!) و <من‌ يظهره‌ اللّه>(!) سخن‌ مي‌گويد. و در دوران‌ جديد، اين‌ معنا را اسماعيل‌ رائين‌ در کتاب‌ <انشعاب‌ در بهائيت‌ پس‌ از مرگ‌ شوقي‌ ربّاني> پي‌گيري‌ کرده‌ است‌ که‌ خوانندگان‌ را به‌ آن‌ کتاب‌ ارجاع‌ مي‌دهيم.

ناگفته‌ نماند که‌ در دوره‌هاي‌ بعد دست‌ اندرکاران‌ مسلک‌ بهائيت‌ براي‌ جلوگيري‌ از فروپاشي‌ و حفظ‌ طرفداران‌ به‌ چاره‌جويي‌ افتادند؛ لذا در دورهِ‌ شوقي‌ افندي‌ تشکيلات‌ اين‌ مسلک‌ به‌ صورت‌ نوعي‌ حزب‌ در مي‌آيد و همين‌ حرکت‌ حزب‌ گونهِ‌ بهائيت‌ در سطح‌ بين‌ المللي‌ است‌ که‌ تا حدّي‌ آن‌ را از متلاشي‌ شدن‌ در دام‌ تفرقه‌ها دور مي‌دارد.

4. ادّعاي‌ الوهيّت

شايد به‌ سادگي‌ باور کردني‌ نباشد که‌ در نوشته‌هاي‌ <باب> و <بهاء> از الوهيّت‌ و ربوبيت‌ آن‌ها سخن‌ رفته‌ است‌ و دربارهِ‌ جلال‌ و جبروت‌ خود، رجزها خوانده‌اند. به‌ گونه‌اي‌ که‌ خود را <اصل‌ قديم> و <ربّ جليل> دانسته‌ و زمين‌ و آسمان‌ را ساختهِ‌ دست‌ تواناي‌ خود، بلکه‌ آفريدهِ‌ صداي‌ نوک‌ قلم‌ خود خوانده‌اند. همهِ‌ انسان‌ها، حتي‌ فرشتگان‌ و مردگان‌ هزار سال‌ پيش‌ را بندهِ‌ خاکسار و آفريدهِ‌ ناچيز خود دانسته، جهانيان‌ را به‌ پرستش‌ خود دعوت‌ نموده‌اند.

به‌ راستي‌ چگونه‌ مي‌توان‌ اين‌ ياوه‌ها را باور کرد؟ اگر چنين‌ باشد، خود، قلم‌ بطلان‌ بر عقايد و مسلک‌ خود کشيده‌اند. اينک‌ به‌ بخشي‌ از نوشته‌ها و گفته‌هاي‌ آنان، که‌ مستقيماً از کتاب‌هايشان‌ نقل‌ مي‌شود، توجّه‌ فرماييد.

1. سيّد علي‌ محمد در نامهِ‌ خود به‌ يحيي‌ (صبح‌ ازل) چنين‌ نوشت:

هذا کتاب‌ من‌ اللّه‌ الحيّ القيّوم‌ الي الله الحيّ القيوم قل‌ کلّ من‌ اللّه‌ يبدون‌ قل‌ کلّ الي‌ اللّه‌ يعودون.6

اين‌ نامه‌اي‌ است‌ از خداي‌ زنده‌ و بر پادارندهِ‌ جهان‌ (باب) به‌ سوي‌ خداي‌ زنده‌ و بر پا دارندهِ‌ جهان‌ (صبح‌ ازل) بگو همه‌ از خدا آغاز مي‌شوند و همه‌ به‌ سوي‌ او باز مي‌گردند!

2. سيّد محمد علي‌ باب‌ در کتاب‌ <بيان‌ فارسي>7 (واحد اول، باب‌ اول) نوشت:

کل‌ شيء به‌ اين‌ شيء واحد (علي‌ محمد باب) برمي‌ گردد، و کل‌ شيء به‌ اين‌ شي‌ واحد خلق‌ مي‌شود و اين‌ شي‌ واحد در قيامت‌ بعد8 نيست؛ الاّ نفس‌ من‌ يظهره‌ الله9 الذي‌ ينطق‌ من‌ کلّ شأن‌ انّني‌ انا الله‌ لااله‌ الاّ ا‌نا ربّ کلّ شيء و انّ ما دوني‌ خلقي، ان‌ يا خلقي‌ ايّاي‌ فاعبدون.

3. شبيه‌ همين‌ تعابير را حسين‌ علي‌ نوري‌ (بهاء) در کتاب‌ اقدس، فقرهِ‌ 282 آورده‌ است:

يا ملا‌ الانشاء اسمعوا نداء مالک‌ الا‌سماء انّه‌ يناديکم‌ من‌ شطر سجنه‌ الا‌عظم‌ انّه‌ لا اله‌ الاّ ا‌نا المقتدر المتکّبر المتسخّر المتعال‌ العليم‌ الحکيم‌ انّه‌ لا اله‌ الاّ هو المقتدر علي‌ العالمين.

4. ميرزا حسين‌ علي‌ نيز در نوشته‌اي‌ به‌ هادي‌ دولت‌ آبادي‌ خطاب‌ مي‌کند:

ظلم‌ تو و امثال‌ تو به‌ مقامي‌ رسيد که‌ در قلم‌ اعلي10 به‌ اين‌ اذکار مشغول. خف‌ عن‌ الله، انّ المبشّر قال: انه‌ ينطق‌ في‌ کلّ شأن‌ انّني‌ انا الله‌ لااله‌ الا الله‌ ا‌نا المهيمن‌ القيّوم.11

از خدا بترس، و مبشر (باب) گفته‌ که‌ او (من‌ يظهره‌ الله) همواره‌ و همه‌ وقت‌ چنين‌ سخن‌ مي‌گويد که‌ من‌ خدايم، جز من‌ مهيمن‌ قيوّم‌ خدايي‌ نيست.

5. و نيز وي، در <لوح‌ هيکل> بر تخت‌ الوهيت‌ مي‌نشيند و هيکل‌ جمال، کينونت‌ و ذات‌ خويش‌ را همانند جمال‌ و ذات‌ خداوند مي‌داند:

لايري‌ في‌ هيکلي‌ الّا هيکل‌ الله‌ و لا في‌ جمالي‌ الّا جماله‌ و لا في‌ کينونتي‌ الّا کينونته‌ و لا في‌ ذاتي‌ الّا ذاته‌… و لايري‌ في‌ ذاتي‌ الّا الله.12

6. ميرزا حسين‌ علي، خود را همان‌ معبود بر شمرده‌ و ديگران‌ را به‌ عبوديت‌ خويش‌ فرا مي‌خواند:

من‌ توجّه‌ اِليّ قد توجّه‌ اِلي‌ المعبود کذلک فصّل‌ في‌ الکتاب‌ و قضي‌ الا‌مر من‌ لدي‌ اللّه‌ ربّ العالمين.13

7. اين‌ معبود بشري، مي‌ميرد و پس‌ از مرگ، غلام‌ حلقه‌ به‌ گوشش، چگونگي‌ رو سوي‌ آفريدگار آوردن‌ را تبيين‌ مي‌کند و در پاسخ‌ پرسش‌ گري‌ که‌ پرسيد: قبله‌ کجاست؟

مي‌گويد:

مکان‌ روي‌ آوردن‌ (و قبله)، مقبرهِ‌ مقدّس‌ (!) او - يعني‌ حسين‌ علي‌ نوري‌ - به‌ نصّ قطعي‌ الهي‌ است‌ که‌ خداي، آن‌ را مطاف‌ ملا‌ اعلي‌ قرار داده‌ است‌ و روي‌ آوري‌ غير از اين‌ مکان‌ مقدّس‌ جايز نيست….14

البته، حسين‌ علي‌ نوري‌ پيش‌ از اين، بابيه‌ را دعوت‌ به‌ چنين‌ کاري‌ کرده‌ بود و تذکّر داد که‌ وي‌ قبلهِ‌ آنان‌ است15 در هر جا که‌ باشد.

8. ميرزا حسين‌ علي‌ بهاء در کتاب‌ اشراقات، خود را <سلطان‌ و نازل‌ کنندهِ‌ بيان> (ص‌ 37)، و کنزالمخزون‌ (ص‌ 94)، و قلم‌ اعلي‌ (ص‌ 79)، قيّوم‌ (ص‌ 68)، (اراده` الله‌ و) مشيّه` الله، مظهر اسماء و صفات‌ خدا، مظهر نفس‌ الله، مشرق‌ امر خدا، مولي‌ الوري، (ص‌ 4) و سدره` المنتهي‌ (ص‌ 117) بر شمرده‌ است‌ و نامه‌هاي‌ خود را به‌ جاي‌ نام‌ خدا، به‌ نام‌ خود شروع‌ مي‌کرد و به‌ جاي‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرّحيم، به‌ <باسمي‌ المهيمن‌ علي‌ الاسماء> (ص‌ 147)، يا <باسمي‌ المشرق‌ من‌ افق‌ البلاء> (ص‌ 147) و… آورده‌ است.

 

تحليل‌ و بررسي‌

آن‌ چه‌ که‌ آورده‌ شد، نمونه‌هايي‌ از خرافات‌ <باب> و <بهاء> دربارهِ‌ الوهيّت‌ و ربوبيت‌ آن‌ها بود. بديهي‌ است‌ که‌ اعتقاد به‌ خداي‌ عالم‌ و حکيم‌ و آفريدگار جهان‌ هستي‌ علاوه‌ بر ادلّهِ‌ عقلي‌ و نقلي، در سرشت‌ و درون‌ هر انساني‌ هست‌ که‌ اگر درست‌ هدايت‌ گردد، جاي‌ هيچ‌ شک‌ و شبهه‌اي‌ باقي‌ نمي‌ماند.

با اين‌ وصف، در طول‌ تاريخ‌ برخي‌ به‌ بيراهه‌ رفتند و به‌ جاي‌ پرستش‌ خداي‌ يگانه، به‌ پرستش‌ بت‌ها و خدايان‌ ساختگي‌ پرداختند و گروهي هم‌ دو گانه‌ پرستي‌ (ثنويت) را در پيش‌ گرفتند و برخي‌ ديگر سر از تثليث‌ و سه‌گانه‌ پرستي‌ در آوردند.

پيامبران‌ الهي، مهم‌ترين‌ نکتهِ‌ دعوت‌ خود را، توحيد و پرستش‌ خداوند متعال‌ قرار دادند.

قرآن‌ کريم، با يادآوري‌ مأ‌موريت‌ و رسالت‌ گروهي‌ از پيامبران‌ الهي‌ مانند: نوح، صالح، هود و شعيب‌ عليهم‌ السلام، سخن‌ آنان‌ را دربارهِ‌ بندگي‌ خداوند مي‌آورد که‌ به‌ مردم‌ چنين‌ مي‌گفتند:

)…يا قوم‌ اعبدوالله‌ مالکم‌ من‌ اله‌ غيره(. 16

قرآن، بت‌ پرستي‌ را محکوم‌ و گناه‌ شرک‌ را قابل‌ بخشش‌ نمي‌داند17 و از بت‌ شکن‌ تاريخ‌ و منادي‌ توحيد، حضرت‌ ابراهيم‌ عليه‌ السلام‌ ياد مي‌کند و برهان‌هاي‌ الهام‌ بخش‌ و سخنان‌ زيباي‌ او را در محکوميت‌ بتان، نقل‌ مي‌کند.18

قرآن، يهود و نصاري‌ را دربارهِ‌ اين‌ که‌ <عزير> و <عيسي> را فرزندان‌ خدا مي‌ناميدند نکوهش‌ کرده‌19 و آن‌ را نوعي‌ بت‌پرستي‌ مي‌داند. هم‌ چنان‌ که‌ گروهي‌ از بت‌پرستاني‌ که‌ فرشتگان‌ را خدا مي‌دانستند، سرزنش‌ مي‌کند و خداوند را از خويشاوندي‌ با هر موجودي‌ منزّه‌ مي‌داند.20 در اين‌ جا انحراف‌ عقيدتي‌ برخي‌ از پيروان‌ حضرت‌ عيسي‌ عليه‌السلام‌ را ياد آور مي‌شود و مي‌فرمايد:

و آن‌ گاه‌ که‌ خداوند به‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ مي‌گويد: <آيا توبه‌ مردم‌ گفتي‌ که‌ من‌ و مادرم‌ را به‌ عنوان‌ دو معبود غير از خدا انتخاب‌ کنيد؟!…>، (او مي‌گويد:)

منّزهي‌ تو! من‌ حق‌ ندارم‌ آن‌ چه‌ را که‌ شايسته‌ من‌ نيست، بگويم! اگر چنين‌ سخني‌ را گفته‌ باشم، تو مي‌داني. تو از آن‌ چه‌ در روح‌ و جان‌ من‌ است، آگاهي‌ و من‌ از آن‌ چه‌ در ذات‌ (پاک) توست، آگاه‌ نيستم! به‌ يقين‌ تو از تمام‌ اسرار و پنهاني‌ها با خبري.

من، جز آن‌ چه‌ مرا به‌ آن‌ فرمان‌ دادي، چيزي‌ به‌ آن‌ها نگفتم. (به‌ آن ها گفتم:) خداوندي‌ را بپرستيد که‌ پروردگار من‌ و پروردگار شماست… 21

در ديدگاه‌ قرآن، آنان‌ که‌ حضرت‌ عيسي‌ را خدا يا فرزند خدا 22، يا يکي‌ از خدايان‌ سه‌ گانه‌23 مي‌نامند، کافرند و لذا به‌ پيامبر اسلام‌(ص) دستور داده‌ شده‌ که‌ به‌ نصارا بگويد: بياييد به‌ سوي‌ سخني‌ که‌ ميان‌ ما و شما عادلانه‌ است‌ برويم‌ ؛ اين‌ که‌ جز خداي‌ چيزي‌ را نپرسيتم‌ و براي‌ او شريکي‌ قايل‌ نشويم‌ و همديگر را به‌ جاي‌ خدا، به‌ نام‌ ربّ نخوانيم.24

اين‌ تأ‌کيد در جاي‌ جاي‌ قرآن‌ کريم‌ آمده‌ است. چنان‌ که‌ مأ‌موريت‌ همهِ‌ پيامبران‌ را توحيد و پرستش‌ خداوند بزرگ‌ دانسته‌25، و همهِ‌ مردم‌ را به‌ آن‌ فرا خوانده‌ است 26 و بالا‌خره‌ حکم‌ پروردگار جهانيان‌ بر اين‌ تعلّق‌ گرفته‌ که‌ غير او پرستش‌ نشود.27

با توجّه‌ به‌ اين‌ آيات‌ و نيز دستورهاي‌ ديگر قرآن‌ کريم، نکته‌اي‌ ديگر از تعاليم‌ قرآن‌ را مي‌بينيم‌ که‌ براي‌ جلوگيري‌ از اين‌ که‌ مسلمانان‌ درباره‌ پيامبر و ساير رهبران‌ ديني‌ خود به‌ اين‌ گونه‌ لغزش‌ها و انحرافات‌ فکري‌ دچار نشوند، و آن‌ها را خدا، فرزندان‌ خدا، همه‌ کارهِ‌ خدا، ربّ و… و خود را بندگان‌ آنان‌ نپندارند.

آن‌ها را به‌ جاي‌ خدا نپرستند و در نتيجه‌ گمراهي‌ها، بدآموزي‌هاي‌ تخيّلات‌ و بت‌پرستي‌ها را به‌ دين‌ مقدّس‌ اسلام‌ راه‌ ندهند، پيشگيري‌هاي‌ به‌ جايي‌ کرده‌ است، مانند اين‌ که‌ به‌ پيامبر اسلام‌(ص) دستور مي‌دهد، بگو همانا من‌ بشري‌ مثل‌ شما هستم؛ تنها امتيازي‌ که‌ دارم‌ اين‌ است‌ که‌ از جانب‌ خداوند به‌ سوي‌ من‌ وحي‌ فرستاده‌ مي‌شود.28 و نيز مي‌فرمايد:

انّک ميّت‌ و انّهم‌ ميّتون ثّم‌ انّکم‌ يوم‌ القيمه` عند ربّکم‌ تختصمون.29

تو و آن‌ها همگي‌ خواهيد مرد و روز واپسين‌ پيش‌ پروردگارتان‌ محاکمه‌ خواهيد شد

و در جاي‌ ديگر مي‌فرمايد:

و ما محمّد الاّ رسول‌ قدخلت‌ من‌ قبله‌ الرسل‌ ا‌فان‌ مات‌ ا‌و قتل‌ انقلبتم‌ علي‌ اعقابکم.30

محمّد (ص) شخصي‌ جز فرستادهِ‌ خدا نيست‌ و پيش‌ از او هم‌ پيامبراني‌ آمده‌ و رفته‌اند. اگر او نيز مثل‌ گذشته‌اش‌ مرد يا کشته‌ شد، آيا به‌ گمراهي‌ گذشته‌تان‌ برمي‌گرديد؟!.

با توجّه‌ به‌ نکاتي‌ که‌ گفته‌ شد، متأ‌سّفانه‌ هواپرستي‌ و گمراهي‌ در سران‌ بابيّت‌ و بهائيت‌ غالب‌ گرديد و آنان‌ را به‌ انحراف‌ بزرگي‌ دچار کرد، به‌ طوري‌ که‌ از موقعيت‌ به‌ دست‌ آمده‌ سوء استفاده‌ کرده، خود را در برابر پيروان‌ غافل، <ربّ> جلوه‌ دادند و ادّعاي‌ خدايي‌ کردند.

تعابير نادرستي‌ که‌ در کتاب‌هاي‌ بهائيان‌ آمده‌ است، موجب‌ بيزاري‌ هر عاقلي‌ مي‌گردد.

چگونه‌ برخي‌ مي‌پندارند که‌ جمال‌ اقدس‌ ابهي‌ - حسين‌ علي‌ نوري‌ - بر تخت‌ ربوبيّت‌ کبري‌ و جمال‌ اقدس‌ ابهي‌ تکيه‌ زد و با اسما و صفاتش‌ بر اهل‌ زمين‌ تجلّي‌ مي‌کند.31

اين‌ نوع‌ تعاليم‌ کجا و آموزه‌هاي‌ اسلام‌ کجا؟ اسلام، مردم‌ را به‌ پرستش‌ خالق‌ هستي‌ فرا مي‌خواند و بهائيان‌ افراد را به‌ پرستش‌ مخلوق‌ ضعيف‌ دعوت‌ مي‌کنند. آيا چنين‌ آييني‌ جز شرک‌ چيزي‌ ديگري‌ است؟! جا دارد يک‌ بار ديگر فريب‌ خوردگان‌ اين‌ فرقه‌ که‌ اظهار مي‌کنند اسلام‌ را - هم‌ - به‌ عنوان‌ يک‌ دين‌ آسماني‌ قبول‌ دارند و قرآن‌ را به‌ عنوان‌ کتاب‌ وحياني‌ حضرت‌ محمد (ص) مي‌پذيرند، در آيات‌ قرآني‌ تأ‌مّل‌ و دقّت‌ کنند که‌ مي‌فرمايد:

(و قال‌ ربّکم‌ ادعوني‌ ا‌ستجب‌ لکم‌ انّ الّذين‌ يستکبرون‌ عن‌ عبادتي‌ سيدخلون‌ جهنّم‌ داخرين)32

پروردگار شما گفته‌ است، مرا بخوانيد تا <دعاي> شما را بپذيرم! کساني‌ که‌ از عبادت‌ من‌ تکبّر مي‌ورزند، به‌ زودي‌ با ذلّت‌ وارد دوزخ‌ مي‌شوند.

گزارش‌ يکي‌ از مبلّغان‌ بهائيت‌ دربارهِ‌ ادّعاي‌ الوهيّت‌ بهاء

براساس‌ اطلاعات‌ رسيده، برخي‌ از خوانندگان‌ اين‌ مجلّه‌ سلسله‌ نوشتار حاضر را به‌ دست‌ عدهّ اي‌ از فريب‌ خوردگان‌ مسلک‌ بهائيت‌ مي‌دهند تا از حقايق‌ آگاه‌ شوند و اندکي‌ به‌ خود آيند و با تأ‌مّل‌ در نوشته‌ها و سخنراني‌هاي‌ رهبران‌ بهائيت‌ به‌ ادّعاي‌ دروغين‌ آنان‌ پي‌ ببرند.

از اين‌ رو در اين‌ بخش‌ به‌ نقل‌ توضيح‌ و اعتراف‌ يکي‌ از مبلّغان‌ بهائيت‌ - که‌ پس‌ از بيست‌ سال‌ تبليغ‌ اين‌ مسلک، به‌ دين‌ اسلام‌ هدايت‌ شده‌ - مي‌پردازيم‌ تا درس‌ عبرتي‌ براي‌ ديگران‌ باشد.

عبدالحسين‌ آيتي‌ در کتاب‌ کشف‌ الحيل‌ پاسخ‌ پرسشي‌ را از آواره‌ چنين‌ آورده‌ است:

آيتي: راستي‌ ذکر الوهيّت‌ بهاء چه‌ صورتي‌ دارد آيا في‌ الحقيقه` او دعوي‌ خدايي‌ کرده‌ است؟

آواره: کلمات‌ او را به‌ دست‌ آوريد تا اين‌ حقيقت‌ بر شما معلوم‌ شود؛ هر چند چنان‌ که‌ گفتيم‌ به‌ ظاهر مي‌گويند ادّعاي‌ بهاء رجعت‌ مسيح‌ و رجعت‌ حسين است، ولي‌ در حقيقت‌ ادّعاي‌ او ادّعاي‌ الوهيّت‌ است.33

اگر کسي‌ سال‌ها در ميانشان‌ بماند، به‌ جايي‌ مي‌رسد که‌ صريحاً مي‌گويند: بهاء خداي‌ مطلق‌ است‌ و خالق‌ آسمان‌ و زمين‌ و مرسل‌ رسل‌ است‌ و او است‌ که‌ در طور با موسي‌ کليم‌ تکلّم‌ کرده، حتي‌ اين‌ را در نماز خود تصريح‌ نموده، ولي‌ در عباراتي‌ که‌ مگر يعرب‌ بن‌ قحطان‌ بيايد عربي‌ آن‌ را درست‌ کند يا بفهمد؛ زيرا چنين‌ مي‌گويد: <شهد الله‌ انّه‌ لا اله‌ الّا هو له‌ الامر و الخلق‌ قد اظهر مشرق‌ الظهور و مکلّم‌ الطور>. در اين‌ جا بايد فهميد که‌ فاعل‌ <اظهر> کيست‌ و مفعول‌ آن‌ کدام؟!

اگر فاعل‌ <اظهر> خداست، مکلّم‌ طور که‌ مفعول‌ مي‌شود چه‌ کاره‌ است؟ و گويا به‌ دو خدا در اين‌ جا قايل‌ شده، مي‌گويد: خدا مکلّم‌ طور را ظاهر کرد. آيا مکلّم‌ طور غير از خداست؟ کسي‌ که‌ با موسي‌ در طور تکلّم‌ کرد همان‌ خدا بود، پس‌ خدايي‌ که‌ بهاء را ظاهر کرده‌ کيست؟ و بهاء اگر خدا نيست‌ چرا مکلّم‌ طور است؟ معلوم‌ مي‌شود او خدايي‌ دو آتشه‌ است‌ که‌ از يک‌ طرف‌ خدا او را ظاهر کرده‌ و از طرفي‌ مکلّم‌ طورش‌ ساخته!

اما عجب‌ است‌ که‌ ما از اين‌ عبارت‌ تعجّب‌ مي‌کنيم، که‌ مفهوم‌ آن‌ اثبات‌ دو خدا است‌ در صورتي‌ که‌ در قصيدهِ‌ <عزور قائيه> که‌ يک‌ دسته‌ مهملاتي‌ است‌ که‌ به‌ گوش‌ هيچ‌ عربي‌ نخورده‌ به‌ هزاران‌ خدا قايل‌ شده، مي‌گويد:

کلّ الا‌لوه‌ من‌ رشح‌ ا‌مري‌ تأ‌لّهت‌و کّل‌ الربوب‌ من‌ طفح‌ حکمي‌ تربّت‌

ا‌رض‌ الروح‌ بالا‌مربي‌ قدمشي‌و عرش‌ الطور قد کان‌ موضوع‌ وطئتي.

همهِ‌ خدايان‌ از رشحهِ‌ امر من‌ خدا شدند همهِ‌ پروردگاران‌ از طريق‌ حکم‌ من‌ پروردگارند

زمين‌ روح‌ به‌ واسطه‌ امر به‌ سبب‌ من‌ در آن‌ راه‌ رفته‌ شد و قلّهِ‌ طور محلّ گام‌ نهادن‌ من‌ است. 34

نويسندهِ‌ کشف‌الحيل، سپس‌ با طرح‌ ادّعاهايي‌ مشابه‌ از سوي‌ غلام‌ احمد قادياني، از بهائيان‌ مي‌پرسد: کدام‌ يک‌ از اين‌ ادّعاها حجّت‌ است؟ و در ادامه‌ آورده‌ است:

اگر ادّعاي‌ الوهيّت‌ را بايد حجّت‌ دانست‌ که‌ بهاء، <اننّي‌ اناالله> گفته‌ است، اوّلا بايد فهميد که‌ (آيا) اين‌ ادّعا مشروع‌ است؟ معقول‌ است‌ يا نه؟ هر کسي‌ مي‌داند که‌ يک‌ بشري‌ که‌ نتوانسته‌ است‌ از هيچ‌ شأ‌ني‌ از شئون‌ بشريت‌ و از هيچ‌ قانوني‌ از قوانين‌ طبيعت‌ تجاوز کند، اين‌ بشر خالق‌ سماوات‌ و ارضين‌ نيست.

خالق‌ کل‌ هر چه‌ باشد و به‌ هر وصفي‌ در آيد خواه‌ اله‌ باشد و يا طبيعت‌ يا ماده‌ واحده‌ يا جوهر الجواهر يا بسيط‌ الحقيقه‌ يا مجهول‌ النعت‌ يا به‌ هر اسم‌ ديگر خوانده‌ شود مقدّس‌ از شئون‌ بشري‌ است.

اما اين‌ که‌ (بهائيان) آيات‌ لقاء35 را دليل‌ بر خدايي‌ بهاء گرفته‌اند، اوّلاً اين‌ آيات‌ لقاء يک‌ آيات‌ متشابهه‌اي‌ است‌ که‌ کسي‌ هنوز مقصد اصلي‌ آن‌ را در نيافته.

به‌ طرق‌ مختلف‌ علماي‌ تفسير در معني‌ آن‌ سخن‌ گفته‌اند و لذا نمي‌توان‌ به‌ چنين‌ آيات‌ قابل‌ تأ‌ويل‌ استدلال‌ کرد. ثانياً اين‌ طايفه‌ اول‌ کسي‌ نيستند که‌ خدايي‌ بهاء را به‌ آيات‌ لقاء استدلال‌ کرده‌ باشد. قبل‌ از ايشان‌ هم، هرکس‌ دم‌ از <انّني‌ انا اللّه> مي‌زده، به‌ همين‌ آيات‌ استدلال‌ کرده، پس‌ استدلال‌ به‌ آن‌ آيات‌ يک‌ مقام‌ ابداع‌ و اختراعي‌ را براي‌ اين‌ طايفه‌ باقي‌ نمي‌گذارد و استدلال‌ به‌ اين‌ آيات‌ مثل‌ استدلال‌ آن‌ شخص‌ است که‌ داعيهِ‌ نبوت‌ کرده، او را نزد خليفه‌ (هارون‌ الرشيد) بردند، خليفه‌ به‌ او گفت: مگر حديث‌ <لانبيّ بعدي> را نشنيده‌اي؟ گفت: چرا، شنيده‌ام‌ و همين‌ حديث‌ دليل‌ بر نبوت‌ من‌ است؛ زيرا منم‌ آن‌ <لا> که‌ فرموده‌ است‌ بعد از من‌ نبي‌ است؛ (لانبيّ بعدي) يعني‌ <لا> بعد از من‌ نبي‌ خواهد بود.

ثالثاً با فرض‌ اين‌ که‌ بگوييم‌ آيات‌ لقاء دليل‌ است‌ بر اين‌ که‌ يک‌ روزي‌ خدا ديده‌ شود و مردم‌ او را ملاقات‌ کنند، باز دليل‌ خدايي‌ بهاء نمي‌شود؛ زيرا نه‌ در آيات‌ لقاء تعيين‌ روز شده‌ نه‌ تعيين‌ اسم. در صورتي‌ استدلال‌ اين‌ها صحيح‌ بود که‌ خدا فرموده‌ باشد که‌ من‌ در فلان‌ سال‌ و فلان‌ روز در لباس‌ ميرزا حسين‌ علي‌ بهاء جلوه‌ مي‌کنم‌ و لقاي‌ او لقاي‌ من‌ است!!!.

آواره، در پايان‌ اين‌ بخش‌ مي‌افزايد:

باز هم‌ مي‌گويم: خدا سلامت‌ بدارد يک‌ مبلّغي‌ را که‌ مثل‌ خودم‌ به‌ قدر ذرهّ اي‌ به‌ مذهب‌ بهايي‌ عقيده‌ ندارد و به‌ اصطلاح‌ امروزه‌ فقط‌ براي‌ خرسواري‌ به‌ نشر اين‌ امر مشغول‌ است، مي‌گفت: ببين‌ چه‌ طور مردم‌ را احمق‌ کرده‌اند که‌ يک‌ خداي‌ به‌ آن‌ عظمت‌ را که‌ ما معتقد بوديم‌ که‌ حّي‌ است‌ و قدير است‌ و سميع‌ و بصير است‌ و داراي‌ اسماي‌ حسني، او را در لباس‌ بشر محدودي‌ در آوردند که‌ دقيقه‌اي‌ قادر نبود که‌ خود را از يک‌ عارضهِ‌ طبيعت‌ حفظ‌ کند؛ يعني‌ <ميرزا حسين‌ علي‌ بهاء> و اکنون‌ هم‌ به‌ آن‌ يکي‌ قناعت‌ نکرده، هر روزي‌ مي‌خواهند يک‌ بچه‌ خدا و نيم‌ خدا براي‌ مردم‌ بسازند.

حتّي‌ زنان‌ اين‌ عايله‌ هر يک‌ در پي‌ يک‌ چهار يک‌ خدايي‌ مي‌کردند و در لفافهِ‌ عبارات‌ و اشارات‌ به‌ اطراف‌ چيزها نگاشته، خود را صاحب‌ الواح‌ و مقامات‌ مي‌شمرند:

امور تضحک السفهاء منها ويبکي‌ من‌ عواقبها اللبيب‌. 36

آري، به‌ طرفداران‌ بي‌خبر اين‌ مسلک‌ ساختگي‌ بايد گفت:

)و من‌يَقُل منهم اِنّي اِله من دونه فذلِکَ نَجزِيهِ جهنّم‌و کذلک نجزي ‌الظّالِمين(37

و هر کس‌ از آن‌ها بگويد: <من‌ جز خدا، معبودي‌ ديگرم>، کيفر او را جهنّم‌ مي‌دهيم! و ستمگران‌ را اين‌گونه‌ کيفر خواهيم‌ داد.

‌ادامه‌ دارد

 

——————

پي نوشت ها:

1. حسين‌ علي‌ (بهاء) نوري، در کتاب‌ اقدس، ص‌ 23 مي‌نويسد: <قد عفا اللّه‌ عنکم‌ ما نزل‌ في‌ البيان‌ من‌ محو الکتب>، خداوند از حکمي‌ که‌ در کتاب‌ بيان‌ آمده‌ که‌ همهِ‌ کتاب‌ها را نابود سازيد، صرف‌ نظر کرده.

2. آن‌چه‌ در اين‌ جا آورده‌ مي‌شود با تصرّفي‌ اندک‌ از بخش‌ نتيجه‌گيري‌ فصل‌ دوم‌ کتاب‌ <بهائيت‌ در ايران>، صص‌ 115 -116 نوشته‌ دکتر سيد سعيد زاهد زاهداني‌ مي‌باشد.

3. ر.ک: آل‌ عمران/ 7.

4. انديشهِ‌ حاکميت‌ فقها و مجتهدان‌ در حکومت‌ اسلامي‌ هم‌ در آثار شيعه‌ و هم‌ اهل‌ سنّت‌ آمده‌ است‌ و در اين‌ موضوع‌ کتاب‌هاي‌ مستقلّي‌ هم‌ تدوين‌ شده‌ است.

5. يکي‌ از ابداعات‌ بهاءاللّه، نفي‌ روحانيت‌ و ملغا نمودن‌ اين‌ نهاد است. وي‌ ضمن‌ اين‌ که‌ به‌ لزوم‌ وجود مبلّغان‌ ديني‌ اذعان‌ دارد، ولي‌ براي‌ آنان‌ هيچ‌ وضع‌ جداگانه‌اي‌ از افراد عادي‌ نمي‌پذيرد. به‌ عقيدهِ‌ او زندگي‌ مبلّغان‌ ديني‌ مي‌بايد درست‌ مثل‌ ديگر افراد جامعه‌ باشد و قشر متمايزي‌ را تشکيل‌ ندهند. در اين‌ باره، دستوري‌ در کتاب‌ بيان‌ صادر کرده‌ است.

6. ر. ک:ميرزا جاني کاشاني، نقطه` الکاف، ضميمه‌ کتاب، به‌ همّت‌ ادوارد براون.

7. بيان‌ فارسي کتابي‌ است‌ که‌ علي‌ محمد شيرازي‌ در زمان‌ تبعيد در قلعه‌ ماکو تأ‌ليف‌ آن‌ را آغاز کرد و تقريباً در مدت‌ دو سال‌ و نيم‌ مشغول‌ نوشتن‌ آن‌ بود و مي‌خواست‌ آن‌ را نوزده‌ <واحد> و هر <واحد> را نوزده‌ <باب> قرار دهد، ولي‌ نتوانست‌ بيش‌ از باب‌ دهم‌ از واحد نهم‌ را بنويسد تا اين‌ که‌ به‌ اعدام‌ محکوم‌ گرديد و وصيّت‌ کرد که‌ يحيي‌ (صبح‌ ازل) آن‌ را از روي‌ <بيان‌ عربي> کامل‌ کند.

8. علي‌ محمد باب‌ و نيز حسين‌ علي‌ بهاء معتقدند که‌ قيامت‌ هر ديني‌ عبارت‌ است‌ از نسخ‌ آن‌ که‌ به‌ تشريع‌ ديني‌ بوده‌ است؛ مثلاً دوران‌ حيات‌ حضرت‌ عيسي‌ (ع)، قيامت‌ دين‌ موسي‌ (ع) بوده‌ و دوران‌ حيات‌ پيامبر اسلام‌ (ص) قيامت‌ عيسي‌ (ع) و مدت‌ زندگي‌ علي‌ محمد، قيامت‌ دين‌ اسلام‌ (نعوذ بالله) و زمان‌ حيات‌ حسين‌ علي، قيامت‌ آيين‌ باب‌ بوده‌ است.

9. باب، آن‌ شخصي‌ که‌ پس‌ از او خواهد آمد را، <من‌ يظهره‌ اللّه> مي‌ناميد، و بهائيان‌ معتقدند که‌ مقصود از آن، حسين‌ علي‌ بهاء است.

10. مقصود از <قلم‌ اعلي> خود ميرزا حسين‌ علي‌ است.

11. ر. ک: اشراقات، ص‌ 158. کتاب‌ اشراقات، مجموعهِ‌ الواح‌ بهاء است‌ که‌ در 295 صفحه‌ به‌ چاپ‌ سنگي‌ نشر يافته‌ است. نمونه‌هاي‌ ديگر، شبيه‌ اين‌ سخن‌ در کتاب‌ اشراقات، صص‌ 90، 194، 240 و 265 آمده‌ است.

12. و نيز ر. ک: اسلمنت (مبلّغهِ‌ بهايي) بهاء الله‌ و العصر الجديد، ص‌ 50.

13. اقدس، فقره‌ 298.

14. فتوي‌ عبدالبهاء، به‌ نقل‌ از خاوري، اشراق ، <گنجينهِ‌ حدود و احکام> صص‌ 20 و 21.

15. اقدس، فقرهِ‌ 292 و 293.

16. اعراف‌ / 59، 65، 73و 85.

17. ر.ک: انبياء / 60؛ انعام/ 76،77.

18. ر.ک: صافّات‌ / 85 -96.

19. توبه‌ / 31.

20. اسراء / 40.

21. مائده‌ / 116 -117.

22. مائده‌ / 78.

23. مائده/ 79.

24. آل‌ عمران‌ / 59.

25. انبياء / 25، نحل‌ /36.

26. نحل‌ / 51.

27. بني‌ اسرائيل‌ / 23.

28. ر. ک: کهف‌ / 107؛ فصّلت‌ / 6.

29. زمر / 31.

30. آل‌ عمران‌ / 144.

31. دروس‌ في الديانه` البهائيه`، ص‌ 81: انّه‌ اليوم‌ استوي‌ علي‌ عرش‌ الربوبّيه` الکبري جمال‌ الا‌قدس‌ الا‌بهي‌ و يتجلّي‌ علي‌ اهل‌ الا‌رض‌ بکلّ اسمائه‌ الحسني‌ و صفاته‌ العليا.

32. غافر / 60.

33. اسم‌ اصلي‌ <آواره> حاج‌ شيخ‌ تفتي‌ بوده‌ است‌ که‌ مدّت‌ بيست‌ سال‌ با کمال‌ صميميت‌ در ميان‌ بهائيان‌ بوده‌ و به‌ ايشان‌ خدمت‌ مي‌نموده‌ و به‌ سبب‌ ادّعاي‌ دروغين‌ و حرف‌هاي‌ باطل‌ آنان، از اشتباه‌هاي‌ خويش‌ توبه‌ کرد.

34. کشف‌ الحيل: 1 / 55 - 56، چاپ‌ ششم.

35. مقصود آياتي‌ است‌ که‌ با اخذ به‌ ظاهر آن، مي‌توان‌ گفت‌ خداوند قابل‌ ديدن‌ است. مثل‌ <يا ايّها الانسان‌ انّک کادح‌ الي‌ ربّ کدحاً فملاقيه‌> يا <الي‌ ربّها ناظره`> و…

36. کشف‌ الحيل: 1/57 -58.

37. سورهِ‌ انبياء/ 29.

 

 

(مجله شماره 11-12 : - فرقه شناسي)

 

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: منحرفان تاریخ اسلام لینک ثابت

نظر از: الزهراء(سلام الله علیها) [عضو] 
  • مدرسه علمیه الزهرا همدان

با تشکر از زحمات شما ایام دهه فجر بر شما مبارک باشد

1391/11/12 @ 11:13


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس