مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حضورسرهنگ مصطفی عبد الجباری در مراسم بزر گداشت هفته دفاع مقدس حوزه عتمیه حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) بناب

به مناسبت هفته دفاع مقدس مراسمی روز سه شنبه 92/7/2 در مدرسه علمیه حضرت وی عصر(عج ال…) بر گزار شد.در این مراسم سرهنگ مصطفی عبدالجباری از فرماندهان دفاع مقدس سپاه ناحیه بناب به ایراد سخنرانی پرداختند.

جناب سرهنگ، با بزرگداشت یاد و اهداف شهدای دفاع مقدس وجانفشانی های رزمندگان اسلام در حفظ انقلاب اسلامی موقعیت استراتژیک ایران در منطقه خاور میانه را برای دشمن خیلی حساس ومهم قلمداد کرده وبیان نمودند:به دست آوردن کشور ایران بر ای دشمن از ابعاد مختلف سیاسی وحکومتی وتسلط بر کل منطقه خاورمیانه مهم می باشد و آنچه هدف دشمن را به بی هدفی و خاموشی خواهد برد چیزی جز ایمان و وحدت و ولایت طلبی مردم ایران نخواهد بود.ایشان افزودند:در هر زمان وظیفه شناسی امری مهم برای ملت مسلمان است. لذا قبلا اگر وظیفه ما دفاع نظامی از کشور و انقلاب اسلامی بود الان وظیفه ،دفاع فرهنگی از کشور است.

سرهنگ عبدالجباری در پایان بیاناتشان با ذکر خاطراتی از جبهه های جنگ و شهدای دفاع مقدس،ایمان بالا و ولایتمداری را رمز استقامت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بر شمرده،طلاب را به حفظ و ادامه راه این عزیزان سفارش نمودند.

شما کریمه ترین مریم کویر قمی !

03 اسفند 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

از انجماد زمین می رهانی ام بانو!

به سمت آینه ها می کشانی ام بانو!

دلم به پنجره هایت دخیل می بندد

شبی که منتظر مهربانی ام بانو!

مگر برای دلم عارفانه می خوانی!

که روبه روی خدا می نشانی ام بانو!

تمام خانه ات از عطر یاس لبریز است

به مرز عشق و جنون می رسانی ام بانو!

شما کریمه ترین مریم کویر قمی

سروش لحظه بی هم زبانی ام! بانو!

وفات فاطمه معصومه (س) تسلیت باد

 1 نظر

هدیه من نا قابل بود ولی احسان شما ...

02 اسفند 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

هيچ کس به من نگفت:

که مي‌شود به شما هديه داد و شما را خوشحال کرد… اگر به من مي‌گفتند که سه بار «قل هو الله احد» ثواب يک ختم قرآن را دارد، من از همان نوجواني بعد از هر نمازم، يک ختم قرآن به شما اهدا مي‌کردم تا هر روز عزيزتر از ديروز باشم و يک قدم نزديکتر از روز قبل.

هديه من ناقابل بود، ولي احسان شمادرمقابل هديه من اين قابليت را داشت که مرا به عزت بندگي وخدمت به شما برساند.

 احسان از طرف کريمترين انسان روي زمين، زندگي مرا زير و رو مي‌کرد، اگر از نوجواني اهل احسان و اهداي هديه مي‌بودم.

اما حالا هم دير نشده، بپذير از من که وجود ناقابلم، رکوع و سجده‌اي به جاي آورد و آن را در قالب دسته گلي همراه چند صلوات به وجود نازنينت اهدا کند. کاش گل‌هاي زيادي نثار آن وجود مي‌کردم تا در نتيجه احسان، بوي گل نرگس را استشمام مي‌کردم.

 

سر چه باشد که به پاي تو گذارم آن را

جان چه قابل که تو از من بپذيري جان را

 

 1 نظر

باید برخاست ،باید عمل کرد ،باید .....

02 اسفند 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

امام صادق-عليه‌السّلام- مي‌فرمايد:«من سرّه أن يکون من اصحاب القائم فلينتظرو ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر»( بحارالانوار،‌ج52، ص140).

«هر کس مي‌خواهد از ياوران حضرت قائم باشد بايد انتظار کشد و در عين انتظار به تقوي و خوش خلقي رفتار نمايد».

در زمرة‌ ياران حضرت مهدي-عليه‌السّلام-‌درآمدن،‌ با شعار تحقّق‌پذير نيست. انتظار مي‌خواهد و عمل به ورع. پرهيزکاري مي‌طلبد،‌ آنهم در ميدان تلاش و مجاهدت.

در غيبت مولا شايسته نيست نشستن و چشم به در دوختن،‌بايد برخاست،‌ بايد عمل کرد،‌ بايد مسئوليت پذيرفت،‌ بايد کوشيد، اما براساس ورع و تقوا، نه براساس هواي نفس،‌ و نه به خاطر مال و منال، و نه به خاطر پست و مقام، و نه به خاطر شهوت و محبوبيّت.

انساني در شمار اصحاب امام زمان-عليه‌السّلام-‌ درمي‌آيد که به جهاد اصغر و اکبر عمل نمايد.

در راه دفاع از ارزش‌هاي ولايت از مالش،‌ از امکاناتش،‌ از توانايي‌هايش مايه بگذارد،‌ و بالاتر از آن در راه مبارزه با شيطان و خواسته‌هاي نفساني،‌ از لذّت‌هايش، از خوشي‌هايش،‌ از آرزوهايش بگذرد و در مقابل وسوسه‌هاي مستمرّ شيطان و جاذبه‌هاي هميشگي گناه و فريبندگي‌هاي نيرومند دنيا،‌ مقاومتي سخت و طولاني داشته باشد.

با بي‌مبالاتي و عدم پرهيز از گناه،‌ حتي خود را شيعه نمي‌توان ناميد(«… لن ينالوا و لايتنا الّا بالورع». امام صادق-عليه‌السّلام- اصول کافي،‌ج2،‌ ص176)،‌ تا چه برسد خود را «شيعة‌ منتظِر» دانستن،‌ يا بالاتر از آن خود را «ياور منتظَر» به شمار آوردن!

با خود فراموشي و عدم تربيت نفس و رعايت نکردن حُسنِ خلق،‌ نه تنها سرباز و ياور امام زمان-عليه‌السّلام-‌ نمي‌توان بود،‌بلکه خود را منتسب به او و شيعة‌ او نيز نمي‌توان شمرد(«کونوا لنا زيناً و لاتکونوا لنا شيناً». امام صادق-عليه‌السّلام- ميزان الحکمة.).

 

 نظر دهید »

الفبای حجاب و عفاف !!!

01 اسفند 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب


نادره مادر دو پسر و دو دختر است. فرزندان او همه عفیف و با حجاب هستند؛ این موضوع را در میان پسران او نیز می‌توان دید..

این مادر 50 ساله می‌گوید: هرگز ندیدم پسرانم شلوار تنگ به پا كنند و یقه باز بگذارند و به ناموس مردم چشم داشته باشند.

عفت در خانواده و در جامعه شكل می‌گیرد و پیش از حجاب باید معنای آن در ذهن بچه‌ها بخصوص دختر‌ها شكل بگیرد

از وقتی كه آنها خیلی كوچك بودند و داستان برایشان تعریف می‌كردم از داستان‌هایی می‌گفتم كه در آن كسی كه حیا نداشته چه ضرر‌هایی در زندگی‌اش كرده یا كسی كه عفیف نبوده خودش و دیگران را به بدبختی كشانده است.

خودمان هم در خانواده رعایت می‌كردیم و خانواده‌ای متعهد به حجاب و عفاف بودیم، نه این‌كه دختر‌ها را بپوشانیم و پسر‌ها را به حال خود رها كنیم.

من از شش ـ هفت سالگی به پسرانم یاد دادم كه لباس باید بدن را بپوشاند نه این‌كه آن را بیشتر نمایش دهد. به نمایش گذاشتن كار آدم‌های سیرك است نه مردم معمولی. به آنها یاد دادم اگر چشم تو به دنبال دختری باشد چشم كسی به دنبال خواهر تو خواهد بود و خانواده ات آرامش نخواهند داشت.

 نظر دهید »

بی درد های بی تفاوت !!!

01 اسفند 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

 

 دیـشب گـرسنه بود

دختـری که مُرد…

چه آسان به خاک پس دادیمش؛

                                                                          و همسایه اش، زیارتش قبول

 نظر دهید »

گرگها بدانند!!!

01 اسفند 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

گرگ ها بدانند!!!

                در این ایل غریب…

                        گر پدر نیست،تفنگ پدری هست هنوز

                                          گر چه نیکان همگی بار سفر بربستند،

                                                        شیر مردی چو سید علی خامنه ای هست هنوز

 

 نظر دهید »

مگه میشه ما به خدا وام بدیم ؟!!

01 اسفند 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

آیه 245 سوره بقره

 (( کیست که به خدا وام دهد ، وام نیکویی ، پس خداوند آن را برای او چند برابر کند ))

 آیه ای  عجیب !

 مگه میشه که ما  به خدا وام ( قرض ) بدیم ؟ اصلا خدا چه چیزی رو از ما قرض میخواد ؟ این قرض که خدا از ما میخواد چیه که خدا اون رو نداره و از ما قرض میخواد؟ اسحاق بن عمار از امام صادق  پرسیدند:  معنی این آیه شریفه چیست؟

امام صادق علیه السلام فرمودند :« این وام اظهار محبت و نیکی کردن به امام است»

 تنها کسانی میتوانند اظهار  نیکی  و محبت به امام را داشته باشند که :

اولا- از کارهایی که امام از آنها بیزاری میجوید ( مانند خطا ها  و گناهانی که امام از آنها بیزارند ) دوری کند. 

دوما -  به اعمالی که موجب رضایت آن حضرت میشود  روی آورند (( هر کسی اهل بیت را دوست بدارد خدارا دوست داشته است ))

یکی از اصلی ترین کارهایی که ما میتوانیم با انجام آن موجب شادی حضرت مهدی شویم  دعا برای تعجیل در ظهور آن حضرت است : (اللهم  عجل لویک الفرج)

 دعا برای ظهور حضرت مهدی نه تنها باعث حل مشکلات خودمان میشود بلکه موجب رهایی ایشان از زندان غیبت خواهد شد  که باز هم نتیجه ی ظهور ایشان به نفع تمام بشر و انسانهای جهان خواهد بود.

  لذا ما میتوانیم دعای فرج حضرت مهدی را  در لحظه لحظه زندگیمان  مخصوصا در قنوت نمازمان زمزمه کنیم  باشد که موجب شادی قلب نازنین مادرشان حضرت فاطمه زهرا  و همچنین ائمه اطهار علیهم السلام را فراهم کنیم .  

 

 

 نظر دهید »

نکنه دیگران درباره ی ماهم بگویند.....

01 اسفند 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

آيا تاکنون اتفاق افتاده است که احساس کنيد دلتان گرفته است؟

آيا به دنبال اين احساس دلتنگي،راه حلي يافته ايد ؟

معمولا در اين حالات دوست داريم با کسي درد ودل کنيم. مشکلاتمان را با ديگران در ميان بگذاريم. ولي اين گفتگو صرفا براي احساس سبکي وراحتي مي باشد. البته در مرحله بالاتر علاوه بر يک درد ودل ساده مي خواهيم با ديگران مشورت کرده وبراي سئوالاتمان جواب پيدا کنيم.

بنظر شما اين فرد بايد چه ويژگي هايي داشته باشد؟ آيا با هر کسي مي توان دردودل کرد؟معمولا در چنين شرايطي به سراغ کسي مي رويم که :قابل اعتماد باشد؛ آرام وخوش اخلاق باشد؛فهميده و رازدار باشد؛ما را به خاطر مشکلمان مورد تمسخر قرار ندهد؛نسبت به ما ترحم کند؛خوب به حرف ما گوش کند؛ حتي الامکان از کمکهاي مادي و معنوي خود ما را دريغ نکند.

آيا چنين شخصي را مي شناسيد ؟

کسي که ما را از خودمان بيشتر دوست داشته باشد ؟

آيا کسي بهتر ازخداوند مي تواند به مشکلات ونيازهاي بندگانش رسيدگي کند؟

از آنجايي که خداوند مدبر است .هيچ نيازي را بي پاسخ نگذاشته است .در اين مورد نيز براي ما راه چاره اي انديشيده است .برگزيدگان خود را در ميان مردمان هر عصري قرار داه است.اينان طبيبان خلق در تمام امور زندگي هستند. در هر زمان يکي از اين بزرگواران به حرف دل مردم گوش فرا مي دهد.

هم اکنون امام زمان –  حضرت حجه بن الحسن العسکري عليه السلام – مونس وطبيب من و شماست .

راز دل گفتن با ديگران مستلزم داشتن شرايط مي باشد. مثلا هر زمان و مكاني نمي توان درد و دل كرد. در حالي كه راز دل با امام زمان عليه السلام بدون شرط و قيد است. در هر مکاني،زماني(صبح ، ظهر، شب، خوابيده، نشسته، در راه ، درخانه، مدرسه و….) و در هرحالي(روزي يكي از شيعيان امام كاظم عليه السلام در حال عبور ازكوچه اي، با حضرتش روبرو شدند. اما آثار گناه آن فرد در چهره اش نمايان بود. از خجالت صورتش را به طرف ديوار برگردانيد كه امام كاظم عليه السلام متوجه نشوند. امام عليه السلام به ايشان نزديك شده و فرمودند: در هر حالي كه هستي از ما روي برگردان مباش.  )  مي توانيم با آن حضرت درد ودل کرد.

از همين لحظه شروع کنيم.مطمئن باشيم که حضرت از شنيدن حرفهاي ما خسته نخواهد شد. زيرا خود آن حضرت از ما خواسته اند که هميشه مراجعه کنيم.

حالاکه اين گنج بزرگ را يافتيم ،ازنداشتن يار و مونس نگران نباشيم .تنها کافي است که زحمت مراجعه ي به گنج را به خودمان بدهيم . نکند که ديگران درباره ي مابگويند :

 

اي در لب بحر، تشنه در خواب شده                  وي بر سرگنج و  از گدايي مرده

 1 نظر

ذخیره اخلاق هم دیگر دارد تمام می شود آقا!!؟؟

21 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 سايه‌ات بر سرم مستدام باشد. اين هواي دوري تو، خيلي آلوده است. با هجوم بي‌رحمانة شهوات چه کنم؟ با کدام جان و قوّه از پس دسيسة نفس برآيم؟ کجا مي‌توانم پشت شيطان شيّاد را به خاک بمالم؟ تو بايد بالاي سرم باشي! من آقا بالاسر مي‌خواهم، وگرنه همه چيز خراب مي‌شود! روزگار بي‌تو زيستن، آخرالزّمان است. رمق و تاب و توان من هم به آخر رسيده، عمر منتظران هم به خطّ پايان نزديک مي‌شود، قطحي آمده، آبِ چشم‌ها هم ته کشيده است. نهر حيا هم ديگر خشک شده، باغ غيرت همه‌اش آفت زده، ذخيرة اخلاق هم ديگر دارد تمام مي‌شود… مي‌بيني انگار آخرالزّماني، آخر همه چيز است؛ ولي فدايت شوم! تو که آخرِ سخاوتي، تو که نهايت حيايي، تو که غايت غيرتي، تو که دفينة فتوّتي، نمي‌شود به همين زودي اين «آخرالزّمان» شقاوت را به «اوّل الزّمان» سعادت پيوند بزني؟ نمي‌شود اين نکبت غيبت را به سرور ظهور پايان دهي؟ نمي‌شود آغازي بر اين پايان بنويسي؟ نمي‌شود؟…

نمک به زخمت نپاشم، مي‌دانم که خودت هم در حيرتي؛ از يک طرف شيعه را مي‌بيني که زير پاي خيل رنج‌ها له مي‌شوند و از يک طرف دستت و راهت باز نيست تا کاري کني، فريادي زني و همه چيز را زير و رو کني… انگار اين استخوان صبر که در گلو داري، همان است که راه گلوي پدرت را بسته بود! گويي اين خارِ چشم خراش خموشي همان است که اشک مرتضايت را در آورده بود! بايد سکوت کني. به خاطر خدا بايد تحمّل کني و نبايد ببري! و تو هرگز نبريده‌اي، زمينگير نشده‌اي، کم نياورده‌اي. ايستاده‌اي چون کوه و ماية استواري زمين شده‌اي تا زمينيان را فرو نبلعد!

                               ماهنامه موعود شماره 114

 

 

 

 نظر دهید »

واما زهره کوچولوی قصه ما!...

21 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

زهره كوچولو از وقتی خیلی كوچك بود و مامان تازه پوشك‌هایش را كنار گذاشته بود، از این‌كه جلوی دیگران لخت شود بدش می‌آمد. هیچ‌كس از بزرگ‌ترهایی كه پاهای كوچكش را توی كفششان می‌كرد این كار را نمی‌كردند؛ پس چرا باید او راضی می‌شد تا جلوی دیگران لباسش را عوض کند. مادر نمی‌دانست اما این اولین درس حجاب بود كه بدون هیچ زحمتی او در اولین سال‌های زندگی خود فقط با مشاهده بزرگ‌ترها آموخته بود. هروقت لخت بود لب می‌گزیدند و زود او را می‌پوشاندند؛ پس نباید برهنه می‌بود بعد كه كمی بزرگ‌تر شد خاله‌بازی را با چادر سر‌كردن و روسری گذاشتن یاد گرفت..

چادر اولین چیزی بود كه یاد گرفت برای عروسكش بدوزد و چون مامان جلوی مردها حجاب داشت، او هم یاد گرفت كه این كار را بكند.

وقتی 9 ساله شد و برایش جشن تكلیف گرفتند، یك چادر خیلی خوشگل سفید با گل‌های قرمز و یك چادر مشكی نرم و توردوزی شده به او هدیه دادند، یك دست مانتو و شلوار قشنگ به همراه یك روسری كه بالای سرش مدل بافت داشت و لبه‌اش بایك سنجاق كریستالی پروانه‌ای بالای گوشش وصل می‌شد، هدایای جشن تكلیف او را تكمیل می‌كرد.

زهره عاشق این پوشش بود و وقتی آنها را می‌پوشید هم حس می‌كرد بزرگ شده است و هم احساس می‌كرد از دزدانی كه وقتی كوچك بود مامان می‌گفت دخترهای خوشگل را می‌دزدند، در امان است. دزدانی كه حالا می‌دانست با نگاه‌هایشان هم سرقت می‌كنند

. او وقتی لباس‌های جشن تكلیفش را تن می‌كرد مثل یك آدم بزرگ آهسته و موقر گام برمی داشت.

 

 

 6 نظر

ثواب عجیب تلاوت قرآن

21 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

امام سجاد حضرت علی بن الحسین علیهما السلام می فرمایند:

 

هرکس یک حرف از قرآن را گوش کند فقط، گرچه نخواند، خداوند برای او یک حسنه بنویسد و یک گناه از او محو کند و یکدرجه برایش بالا برد و هرکس با نگاه و بدون صوت و تلفظ آن را بخواند، برایش به هر حرفی حسنه ای بنویسند و گناهی از او محو کند و درجه او بالا رود و هرکس یک حرف ظاهر از آن را بیاموزد خداوند برایش ده حسنه بنویسد و ده گناه از او محو کند و ده درجه برایش بالا برد.فرمود: نمی گویم به هر آیه بلکه به هر حرفی چون باء تاء یا مانند این ها و هرکس یک حرف ظاهر ان را در نماز در حال نشسته بخواند خداوند برای او پنجاه حسنه بنویسد و پنجاه گناه از او محو کند و پنجاه درجه برای او بالا برد و هرکس یک حرف از آن در حال ایستاده در نمازش بخواند خداوند در برابر یک حرف صد حسنه برایش بنویسد و صد گناه از او محو کند و صد درجه برایش بالا برد و هرکس آن را ختم کند ، یک دعای اجابت شده ای ( نزد خداوند) دارد چه تاخیر افتد چه همان زمان به او بدهند.عرض کردم: قربانت گردم همه ی قران را ختم کند؟ فرمود: همه ی آن را

 

اصول کافی / ج2 / « کتاب فضل القرآن » « باب ثواب قراة القرآن» حدیث

 

 1 نظر

سه گام بیعت !!!

19 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

مراسم دعا تازه تمام شده بود و تند آماده رفتن شده بودم که آمد و پرسيد:

 

«آقا عهداً، عقداً و بيعته، به يک معني نيست؟»

به بهانه اي از دستش فرار کردم. شب گفتم حداقل سري به لغتنامه ي دهخدا بزنم، ببينم اينها يک معني دارد يا با هم فرق دارد. در لغتنامه دنبال کلمه هاي عهد و عقد و بيعت گشتم.

عهد:

پيمان بستن و رعايت کردن چيزي در حالات مختلف

عقد:

گره زدن ريسمان ،محکم کردن پيمان و سوگند و مانند آن

بيعت:

پيروي و فرمانبرداري ،پيمان بستن براي اطاعت از کسي.

فردا صبح با شادماني در بخش پرسش و پاسخ روزنامه ديواري، پس از آن همه لغت و معني، اين مطلب به چشم ميخورد:

سه گام بيعت با مهدي:

عهد: پيمان اوليه ( پس از شناخت و آگاهي)

عقد: محکم کردن اين پيمان (انجام رفتارهاي لازم و شايسته)

بيعت: پذيرش اطاعت و فرمانبرداري خالصانه (مرتبه ي اخلاص و پيروي خالصانه)

                                                      

                                                                                     محمد رضايي

 

 نظر دهید »

یکی بود یکی نبود!!!

19 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

ميگويم: امام زمان! من خانهاي ندارم تا وقتي ميآيي، مهمانت کنم. ميروم کنار ساحل مينشينم و با انگشتم، روي شنها برايت خانه اي ميکشم. دريا ميآيد و با موجهايش، خرابش ميکند. با خودم ميگويم لابد دلت ميخواهد خانه ام را جاي ديگري بسازم. بعد فکر ميکنم در آسمانها بسازم تا دريا هم نتواند خرابش کند. خانه اي که راهش، ابري باشد. خانه اي پر از فکر باران که پنجرههايش رو به رنگين کمان باز شود. آن وقت بايد نشاني ام را به تو بدهم.

براي آمدن به خانه ام، بايد از جاده هاي ابري بگذري. سر راهت به درخت گردوي بزرگي ميرسي که نشاني ام را به حافظه برگهاي سبزش سپرده ام. نشاني را که پرسيدي، دست قاصدک هاي توي راه را ميگيري تا به خانه ام برسي. راه زيادي نيست. قاصدک ها حتما تو را به خانه ام ميرسانند. باور کن راه خانه ام به اندازه بالا رفتن از يک نردبان، کوتاه است. بالاي سر در چوبي خانه ام، نام خدا را در دل کاشي لاجورد نوشته ام.

 

وقتي بيايي، ميبيني در خانه ام همه چيز بوي روشني خاک را ميدهند. توي حياطش، حوض آبي است که يادگار دستهاي هنرمند باران است. من آنجا تنهايم، ولي وقتي بيايي، مرا از تنهايي در ميآوري. فقط بايد بگويي کي ميآيي تا تمام جاده هاي ابري را پابرهنه به پيشوازت بيايم. بعد دو تايي ميرويم تابلوهاي «انتظار» را از جاده هاي ابري ميکَنيم و به جايش، نشاني «گل سرخ» را ميکاريم.

 

ميگويي منتظرم باش. من خيلي زود ميآيم و اين کارها را ميکنيم. ميگويم آن وقت شبها برايم قصه ميگويي. تو ميگويي: حالا بايد قصه آمدنم را براي همه بگويي. من هم شروع ميکنم: «يکي بود، يکي نبود…».

                                                                                                                   نرم افزار آخرین امید

 

 1 نظر

با منحرفان مهدوی (5)

17 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

اشاره‏

پيش از اين در مقاله‏ي ((از شيخي‏گري تابابي‏گري)) آمده بود که ميرزا علي‏محمد شيرازي معروف به ((باب)) ادّعاهاي دروغيني مانند: ((باب بقية الله))، ذکريت، مهدويت و ((رسالت)) را طرح کرده است. با اعتراض عالمان دين، ((باب)) در شيراز توبه کرد ولي بعد از اندک زماني، ادّعاهاي واهي خود را از سر گرفت و اين بار پس از شلاق خوردن و زنداني شدن، حکم اعدام وي صادر گرديده، در تبريز به اجرا درآمد.

پس از اعدام باب، عدّه‏اي از طرف دارانش. دست به شورش و آشوب زدند و پس از چندي، غائله‏ي آنان خاموش گشت ولي برخي از پيروانش به تبليغ و مدلّل‏سازي ادّعاهاي ((باب)) پرداخته‏اند. در اين نوشتار، ادعاي نفي خاتميت مورد تحليل و بررسي قرار مي‏گيرد.

 

پيشينه‏ي ((خاتميّت))

بعثت پيامبران از سوي خداوند بزرگ، نيازهاي بشر را در طول تاريخ تأمين کرده است. گرچه نياز به دين و شريعت آسماني، باز از نيازهاي انسان به شمار مي رود و چيزي جاي ((دين)) را نمي‏گيرد، امّا تجديد نبوّت‏ها ضرورت ندارد. اگر راز تجديد نبوّت‏ها را در مسائلي مانند تحريف تعاليم پيامبران و شريعت سابق از سوي مخالفان و حاکمان زر و زور و تزوير، تحوّلات جوامع بشري از ابتداي تاريخ و نيازمندي به قوانين جديد، وجود کليّات در بعضي از شرايع گذشته و نياز به تطبيق آن در جزئيات، محدوديت عمر پيامبران و عدم فرصت کافي براي تبيين شريعت، محدوديّت امکان ارتباط با همه‏ي مردم،… بدانيم، اين عوامل، در مورد دين اسلام به کار نمي‏آيند؛ زيرا، اوّلاً، با دلايل برون و درون ديني، اثبات مي شود که تحريف بر ((قرآن)) کريم راه ندارد، و ثانياً، اتمام و تطبيق قوانين با امامت و سنّت صورت مي پذيرد، و ثالثاً، مباني کلّي فقه اسلام و قواعد عامه در فقه اسلامي، قابل دست‏رسي است، و رابعاً، تبيين کلّيّات احکام اسلامي از طريق عهده‏داري آن از سوي خود پيامبر و سپس پيشوايان معصوم (عليهم‏السّلام) انجام پذيرفت، و خامساً، با نشر سريع اسلام در جهان، ضعف‏هاي مربوط به محدوديّت امکان ارتباط با همه‏ي مردم و… حل خواهد شد.

با توجّه به نکات ياد شده و حکمت، و مصلحت و علل ديگر، خاتميّت پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) از سوي خداوند متعال در قرآن کريم مطرح، و سپس از سوي پيامبر (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) و پيشوايان معصوم (عليهم‏السّلام) به صورت‏هاي گوناگون تبيين شد. از اين رو، مسئله‏ي خاتميّت، سابقه‏اي ديرين در عقايد و کلام اسلامي دارد، ولي از آن جهت که در گذشته، در اين باره، هيچ گونه اختلاف نظري، در اصل مسئله و تفسير و تبيين آن وجود نداشت، در کتب کلامي قديم، مورد بحث و گفت‏وگو قرار نگرفت، امّا در دوران اخير، ظهور برخي از مسالک و مذاهب ساختگي در جهان اسلام، مانند ((بابيّت))، ((بهاييّت))، ((قاديانيّت))، و… با ادّعاي شريعت جديد و تعاليم آسماني نو، از يک سو، و ارايه‏ي تفسيرهاي جديد از ((خاتميّت))، از سوي برخي نظريه‏پردازان، از سوي ديگر، سبب شد که متکلّمان اسلامي و مدافعان اعتقادات ديني، آن را به عنوان يکي از بحث‏هاي مهمّ کلامي مورد بحث و بررسي قرار دهند و با تحقيق و تحليل بيش‏تر، رساله‏ها و مقالات و کتاب‏هاي جداگانه بنويسند.

آن چه در پي مي‏آيد، نگاهي به مسئله‏ي ((خاتميّت از ديدگاه درون ديني)) است. مخاطبان اين بحث، در وهله‏ي نخست، مسلمانان پاک و وفادار به پيامبر اسلام‏اند تا از اين رهگذر براي اثبات حقيقت خاتميّت، دلايل متقن ديني را ارايه دهند و در وهله‏ي دوم، ناآگاهاني‏اند که مسلمان بودند و به لباس جديدي که دين، آن را قبول ندارد، در آمده‏اند. اميد آن است که اين مقاله‏ي کوتاه، براي همه، مفيد افتد و پيروان مذاهب ساختگي، به حقيقت دين اسلام برگردند.

پيش از ذکر حقيقت خاتميّت و دلايل آن، ادّعاهاي دروغين ميرزا علي محمّد شيرازي (مدّعي بابيّت و نبوّت) را ملاحظه مي‏کنيم و سپس به تحليل و بررسي آن مي پردازيم.

 

ادّعاهاي دروغين ((باب)) و ((بابيان))

چنان که در مقاله‏ي پيشين آمده بود، ميرزا علي محمّد شيرازي (1235 - 1266 ه .ق) در حالي که بيست و پنج سال از عمرش مي‏گذشت، خود را نماينده‏ي خداوند بر روي زمين خواند که موظّف است مردم را براي ظهور عدل خداوندي و آمدن موعود جميع ملل و کتب آسماني آماده کند!

بهايي‏يان (که در آينده به نقد و بررسي آن مي‏پردازيم) براي زمينه‏سازي جهت پذيرش نبوّت پيامبر دروغين ديگر، تلاش دارند که ميرزا علي محمد (معروف به ((باب))) را از جمله پيامبران خداوند محسوب کنند که به اراده‏ي خداوند متعال بعد از حضرت رسول اکرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) مبعوث گشت و اهل عالم را به ديني جديد دعوت کرد!

پيروان مسلک ساختگي بهايي، مدّعي‏اند که ((باب)) دو مقام داشت:

الف) پيامبري مستقل و صاحب کتاب بود!

ب) مبشّر (بشارت دهنده) به ظهور پيامبر ديگري به نام ميرزا حسينعلي بود!

آنان در اين ادّعاي پوچ، افراط و اِعلام کردند، ((باب)) از جمله انبياي اولوالعزم و صاحب وحي الهي است! آنان، ((باب)) را در اين مقام، شبيه و نظير حضرت موسي و حضرت عيسي و حضرت محمد (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) دانستند که صاحب شريعتي مستقل و آييني جديد است.

نيز گفته‏اند، ايشان، ((همان موعود مقدّسي هستند که به ظهورش، وعده‏ي جميع پيامبران قبل تحقّق يافته است)) و ((از جمله مظاهر مقدّسه‏ي الهيّه و داراي سلطنت و اقتدار مطلقه و حايز کلّيّه‏ي حقوق و مزاياي رسالتي مستقله است))!

به زعم آنان، اگر چه دوره‏ي ((باب))، فقط نُه سال طول کشيد ولکن اين دوره‏ي کوتاه، نبايد به هيچ وجه ميزان سنجش حقّانيّت و عظمت امر وي قرار گيرد! چرا که مدّت زمان يک آيين، به اراده‏ي خداوند متعال است که هر موقعي که اهل عالم را محتاج تعاليم جديد بداند، پيامبر جديدش را ظاهر مي سازد!(1)

ميرزا علي محمّد شيرازي مي‏گفت: ((حضرت حجّت، ظاهر شد به آيات و بينّات به ظهور نقطه “بيان” که بعينه، ظهور نقطه‏ي “فرقان” است.))(2) و ((شبهه نيست که در کور نقطه‏ي “بيان"، افتخار اولوالألباب به علم توحيد و دقايق معرفت و شئونات ممتنعه نزد اهل ولايت بود. از اين جهت، خداوند عالم، حجّت او را مثل حجّت رسول خدا در نفس آيات قرار داد))(3).

((باب))، در تفسير سوره‏ي يوسف، ادّعا کرده است: ((إنّ الله قد أوحي إليّ إن کنتم تحبّون الله فاتبّعوني)).

نيز گفته است: ((من، از محمّد افضل‏ام، چنان که پيغمبر گفته: “بشر از (آوردن‏) يک سوره‏ي من، عاجز است"، من مي‏گويم: “بشر از يک حرف کتاب من عاجز است"؛ زيرا، محمّد، در مقام “الف” و من، در مقامِ نقطه هستم)).(4)

وي، در نامه‏اش به شهاب الدين آلوسي آورده است: ((قد بعثني الله بمثل ما قد بعث محمّداً من قبل… قد رفع کلّ ما أنتم به تعملون)).(5)

وي در کتاب البيان آورده است: ((قسم به خدا! امر من، از امر رسول الله عجيب‏تر است. او، در ميان عرب تربيّت شد و من، در ميان عجم و در سن بيست و پنج سالگي…)).

از ديگر اباطيل او، اين است: ((اوّل مَنْ سجد لي محمّد، ثمّ علي، ثمّ الذين شهدوا من بعده)).(6)

 

دلايل نفي خاتميّت‏

با طرح نبوّت جديد از سوي ((باب)) و پس از او، ميرزا حسينعلي نوري (معروف به بهاء)، طرفداران و پيروان آنان، درصدد تفسير و توجيه و تأويل ((خاتميّت نبوّت پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم))) پرداختند تا به زعم خودشان، ثابت کنند در اسلام، راه رسالت و ظهور نبيّ صاحب شريعت و دين جديد، باز است و آن چه که ختم شده، نبوّت رؤيايي و تبعي است و لذا وحي و الهام رؤيايي، وجود ندارد!

يکي از پيروان اين گروه، به نام ((روحي روشني)) در کتاب ((خاتميّت)) مي‏نويسد:

بزرگ‏ترين حجابي که مانع عرفان و ايقان مسلمين گرديده و آن‏ها را از شاطي بحر عرفان و معرفت حضرت رحمان محروم کرده، کلمه‏ي ((خاتم النبيين)) است و حديث ((لانبيّ بعدي))، در صورتي که معناي آن، نه آن چنان است که مسلمين پنداشته‏اند. و آيه‏ي قرآن مجيد و احاديث، به هيچ وجه، دلالت بر عدم تجديد شريعت نمي‏نمايد.

سپس شرحي در اين باره از ((فرائد گلپايگاني))(7) و کتاب درج لئالي هدايت(8) و تبيان و برهان(9) آورده و چنين نتيجه گرفته که ((نبي))، در لغت، ((غيبگو)) را گويند و لذا به انبيايي که داراي شريعت تازه نبودند، اطلاق مي شود، ولي ((رسول))، به پيغمبراني اطلاق مي‏شود که مستقيماً به وسيله‏ي امواج روحاني و اشعه‏ي رحماني، با ذات منيع لايدرک الهي ارتباط داشته، و داراي کتاب جديد و شرع جديد مي باشند.

در همين ارتباط مي‏گويد:

مقصود از ((رسول))، کسي است که مِنْ عندِالله، مأمور تشريع شرع جديد باشد و ((نبي))، کسي است که مأمور به ترويج و نگاهباني شريعت قبل باشد. به عبارت ديگر گوييم، ((رسول))، آن است که داراي کتاب باشد و ((نبي))، آن است که کتابي از طرف خدا بر او نازل نشود.))

وي، سپس با اشاره به آيه‏ي شريف: ((ما کان محمّد أبا أحد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبيّين)) (احزاب:40) و حديث متواتر ((لانبيّ بعدي))، نتيجه مي گيرد که ظهور نبيِّ صاحب شريعت و دين جديد، نفي نشده است.

نيز در بحث از کلمه‏ي ((نبي)) مي‏گويد:

بعث رسول و نبي صاحب شريعت، ختم نشده، بل ظهور انبياي تابع و غيرمستقل که در خواب ملهم شوند، ختم گرديده است. . . بنابراين، جمله‏ي ((خاتم النبيين)) دلالت بر ختم و انقطاع بَعْثِ رسول ندارد؛ زيرا، هر رسولي، نبي نيست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آيد.(10)

 

نقد و بررسي ادّله‏ي نفي خاتميّت‏

چنان که اشاره شد، علاوه بر دلايل نقلي فراوان از کتاب و سنّت، اجماع مسلمانان بر خاتميّت نبوّت و شريعت اسلام، استوار است. ادّله‏اي که نويسندگان ((بابي)) و ((بهايي)) آورده‏اند، مخدوش و ادّعاهايي بي‏اساس است. از آن دسته از خوانندگان بزرگواري که اين مباحث را پي مي‏گيرند، انتظار مي رود، مطالبي که پي در پي هم - با انفکاک موضوعات جهت تسهيل فهم - آورده مي شود، با تأمّل و تعمّق بيش‏تر بنگرند.

 

 

استدلال به آيه‏ي ((خاتمّيت))

يکي از ادّله‏ي ((خاتميّت))، آيه‏ي چهلم سوره‏ي احزاب است که با صراحت و با واژه‏ي ((خاتم))، ختم نبوّت پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) را اعلام کرده است:

((ما کان محمّدٌ أبا أحد من رجالکم ولکن رسول اللَّه وخاتم النبيّين وکان اللَّه بکلّ شي‏ء عليماً))؛(11) محمّد، پدر هيچ يک از مردان شما نيست، بلکه پيامبر خدا و ختم‏کننده‏ي پيامبران است و خدا، به همه چيز دانا است.

نکاتي که در اين آيه مورد توجّه است عبارت است از:

1- نحوه‏ي تلفّظ لفظ ((خاتم)) در ((خاتم النبيين)) و معناي آن‏

لفظ ((خاتم)) را در آيه به چند صورت مي توان خواند، ولي اختلاف در تلفظ آن، کوچک‏ترين اثري در مفاد و معناي آن پديد نمي‏آورد. اينک احتمال‏هاي مختلف آن مطرح و بررسي مي‏کنيم.

الف) ((خاتِمْ)) بر وزن ((حافظ)) که به صورت اسم فاعل است و مفاد آن، ختم‏کننده است.

ب) ((خَاتْم)) به فتح ((تا))، بر وزن ((عالَم)) و معناي آن ((آخر)) و ((آخرين)) است.

ج) ((خاتَم)) بر وزن ((عالَم)) است، ولي به معناي چيزي که با آن اسناد و نامه‏ها را مهر مي‏کردند، است.

د) ((خاتَمَ)) به فتح ((تاء)) و ((ميم)) بر وزن ((ضَارَبَ)) فعل ماضي از باب مضاربه است و به معناي کسي است که پيامبران الهي را ختم کرد.

نتيجه اين که لفظ ((خاتم)) را به هر صورت تلفظ کنيم، معناي آيه، اين مي‏شود که حضرت محمّد (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) پيامبر الهي است و پيامبري و نبوت، با آمدن او، ختم شده، و پس از او، پيامبر و کتاب و شريعت و دين ديگر، نخواهد آمد. علاوه بر کار برد اين لفظ در آيات ديگر قرآن(12) به همين معنا، تفاسير قرآن و سخن دانشمندان لغت(13) در اين باره، شواهد گوياي ديگر است.

پس مي‏توان به اين نتيجه رسيد که ((خاتميّت)) مشتق از ((خاتم)) و ريشه‏ي آن، کلمه‏ي ((ختم)) به معناي ((پايان)) است. رايج‏ترين معنايي که واژه‏شناسان عرب براي کلمه‏ي ((خاتم)) گفته‏اند، اين است که ((خاتم)) به معناي ((مايختم به)) (وسيله‏ي ختم و پايان يافتن چيزي) است، مانند ((طابع)) که وسيله‏ي طبع کردن چيزي است.

در اين معنا، تفاوتي ميان خاتِم (بر وزن ناظم) و خاتَم (بر وزن آدم) نيست. ابن فارس، در مقاييس اللّغة گفته است:

((… فأمّا الخَتْم، وهو الطّبع علي الشي‏ء فذالک من الباب أيضاً؛ لأنَّ الطّبِعْ لايکون إلاّ بعد بلوغ آخره في الاحراز. و الخاتَم مشتقّ منه (الختم‏)؛ لأنَّ به يختم. ويقال: ((الخاتِم (بالکسر)، والخاتام و الخَيْتام.(14)

کاربرد ديگر ((خاتِم (بر وزن ناظِم))) همانند ((خاتَم))، به معناي ((پايان)) و ((آخر)) يا ((آخرين)) است. ابن منظور در ((لسان العرب)) گفته است: ((خِتام القوم وخاتِمُهُم و خاتَمُهُم: آخرهم… و ((الخاتم)) و ((الخاتَم)) من أسماء البنّي (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم))).(15)

از تتبّع در کلمات واژه‏شناسان و کاربردهاي واژه‏ي ((خاتم (بر وزن ناظم))) به دست مي‏آيد که، بيش‏تر کاربردهاي آن، به معناي ((آخر)) و ((پايان)) يا ((آخرين)) است.(16)

بر همين اساس، ((خاتم الأنبياء)) يکي از القاب پيامبر اکرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) است و به اين معنا است که او، آخرين پيامبر الهي است، به اين معنا که به وسيله‏ي او، پيامبري، پايان يافته است. روشن است که اين دو معنا، با هم ملازمه دارند و در نتيجه، مفاد خاتميّت، اين است که رسول اکرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) آخرين پيامبر الهي است، و پس از وي، کسي به عنوان ((پيامبر))، از جانب خداوند برگزيده نخواهد شد. چنين دلالتي، مورد قبول مفسّران فريقين است و تحليل برخي از انديشه‏مندان بر دو قرائت ((خاتَم)) و ((خاتِم)) قابل توجّه است. به عنوان مثال، ((ابوالبقاء عکبري)) دانشمند معروف، در ذيل آيه‏ي ((وخاتم النبيّين)) مي‏نويسد:

(1) خاتَم (به فتح تاء)، يا فعل ماضي از باب مفاعله است؛ يعني، محمد (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) پيامبران الهي را ختم کرد؛ (2) و يا مصدر است که بنابر اين، ((خاتم النبيين)) به معناي ختم‏کننده‏ي پيامبران خواهد بود؛ زيرا، مصدر، در اين قبيل موارد، به معناي اسم فاعل است؛ (3) و يا آن طور که ديگر دانشمندان گفته‏اند، خاتَم (به فتح تاء) اسم است به معناي آخر آخرين؛ (4) و يا آن‏گونه که بعضي ديگر گفته‏اند، به معناي اسم مفعول است، يعني ((مختوم به النبيّون))، پيامبران الهي، به پيامبر اسلام، مهر و ختم شده‏اند.

اين چهار احتمال، در صورتي است که ((خاتم)) به فتح ((تاء)) قرائت شود، و اگر به کسر ((تاء)) قرائت شود، چنان که شش نفر از ((قراء سبعه)) اين طور قرائت کرده‏اند، نيز به معناي ((آخر و آخرين)) است.

خلاصه بنابر هر يک از اين پنج احتمال، معناي آيه، اين است که حضرت محمد (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) آخرين پيامبر الهي است و پس از او پيامبر ديگري نخواهد آمد.(17)

با اين تبيين کامل واژه‏شناختي ((خاتم))، جايي براي پندار نادرست برخي از نويسندگان بابي - بهايي، باقي نمي‏ماند. آنان گفته‏اند، چون ((خاتم))، در لغت، به معناي زينت انگشت آمده است، ممکن است منظور از ((خاتم النبيين)) اين باشد که رسول اکرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) از حيث کمالات و مقامات، به جايي رسيده است که زينت ساير پيامبران است، همان‏طور که انگشتري، زينت انگشت انسان است!

نيز، اين سخن که چون ((خاتم)) براي تصديق کردن مضمون‏نامه به کار مي‏رفته است، يعني، صاحب نامه، با مهر کردن آخر آن، مضمون نامه را تصديق مي‏کرده است، ممکن است ((خاتم النبيين)) هم به معناي ((تصديق کننده‏ي پيامبران)) باشد، آن گونه که ((خاتم)) وسيله‏ي تصديق مضمون نامه است!

در واژه‏يابي کلمه‏ي ((خاتم))، روشن شد که به عقيده‏ي تمام مفسّران و دانشمندان علم لغت، اين واژه، به معناي ((آخرين پيامبران)) و ((ختم‏کننده‏ي آنان)) است، و هيچ‏گاه ((خاتم)) را بر انساني به عنوان زينت يا تصديق کننده، استعمال نکرده‏اند. ناگفته پيدا است که اگر گوينده‏اي بخواهد لفظي را در غيرمعناي حقيقي خود به کار برد، لازم است استعمال آن لفظ در آن معنا، رايج و متعارف، يا لااقل مورد پسند طبع و ذوق سليم باشد، که البته، مورد بحث، هيچ يک از اين‏ها نيست.

علاوه بر آن، براي استعمال کلمه‏اي در غير معناي رايج آن، لازم است قرينه و نشانه‏اي باشد که شنونده و خواننده، به وسيله‏ي آن قرينه، مقصود گوينده و نويسنده را تشخيص دهد. در آيه‏ي مذکور، هيچ قرينه و نشانه‏اي در کار نيست تا دليل بر اين باشد که معناي حقيقي ((خاتم النبيين)) منظور نبوده و از آن، معناي غير حقيقي به طور مَجاز، اراده شده است.

اين پندار به اندازه‏اي سست و بي‏پايه است که مخالفان اسلام، حتّي مدّعيان دروغين نبّوت، به آن اعتنا نکرده‏اند، بلکه چون خودْ را مسلمان مي‏ناميدند، در برخي نوشته‏ها، به طور صريح، به خاتميّت پيامبر گرامي اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) اعتراف، و موضوع نبوّت و رسالت را با آمدن آن حضرت، پايان يافته دانسته‏اند. رهبر فرقه‏ي ضالّه‏ي بهاييّت، در کتاب اشراقات اورده است:

والصلاة والسلام علي سيّد العالم ومربّي الأُمم الذي به انتهتِ الرسالةُ والنبوّة وعلي آله وأصحابه دائماً أبداً سرمداً.(18)

نيز در کتاب ايقان هم به ((خاتميّت)) پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) تصريح مي‏کند و ((خاتم)) را به معناي ((زينت)) يا ((تصديق‏کننده)) نمي‏داند، بلکه به همان معناي ((ختم‏کننده)) دانسته، اما آن را تأويل مي‏برد، به گونه‏اي که بتواند راهي براي ادعاي نبوّت خود باز کند.

از سوي ديگر، خوب است از طرفداران چنين نظريّه‏اي پرسيد، اگر مقصود از ((خاتم)) در ((خاتم النبيين)) زينت بودن پيامبر اسلام در ميان پيامبران گذشته است، آيا بهتر نبود به جاي ((خاتم)) کلمه‏ي ((تاج)) و همانند آن به کار مي‏برد؟ زيرا، ((تاج)) و مانند آن، براي فهماندن اين معنا، خيلي مناسب‏تر است.

هرگاه مقصود از جمله‏ي ((خاتم النبيين)) اين بود که بفهمانند رسول اکرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) تصديق‏کننده‏ي پيامبران گذشته است، چرا کلمه‏ي ((مصدّق)) که بر اين مطلب صراحت دارد، به کار برده نشده و به جاي آن کلمه‏ي ((خاتم)) که معناي حقيقي آن چيزي ديگري است، به کار برده شده است؟

قابل دقّت و يادآوري است که قرآن کريم در موارد ديگر که درصدد بيان اين معنا بوده، از کلمه‏ي ((مصدّق)) استفاده کرده است.(19)

علاوه بر همه‏ي اين‏ها، اگر منظور از ((خاتم))، در اين آيه، ((تصديق‏کننده)) باشد، بايد ميان آن حضرت و ((خاتم)) به معناي تصديق‏کننده، شباهتي باشد، در حالي که شباهتي نيست؛ زيرا، ((خاتم))، وسيله و ابزار تصديقِ ((نامه)) و ((نوشته)) است، نه اين که خود ((خاتم)) تصديق‏کننده باشد؛ زيرا، شخصي که نامه را مي‏نويسد، با ((مهر))، صحّت آن نامه را تصديق مي‏کند، خودِ او تصديق‏کننده است و ((خاتم)) وسيله‏ي تصديق به شمار مي‏رود، امّا پيامبر گرامي (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) خودش، تصديق‏کننده‏ي پيامبران پيشين است، نه اين که وسيله‏ي تصديق باشد.(20)

 

 

2- واژه‏ي ((نبي)) و ((رسول)):

در شبهه‏ي نويسندگان بابي و بهايي آمده: ((در قرآن، خاتم‏النبيين، ذکر شده، ولي ((خاتم‏المرسلين)) نيامده است و لذا آمدن رسول ديگري پس از پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) نفي نشده است.)).

در پاسخ آن، نکاتي را يادآوري مي‏کنيم:

الف) کلمه‏ي ((نبي))، در لغت، به ((الإنباء عن الله)) معنا شده است؛ يعني، کسي که از طرف خداوند، خبر دهد، چه خبر دهنده، داراي شريعت مستقل باشد يا از شريعت ديگري پيروي کند؛ زيرا، ملاک در صدق نبوّت او، اِخبار از ناحيه‏ي خداوند از طريق وحي است.

ب) نبوّت، صفت خاصّ پيغمبران است و به غير آنان، اطلاق نمي‏شود، ولي ((رسول)) شامل هر فرستاده مي شود. در قرآن، به فرشتگان(21) و جبرييل(22) و دو نفر از فرستادگان(23) حضرت مسيح به انطاکيه - که از حواريون آن حضرت بودند - ((رسول)) اطلاق شده است. از اين رو، براي اِعلام انقطاع وحي، بايد از واژه‏ي ((خاتم النبّيين)) استفاده کرد و نه ((خاتم الرّسل))؛ زيرا، در کلمه‏ي ((نبي))، وحي و نبوّت خوابيده، ولي در کلمه‏ي ((رسول)) اين معنا لحاظ نشده است. نيز بر اساس کاربرد قرآن کريم، ((نبي))، وصف ((رسول)) آمده است: ((…و رسوله النبّي…)) و ((الرسول النبّي))(24).

ج) در قرآن کريم، به تعدادي از پيامبراني که داراي کتاب و شريعت مستقل نبوده‏اند، ((رسول)) اطلاق شده است، مانند حضرت لوط(25) و حضرت الياس(26) و حضرت يونس(27) و حضرت اسماعيل(28).

 

د) هر گاه کلمه‏ي ((رسول)) و ((نبي)) در جمله‏اي، کنار هم قرار گيرند، مانند آيه‏ي پنجاه و دوم سوره‏ي حج: ((و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لانبّي…)) ممکن است از ((رسول)) و ((نبي))، دو معناي متفاوت اراده شده باشد، ولي دليلي در دست نيست که در اين موارد، مقصود از آن، همان معنايي باشد که مؤلّف بهايي ((خاتميّت)) اظهار کرده است، بلکه تفاوت آن‏ها در مقام رسالت و نبوت است که بر حسب روايات، مقام رسالت برتر از مقام نبوت است. در روايت آمده که سيصدوسيزده تن از انبيا، داراي رسالت خاصي بوده‏اند و از آنان به ((رسل)) تعبير مي‏شود(29).

پس اين تفاوت از ناحيه‏ي مفهوم لفظ ((نبي)) و ((رسول)) نيست. بدين ترتيب، پيامبراني که از هر دو مقام برخوردار بودند، بر ساير پيامبران برتري معنوي دارند.

ه) مؤيّد ديگري که مي تواند معناي آيه را روشن، و بي‏اساس بودن پندار اشکال‏کننده را واضح کند،اين است که در قسمت زيادي از رواياتي که در باره‏ي خاتميّت آمده، در حقيقت، تذکّر و توضيح معناي خاتميّت در آيه‏ي شريف است. الفاظي که در روايات آمده چنين است: ((خاتم المرسلين))، ((ليس بعدي رسول))، ((أختم به انبيائي ورسلي))، ((وختم به الوحي))، و((خاتم رسله))، ((وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده أبداً)).(30)

ز) نکته‏ي ديگري که براي ردّ ادّعاي نويسندگان بابي و بهايي بايد تذکّر داد، اين است که انحصار و تخصيص وحي رؤيايي به انبياي تابع و سپس آن را براي تأويل آيه‏ي ((خاتم النبيين)) مستمسک قراردادن، غلط و اشتباه است؛ زيرا، که آيه‏ي صدويکم سوره‏ي صافّات که در باره‏ي حضرت ابراهيم (عليه‏السّلام) است: ((قال يا بُنيّ إنّي أري‏ في المنام أنّي أذبحک…)) تصريح دارد که در خواب، به حضرت ابراهيم (عليه‏السّلام) وحي شد و آن حضرت به قرباني فرزندش اسماعيل مأمور گرديد. اين، در حالي است که حضرت ابراهيم (عليه‏السّلام) داراي شريعت مستقل بود و شريعت پيش از خودش را نسخ کرده بود. پس اين سخن صحيح نيست که بعد از پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، پيامبر صاحب شريعت مستقل نخواهد آمد، ولي ((آمدن رسول)) که تبليغ شريعت گذشته کند، اشکال ندارد!

 

توضيح و بيان ديگر

با بررسي‏هاي به عمل آمده، مي توان به بيان ديگر، مطالب را جمع‏بندي کرد و اين گونه توضيح داد که ختم نبوت، مستلزم ختم رسالت و شريعت است.

توضيح اين که نبوّت، عبارت است از اين که از جانب خداوند، به فردي، وحي شود که او به مقام نبوت برگزيده شده است، و نيز معارف و احکام الهي که بيان کننده‏ي اصول و فروع دين است، به او وحي گردد. رسالت، به اين معنا است که از ميان کساني که به مقام نبوّت برگزيده شده‏اند، از جانب خداوند، مأموريّت ويژه‏اي يافته‏اند تا معارف و احکام الهي را در سطحي وسيع‏تر، به بشر ابلاغ کنند و با کوشش در جهت اجراي آن‏ها در جامعه‏ي بشري، بشريّت را به سوي کمال و سعادت سوق دهند. البته، پيامبران الهي، هر دو مقام را داشته‏اند؛ يعني، هم حامل وحي و شريعت آسماني بوده‏اند و هم مسئوليّت ابلاغ و اجراي آن احکام را در جامعه‏ي بشري بر عهده داشته‏اند. از اين رو، قرآن کريم، آن جا که از نبوت عامّه سخن گفته، گاهي از پيامبران با واژه‏ي ((النبيّين))(31) تعبير آورده است که مسئوليت ((بشارت)) و ((انذار)) مردم را بر عهده داشتند و گاهي با واژه‏ي ((رُسُلَنا))(32). گويا آنان به خاطر گستردگي کار، چه بسا نياز داشتند از ((بيّنات)) و ((معجزات)) بيش‏تري استفاده کنند.

 

با اين بيان، مطلب ديگري هم به دست مي‏آيد و آن اين که مي‏توان فرض کرد که کسي در شرايطي داراي مقام نبوّت باشد، ولي هنوز به مقام رسالت دست نيافته باشد و در زمان بعد، به عنوان رسول برگزيده شود، ولي عکس آن (کسي رسول باشد و به نبوت مبعوث نباشد) معقول نيست؛ زيرا، برگزيده شدن به مقام رسالت، بدون اين که داراي مقام نبوّت باشد و شريعت الهي به او وحي شده باشد، نامعقول است.

پيش از اين هم، يادآوري کرديم که در روايت آمده، تعداد پيامبران، صد و بيست و چهارهزار نفر است که از ميان آنان، سيصد و سيزده نفر، علاوه بر منصب نبوّت، داراي منصب رسالت‏اند.(33)

يادآوري اين نکته هم لازم است که اگر چه پيامبران صاحب شريعت، طبق نظريه‏ي مشهور، پنج پيامبر بزرگ الهي (نوح (عليه‏السّلام) ابراهيم (عليه‏السّلام) موسي (عليه‏السّلام) عيسي (عليه‏السّلام) پيامبر اکرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)) بوده‏اند، ولي وحي نبوّت و شريعت، به آنان اختصاص نداشته و مشترک ميان همه‏ي پيامبران الهي بوده است، حتي پيامبران قبل از حضرت نوح (عليه‏السّلام) نيز اگر چه داراي شريعت به معناي مصطلح آن که با کتاب همراه است، نبودند، امّا آنان نيز از وحي الهي برخوردار بودند و آن چه براي هدايت مردم نياز داشتند، از طريق وحي به آنان ابلاغ مي‏شد.

بنابراين، خاتميّت در مبحث نبوت، بيان کننده‏ي سه مطلب است:

1- پس از پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) فردي به عنوان ((نبي))، از جانب خداوند برگزيده نخواهد شد؛ يعني، به کسي وحي نخواهد شد تا او پيامبر الهي باشد.

2- پس از پيامبر اکرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) و شريعت اسلام، شريعت ديگري از جانب خداوند، براي بشر تشريع و نازل نخواهد شد و شريعت اسلام تا آخرالزمان، جاودانه باقي خواهد ماند.

3- پس از پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) هيچ کس به عنوان ((رسول خداوند)) که مأموريّت ابلاغ شريعت جديدي به مردم دارد، مبعوث نخواهد شد و از آن جا که باب نبوت، بسته است، باب رسالت نيز بسته خواهد بود.(34)

 

يادسپاري‏

بايد توجّه داشت که ختم باب وحي و نبوّت، و شريعت و رسالت، مستلزم ختم باب الهام و قطع هر گونه ارتباط بشر با عالم غيب و دريافت حقايق و معارف غيبي از طريق ارتباط با فرشتگان نيست. در احاديث اسلامي آمده است که هم در امّت‏هاي پيشين و هم در امّت اسلامي، کساني بوده و هستند که بدون اين که از مقام نبوّت و رسالت برخوردار بوده باشند، از عالم غيب، به آنان الهام مي‏شود و فرشتگان با آنان سخن مي‏گويند. اين گونه افراد، در اصطلاح، ((محدّث)) ناميده مي‏شوند.(35)

* * *

 

کتاب‏شناختي نقد بابيّت‏

پس از ادّعاهاي بي‏اساس ميرزا علي محمّد شيرازي، علما و انديشه‏مندان مسلمان، براي جلوگيري از گمراهي مردم، با قلم و بيان، به افشاي توطئه‏ي استعمار پرداختند، و خطر انحراف را گوشزد کردند. استقصاي کامل و احصاي همه‏ي کتاب‏ها، ميّسر نيست. در عين حال، براي آن دسته از خوانندگاني که بخواهند اطّلاعات بيش‏تري در اين زمينه داشته، از تحقيقات و ردّيه‏هاي ديگران با خبر باشند، تعدادي از کتاب‏هايي که در رّد نقد و بررسي ((بابيّت)) تدوين شده، آورده مي‏شود. اميد است که مفيد واقع شود.

 

تعدادي از اسامي ليست پيوستي، در الذريعة (نوشته‏ي آقا بزرگ تهراني) و تعداد کمي از آن، در لغت‏نامه‏ي دهخدا آمده است. اکثر کتاب‏ها، چاپ شده است.

* * *

ابطال مذهب بابيّه، اسماعيل حسيني‏يزدي.

ازهاق الباطل، سيّدعلي محمودآبادي.

إزهاق الباطل، محمّد کريم خان بن ابراهيم کرماني.

اشعار نيوا در ردّ باب و بهاء، آخوند محمّدجواد صافي.

البابيون و البهائيون، (يو)، همايون همتي، تهران، منظمة الأعلام الاسلامي، 1411 ه .ق، 91 ص.

الحجج الرضوية في تأييد الهداية المهدوية و الرّد علي البابية، محمّد بن محمود حسيني لواساني.

الحساميّة في ردّ البابيّة، محمّد احمد قايني (مخطوط).

الحق المبين (في الردّ علي البابية)، احمد بن محمّد علي بن محمّد کاظم شاهرودي.

الردّ علي البابية، آقا رضا بن محمدحسين اصفهاني.

الردّ علي البابية، خلف بن عبد علي آل عصفور البحراني.

الردّ علي البابية، سدر الإسلام علي‏اکبر بن بشير محمد همداني.

الردّ علي البابية، سيّد احمد بن محمّدتقي موسوي تربتي.

الردّ علي البابية، فاضل جعفر مزاره شيرازي.

الردّ علي البابية، محمّدتقي بن محمّدباقر آقا نجفي اصفهاني.

الردّ علي البابية، محمّدحسن خوسفي قائني.

الردّ علي البابية، محمّدعلي بن محمّدحسين حائري، مصر، 1329 ه .ق.

الردّ علي البابية، ملّا عبدالرسول کاشاني.

الردّ علي البابية، مهدي بن محمّد علي ثقة الإسلام.

الردّ علي البابية و البهائية، عبدالرسول بن محمّد بن زين العابدين، تهران، 1374 ه .ق، 60ص.

الردّ علي البابية، يحيي بن رحيم الأرومي، نجف اشرف، 1344 ه .ق.

السهام النافذة في الردّ علي البابيّة، محمّد قاسم بن محمّدتقي غروي (مخطوط).

الشيخ و الشاب في ردّ البهائية و الباب، السيّد هاشم حسين فتح الله، بغداد، 1331 ه .ق، چاپ اوّل؛ (1347 ه .ق، چاپ دوم).

الشيخيّة و البابيّة أو المفاسد العاليّة، محمّد بن محمّد مهدي الخالصي، بغداد، مطبعة المعارف، 1372 ه .ق، 344 ص.

الهداية المهدوية في ردّ البابية، علي اصغر بن رجب علي اليزدي الأردکاني، تهران، 1325 ه ، 263 ص، چاپ سنگي.

ايراد در پيرامون مسلک باب و بهاء مذاهب مختلفه عالم، محمد مهين‏پور (حاج رحيم) تهران، مطبوعات وطن ما، 1375، چاپ دوم، 105 ص.

باب کيست و سخن او چيست؟ نور الدين چهاردهي، فتحي، 320 ص.

باب و بها را بشناسيد، فتح الله بن عبدالرحيم اليزدي، حيدرآباد کن، 1371 ه .ق، 336 ص، چاپ سنگي.

بابي‏گري و بهايي‏گري، محمّد محمّدي اشتهاردي، قم، علّامه، 1378 ه .ش، 280 ص.

بابي‏ها چه مي‏گويند؟ هبة الله مرندي، تهران، 1347 ه .ش، 144 ص.

بررسي و محاکمه باب و بهاء (بررسي و محاکمه در تاريخ و عقايد)، ح، م، ت، ج 1، مصطفوي، 212 ص، ج 2، برهان، 281 ص؛ ج 3، انتشارات اسلامي، 323 ص.

بيان الحقايق، عبدالحسين آيتي.

بي‏بهايي باب و بهاء، محمّد علي خادمي، شيراز، 1409 ه .ق، 196 ص.

پنجه‏ي خونين استعمار در آستين باب، احمد رحيمي کاشاني، 140 ص.

تجلّيات باب و بهاء، احمد علي بن محمّد مهدي الأمرتسرسي، لاهور، تعليمي پرسِ، 32 ص.

تحقيق در بابي‏گري، بهايي‏گري، يوسف فضايي، فرّخي، 274 ص.

تخريب الباب، ابوالقاسم بن ميرزا کاظم الزنجاني.

ترجمه‏ي کتاب نصايح الهدي، محمّد جواد بلاغي، دارالتبليغ اسلامي، اصفهان، 211 ص.

تنبيه الغافلين (في الردّ علي البابية)، محمّد تقي بن حسين علي الهروي الإصفهاني.

حقايق شيعيان، عبدالرسول احقاقي اسکويي، 75 ص.

خرافات البابيّة، محمّدحسين آل کاشف الغطاء.

در ساختمان بابيّت و بهاييّت، جعفر خندق آبادي، تهران، 1377 ه ، 52 ص.

دفع شبهة طول عمر الحجّة(عج)، محمود بن محمّدحسن بن محمد جعفر الشريعتمدار.

ذيل الأرغام (ذيل ارغام الشيطان في ردّ (اهل البيان) البابية)، سيّد محمّد بن محمود حسيني، تهران 1342 ه . ق، چاپ سنگي، 406 ص.

رجم الشيطان في ردّ اهل البيان، عبدالرحيم بن ملّا عبدالرحمان البروجردي، چاپ سنگي، 179 ص.

ردّ الباب، ابوالقاسم بن کاظم موسوي زنجاني.

ردّ الباب، محمّدخان بن کريم خان کرماني، کرمان، 1384 ه .ق، 223 ص.

ردّ الباب، محمّد کريم خان قاجار کرماني، کرمان، 1383 ه .ق، چاپ سنگي.

ردّ اهل البيان، سيّد محمّد بن محمود حسيني لواساني، تهران، 1342 ه .ق، چاپ سنگي.

ردّ بابيه، عبدالله بن محمد حسن مامقاني، نجف اشرف، 1345 ه .ق.

ردّ بر بابيه، ابوتراب بن ابي القاسم برغاني شهيد قزويني (مخطوط).

ردّ بر بابيه، سيّد محمّد حسين بن محمّد حسيني نجف آبادي (مخطوط).

ردّ بر بابيه، محمّد تقي حسيني قزويني (مخطوط).

ردّ شبهات بابيه، محمّد بن کريم کرماني (اين کتاب، خطي و به صورت پرسش و پاسخ است).

شيخي‏گري و بابي‏گري، مرتضي مدرسي چهاردهي، تهران، فروغي، 1387 ه .ق، 212 ص.

صاعقه در ردّ باب مرتاب، زين العابدين خان کرماني، مدرسه‏ي ابراهيميّه، 203 ص.

قلع الباب (قمح الباب)، ابوالقاسم موسوي زنجاني (مخطوط).

کتابي در ردّ باب، کمال الدين بن حسين خوانساري.

کشف الحيل، عبدالحسين آيتي.

گفت و شنود سيّدعلي محمّد باب، محمّدتقي بن محمّد مامقاني، تهران، نشر تاريخ ايران، 1374 ه .ش، 185 ص.

گمراهان باب و بهاء، احمد بن محمّد باقر روضاتي خوانساري.

لوح باب و بهاء، احمدعلي بن محمّد مهدي الأمرتسري، لاهور، 1960 م ، 144 ص.

محاکمه و بررسي باب و بهاء، حسن بن محمد رحيم مصطفوي اهري، تهران، بوذر جمهوري، 1376 ه ، (3 جلد).

مدافعه در مقابله خصم (در خصوص مطالب بيان)، شيخ عبدالسلام آخوندزاده، تفليس، 1314 ه .ق.

مشي الإنصاف في کشف الاعتساف (الردّ علي البابية)، ميرزا ابراهيم بن ابي الفتح زنجاني.

مناظره با سيّد علي محمّد باب، محمّد بن حسين (مخطوط).

موارد تحقيق در باره‏ي مذهب باب، ادوارد براون.

مواهب الرضوية في ردّ شبهات المبلّغين من المسيحية و البابية و البهائية، سيّد محمّد بن محمود الحسيني، تبريز، 1343 ه ، 96 ص.

نصائح الهدي والدين إلي مَنْ کان مسلماً وصار بابياً، محمّد جواد بن حسن بلاغي، بغداد، 1339 ه .ق، 156 ص؛ اصفهان، دارالتبليغ الاسلامي، 1373ه ، 211 ص.

نصحيت به فريب‏خوردگان باب و بهاء، علي العلاّمه الفاني الاصفهاني، اصفهان، دارالتبليغ، 1373 ه ، 211 ص.

 

—————

پي نوشت :

1) مطالب منقول، از اينترنت (در معرّفي آيين باب و بهاء) اخذ شده است، آدرس آن: http: //www.banai.org.

2) بيان، واحد اول، باب 15.

3) بيان، واحد دوم، باب اول؛ نيز ر.ک: بيان، واحد سوم، باب 14؛ بيان، واحد اول، باب دوم.

4) مفتاح، باب الأبواب، ص 77.

5) نصائح الهدي إلي مَنْ کان مسلمِ فصار بابيّاً، علاّمه شيخ محمّدجواد بلاغي، ص 16. اين کتاب، به زبان فارسي، توسط سيد علي علامه فاني اصفهاني ترجمه شد و با نام ((نصيحت به فريب‏خوردگان باب و بهاء)) نشر يافت. چاپ اوّل، 1331 ش، اصفهان، و چاپ دوم، 1405 ق، چاپخانه اسلام، قم.

6) نصائح الهدي، ص 16.

7) فرائد، ص 35، ابوالفضل گلپايگاني.

8) نوشته‏ي اشراق خاوري.

9) نوشته‏ي احمد حمدي.

10) ر.ک: خاتميّت، روحي روشني، فصل اوّل، و نيز ص 33 و…

11) البته آيات ديگري مانند: فرقان: 1؛ فصّلت: 41 - 42؛ انعام: 19؛ سبأ: 28 و… دلالت بر خاتميّت نبوّت پيامبر دارند که ما به جهت اختصار، از توضيح و تفسير آن‏ها، خودداري کرديم.

12) ر.ک: مطففين: 25 و 26؛ يس: 65؛ جاثيه: 23؛ بقره: 7.

13) ر.ک: ابن فارس، مقاييس اللغة، ج 2، ص 245؛ فيروزآبادي، قاموس اللغة، 4، ص 102؛ جوهري، مختارالصحاح، ص 130؛ ابن منظور، لسان‏العرب، ج 4، ص 25؛ و… .

14) مقاييس اللغة، ج 2، ص 245.

15) لسان العرب، ج 4، ص 25.

16) براي آگاهي بيش‏تر در اين باره، به کتاب مفاهيم القرآن، آية الله جعفر سبحاني، ج 3، ص 118 - 122 رجوع شود.

17) ر.ک: التبيان في إعراب القرآن، ج 2، ص 100؛ خاتميّت از نظر قرآن و حديث و عقل، جعفر سبحاني، ترجمه رضا استادي، ص 19 - 20.

18) اشراقات، ص 292.

19) ر.ک: آل عمران: 50؛ مائده: 46؛ صف: 6.

20) خاتميّت از نظر قرآن و حديث و عقل، همان،ص 24 - 26 (با تصرّف اندک).

21) ر.ک: انعام: 61؛ اعراف: 37.

22) تکوير: 19.

23) ليس: 14.

24) اعراف: 157 و 158.

25) صافات: 133.

26) صافات: 123.

27) صافات: 139.

28) مريم: 54.

29) بحارالأنوار، ج 11، ص 32.

30) مجموعه‏ي اين روايات، با تکيه بر منابع و مصادر روايي در کتاب‏هايي که در اين موضوع نوشته شد، جمع‏آوري گرديد. به عنوان نمونه، مراجعه شود به کتاب خاتميت از نظر قرآن و حديث و عقل، تأليف جعفر سبحاني، ترجمه‏ي رضا استادي.

31) فبعث الله النبيين مبشّرين ومنذرين))، بقره: 214.

32) لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات)) حديد: 35.

33) ر.ک: معاني‏الأخبار، ص 333؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 33.

34) کلام تطبيقي(3ص 106 - 108، علي ربّابي گلپايگاني، (با تصرّف اندک)، دفتر تحقيقات و تدوين متون درسي مرکز جهاني علوم اسلامي.

35) در اين باره، رجوع کنيد به اصول کافي، ج 1، ص 176؛ صحيح بخاري، ج 3، کتاب فضائل الصحابة؛ صحيح مسلم، ج 4، کتاب فضائل الصحابة؛ المعجم الفهرس لألفاظ الحديث النبوي، ج 1، ص 434.

 

 

 

(مجله شماره 6 : - فرقه شناسي)

 

 1 نظر

صد رحمت به افعی و عقرب.....

17 بهمن 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

باز هم با همان چهره دلنشین و نورانی و آرامبخش  موعظه مان می کرد و ماسر تا پا گوش ،پای درس اخلاقش نشسته بودیم . این بار از شرور ترین افراد می گفت(سخن چین)…هزار رحمت به افعی و عقرب ، چون اونا یک بار انسان را می گزند و  انسان  به رحمت خدا می رود ولی یک انسان شرور سخن چین که حرف مردم را پخش می کند و رابطه افراد را به هم می زند از افعی وعقرب خطر ناک تر است؛ چرا که چنین شخصی یک جامعه را به هم می زند و متلاشی می کند .حرفشون رو مستندکردند به حدیث طلایی ازرسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله ) که فرمودند:الا انبئکم بشرارکم قالوا بلی یا رسول الله ، قال المشائون بالنمیمه."آیا شما را خبر دهم به شرور ترین شما ؟گفتند بله یا رسول الله ،فرمود :کسانی که کارشان نمامی است .

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 24
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 35
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس