مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حضورسرهنگ مصطفی عبد الجباری در مراسم بزر گداشت هفته دفاع مقدس حوزه عتمیه حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) بناب

به مناسبت هفته دفاع مقدس مراسمی روز سه شنبه 92/7/2 در مدرسه علمیه حضرت وی عصر(عج ال…) بر گزار شد.در این مراسم سرهنگ مصطفی عبدالجباری از فرماندهان دفاع مقدس سپاه ناحیه بناب به ایراد سخنرانی پرداختند.

جناب سرهنگ، با بزرگداشت یاد و اهداف شهدای دفاع مقدس وجانفشانی های رزمندگان اسلام در حفظ انقلاب اسلامی موقعیت استراتژیک ایران در منطقه خاور میانه را برای دشمن خیلی حساس ومهم قلمداد کرده وبیان نمودند:به دست آوردن کشور ایران بر ای دشمن از ابعاد مختلف سیاسی وحکومتی وتسلط بر کل منطقه خاورمیانه مهم می باشد و آنچه هدف دشمن را به بی هدفی و خاموشی خواهد برد چیزی جز ایمان و وحدت و ولایت طلبی مردم ایران نخواهد بود.ایشان افزودند:در هر زمان وظیفه شناسی امری مهم برای ملت مسلمان است. لذا قبلا اگر وظیفه ما دفاع نظامی از کشور و انقلاب اسلامی بود الان وظیفه ،دفاع فرهنگی از کشور است.

سرهنگ عبدالجباری در پایان بیاناتشان با ذکر خاطراتی از جبهه های جنگ و شهدای دفاع مقدس،ایمان بالا و ولایتمداری را رمز استقامت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بر شمرده،طلاب را به حفظ و ادامه راه این عزیزان سفارش نمودند.

گر خدا جنسيت ندارد، چرا بايد خانمها در نماز پوشش كامل داشته باشند؟

31 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

لزوم پوشش بانوان در نماز

 

سؤال: اگر خدا جنسيت ندارد، چرا بايد خانمها در نماز پوشش كامل داشته باشند؟

جواب: پاسخ اين سؤال طى مراحل زير بيان مى‏شود:

1. خداوند خالق جنس مذكر و مؤنث است(1) و نسبت به خداوند جنسيت معنى ندارد و از طرفى، عالم محضر خداست و به نهان و آشكار مخلوقات آگاه و بيناست.(2) پس لزوم رعايت حجاب در نماز به خاطر نامحرم و يا مذكر بودن خداوند نيست.

2. رعايت حجاب در نماز و غير نماز فقط بر زنها واجب نيست، بلكه حفظ حجاب در محدوده معين بر مردان و زنان هر دو لازم است؛ مثلاً پوشانيدن عورت و بعضى قسمتهاى بدن از ديد انسانهاى ديگر بر مردان و زنان واجب است. همچنين نماز خواندن با بدن برهنه در مردان و زنان هر دو موجب بطلان نماز است.

بنابراين، رعايت حجاب براى انسانها گاهى به خاطر وجود انسانهاى نامحرم است و گاهى به خاطر صحت عبادت است كه در بعضى موارد هر دو علّت با هم جمع مى‏شوند، مثل نماز خواندن در حضور اشخاص نامحرم و گاهى فقط به خاطر صحت عبادت است، مثل نماز خواندن در اتاق در بسته و تنها. اختلاف بعضى شرائط اين دو حالت، بهترين گواه بر مطلب است؛ مثلاً طهارت و مباح بودن لباس در نماز شرط است، اما در حفظ حجاب از نامحرم شرط نيست.

3. اهداف، حكمتها و فوائدى كه از رهگذر انجام دستورات الهى به انسان مى‏رسد، متناسب با ساختار وجودى اوست كه مركب از بعد مادى و معنوى، يعنى جسم و روح است و دستورات الهى زمينه را براى سعادت دنيايى و اخروى آماده مى‏كند.

پس اگر در موردى به منافع مادى يك عمل پى‏نبرديم، دليل بر بى‏هدفى و ناقص بودن آن عمل نيست و از آنجا كه عقل و فهم آدمى مانند اصل وجودش محدود است، پس به فوائد و حكمتهايى كه خالق نامحدود وضع كرده، به طور كامل پى نخواهد برد، مگر اينكه معصومين‏عليهم السلام از زبان وحى خبر دهند.

بنابراين، آنچه را كه ذيلاً به عنوان حكمت و فائده حجاب در حال نماز ذكر مى‏كنيم، تنها گوشه‏اى از فوائد و حكمتهاست و اگر در موردى به حكمت و هدف دستورى پى نبرديم، بى‏نياز از انجام آن نمى‏شويم، بلكه بعضى عبادات تعبدى محض‏اند؛ يعنى مأمور به انجام آن هستيم؛ چون خداى حكيم و عليم كه خواهان سعادت و كمال انسانهاست، امر فرموده؛ چنان كه اگر پزشك ماهر امر به خوردن دارويى كند، هر چند حكمت آن را ندانيم، انجام مى‏دهيم.

با توجه به نكات فوق، به ذكر چند فائده و حكمت براى حجاب در نماز بسنده مى‏كنيم:

اول: انسان در حال عبادت در حضور خاص خداوند و در حال راز و نياز است. در چنين حالى مناسب است بهترين لباس را بپوشد كه براى زن همان پوشش كامل است كه نشانه عفت و پاكدامنى او مى‏باشد و بهترين حالات او را منعكس مى‏كند و براى مرد هم علاوه بر اينكه پوشش عورت لازم است، مناسب است لباسهاى خود (رداء و عباء) و عمامه را بپوشد.(3) سر وقت نماز خواندن، رو به قبله بودن، پوشش كافى و … هر چند نسبت به خداوند فرقى نمى‏كند، اما نسبت به انسان و سير مراحل تكامل و تربيتش خيلى مهم است و هدف تكليف نيز همين است.

دوم: نوع عبادات، در قالب و آداب ظاهرى و شرائط خاصى عرضه شده كه هر كدام علاوه بر اهميت و سازندگى ظاهرشان در شخصيت انسانى، باطن و اسرارى هم دارند كه اهل دل به ويژه اولياء الهى از اين ظواهر عبور مى‏كنند. امامان معصوم‏عليهم السلام در فرصتهاى مناسب به اندازه استعداد و توان درك مخاطبين پرده از اسرار اين شعائر و مناسك و عبادات برداشته‏اند.

امام صادق‏عليه السلام فرمودند: “جامه براى مؤمنان نعمتى از جانب خداوند است كه مواضع شرمگاه بدن با آن پوشيده مى‏شود … و چون آن را مى‏پوشى، تو را به خودپسندى و ريا و خودآرايى و فخر فروشى و بزرگ‏منشى وادار نكند … پس چون جامه‏ات را پوشيدى، به ياد آن باش كه خداى تعالى گناهان تو را با رحمتش پوشانده، و لباس صدق و راستى را بر خود بپوش؛ همان‏گونه كه پيكر ظاهر خود را با جامه‏ات پوشاندى و بايد باطنت در پوشش ترس و ظاهرت در پوشش اطاعت باشد! اين نعمت خداوند كه لباس فرستاد تا عورت ظاهرى‏ات پوشيده بماند، بايد مايه عبرت تو شود تا با لباس توبه، عورتهاى باطنى خود را بپوشانى و هيچ كس را به عيبش رسوا نكنى… ."(4)

 

 

 

 

پاورقــــــــــــــــــــي

 

——————————————————————————–

 

1) يس / 36: “سُبْحانَ الَّذى خَلَقَ الْاَزْواجَ كُلَّها"؛ “منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد.”

2) انعام / 103: “لَا تُدْرِكُهُ الْاَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْاَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ"؛ “چشمها او را نمى‏بينند، ولى او همه چشمها را مى‏بيند و او بخشنده و آگاه است.”

3) پاسخ به پرسشهاى مذهبى، آية اللَّه سبحانى و آية اللَّه مكارم شيرازى؛ مدرسه امام على‏عليه السلام، چاپ اول، ص 309.

4) سر الصلوة، امام خمينى‏رحمه الله، تصحيح احمد فهرى، پيام آزادى، مرداد 1360، تهران، ص 83. جهت مطالعه بيشتر، ر. ك: زن در آينه جلال و جمال، جوادى آملى، ص 437؛ رسايل حجابيّه، رسول جعفريان، بخش حكمت و فوائد حجاب؛ حجاب، شهيد مطهرى، تمام كتاب؛ سر الصلوة، امام خمينى‏رحمه الله، ص 80 به بعد.

 

 

 

 نظر دهید »

جان هرکی دوست داری مایه زینت اسلام باش !

31 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

آيت اللَّه خامنه‏اى و نقل داستان مؤذن بد صدا

داستانى را مولوى نقل كرده است. حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى مى‏گويد هر گاه آن داستان يادم مى‏آيد به خود مى‏لرزم و به خدا پناه مى‏برم. مى‏گويد:

در شهرى كه هم مسلمانها و هم مسيحيان زندگى مى‏كردند، مردى نصرانى وارد محله مسلمانها شد و سراغ مؤذن را گرفت. او را راهنمايى كردند تا بالاخره مؤذن را پيدا كرد و بعد از ديدنش از او بسيار تشكر كرد. مؤذن گفت: چرا از من تشكر مى‏كنى؟

مرد نصرانى گفت: تو حق بزرگى بر گردن من دارى كه هيچ كس ندارد، زيرا من دخترى دارم كه مدتى است محبت اسلام به دلش افتاده و تمايل به اسلام دارد. هر كار مى‏كردم كه او را به كليسا ببرم در مراسم ما شركت نمى‏كرد و به عقايد ما بى‏اعتنا بود و ما در كار اين دختر عاجز مانده بوديم.

دو سه روز پيش كه تو آمدى و اذان گفتى و اين دختر صدايت را شنيد و گفت: اين صداى گريه از كجاست؟ گفتم اذان مسلمانهاست. از آن لحظه بود كه محبت اسلام از دل اين دختر رفت و ما راحت شديم. در حال حاضر مثل ما در كليسا حاضر مى‏شود و در مراسم ما شركت مى‏كند؛ بنابراين حق بزرگى بر ما دارى، چون تو بودى كه دختر ما را به ما برگرداندى.    

          

                        هزار و يك نكته، ص: 39

 

 نظر دهید »

چله نشینی(طرح ختم دسته جمعی زیارت عاشورا)

31 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

چله نشینی(طرح ختم دسته جمعی زیارت عاشورا)

به مناسبت تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)و گذر سالم از فتنه های پیش رو و نابودی بد خواهان و کج اندیشان

با ما همراه شوید؛ از اول اردیبهشت ماه تا 9خرداد

 

 

 6 نظر

جملات قصار رهبری

31 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

تجملات و اسراف‏

اگر در جامعه قناعت وجود داشته باشد، زياده‏روى و اسراف و ريخت و پاش نباشد، اگر حرص و افزون‏طلبى در امور مادى نباشد، اين جامعه به بهشت و گلستان تبديل مى‏شود.
امام بزرگوار ما خودش مظهر همين معنا بود؛ آدمى بود كه تعيّنات دنيوى، حقيقتاً برايش ارزش نداشت. آدم اين را در آن مرد معنوى و بزرگوار مى‏ديد كه تعيّنات، تعلّقات و تكلّفات دنيوى، اصلاً براى خودش ارزش نداشت!
اين‏جانب از اين‏كه كسانى مى‏كوشند تا در ميان مردم ما رسم تجمل‏گرايى و اسراف و ولخرجى را شايع كنند، شديداً نگران و متأسفم؛ و از اين‏كه مردم فداكار و انقلابى ايران در امور شخصى به مصرف‏گرايى سوق داده شوند و قناعت انقلابى را از ياد ببرند، به خدا پناه مى‏برم.
با تجملات زيادى، جامعه زيان مى‏كند.
تجملات براى يك جامعه، مضر و بد است. … بايد بنا را بر سادگى گذاشت.
عزيزان من، يكى از شعارهاى ما قبل از پيروزى انقلاب … «ساده زيستى» بود؛ زندگى ساده و كمتر بهره بردن از جلوه‏هاى دنيا! بعد كه انقلاب، پيروز شد، سعى كرديم باز هم همين روش، همين شعار و همين مبنا را دنبال كنيم.

 

 نظر دهید »

الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!

29 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

دل هیچ کس را نرنجانید!

استاد طریقت ،سید علی قاضی در ضمن توصیه ای فرمودند:..اگر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است ،ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین ،حسن خلق ،ملازمت صدق ،موافقت ظاهر و باطن و ترک خدعه وحیله و تقدم در سلام ونیکویی کردن بابرو فاجر ،مگر در جایی که خدا نهی کرده .الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!

 

 1 نظر

مي‏گويند ...مي‏گويند تو نيز گرياني!

29 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

ندبه‏هاي دلتنگي

 

شکوه ظهور تو هنوز پرچم توفيق بر نيفراشته است و خورشيد جمالت هنوز ديباي زرين خود را بر زمستان جان ما نگسترده است ، اما مهتاب انتظار در شبهاي غيبت‏سوسوزنان چراغ دلهاي ماست .

 

نام تو حلاوت هر صبح جمعه است و حديث تو ندبه آدينه‏ها. ديگر از خشم روزگار به مادر نمي‏گريزم و در نامهربانيهاي دوران، پدر را فرياد نمي‏کشم; ديگر رنج‏خار مرا به رنگ گل نمي‏کشاند; ديگر باغ خيالم آبستن غنچه‏هاي آرزو نيستند; ديگر هر کسي را محرم گريستنهاي کودکانه‏ام نمي‏کنم.

 

حکايت‏حضور، براي من‏يادآور صبحي است که از خواب سياهي برخاستم و بهانه پدر گرفتم. من هميشه سرماي غم را ميان گرمي دستهاي پدرم گم مي‏کردم. کاشکي کلمات من بي‏صدا بودند; کاشکي نوشتن نمي‏دانستم و فقط با تو حرف مي‏زدم; کاشکي تيغ غيرت، عروس نام تو را از ميان لشکر نامحرمان الفاظ باز مي‏گرفت و در سراپرده دل مي‏نشاند; کاشکي دلدادگان تو مرا هم با خود مي‏بردند; کاشکي من جز هجر و وصال ، غم و شادي نداشتم!

 

مي‏گويند: چشمهايي هست که تو را مي‏ببنند; دلهايي هست که تو را مي‏پرستند; پاهايي هست که با ياد تو دست افشان‏اند; دستهايي هست که بر مهر تو پاي مي‏فشارند.

 

مي‏گويند: تو از همه پدرها مهربان‏تري ، مي‏گويند هر اشکي از چشم يتيمي جدا مي‏شود بر دامان مهر تو مي‏ريزد.

 

مي‏گويند …مي‏گويند تو نيز گرياني!

 

اي باغ آرزوهاي من! مرا ببخش که آداب نجوا نمي‏دانم.

 

مرا ببخش که در پرده خيالم، رشته کلمات، سررشته خود را از کف داده‏اند و نه از اين رشته سر مي‏تابند و نه سررشته را مي‏يابند.

 

عمري است که اشکهايم را در کوره حسرتها انباشته‏ام و انتظار جمعه‏اي را مي‏کشم که جويبار ظهورت از پشت‏کوه‏هاي غيبت‏سرازير شود، تا آن کوزه و آن حسرتها را به آن دريا بريزم و سبکبار تن خسته‏ام را در زلال آن بشويم.

 

اي همه آروزهايم!

 

من اگر مشتي گناه و شقاوتم، دلم را چه مي‏کني؟

 

با چشمهايم که يک دريا گريسته است چه مي‏کني؟

 

با سينه‏ام که شرحه شرحه فراق است چه خواهي کرد؟

 

به ندبه‏هاي من که در هر صبح غيبت، از آسمان دلتنگيهايم فرود آمده‏اند، چگونه خواهي ساخت؟

 

مي‏دانم که تو نيز با گريه عقد برادري بسته‏اي و حرمت آن را نيکو پاس مي‏داري.

 

مي‏دانم که تو زبان ندبه را بيشتر از هر زبان ديگري دوست مي‏داري . مي‏دانم که تو جمعه‏ها را خوب مي‏شناسي و هر عصر آدينه خود در گوشه‏اي اشک مي‏ريزي.

 

اي همه دردهايم! از تو درمان نمي‏خواهم که درد تنها سرمايه من در اين آشفته‏بازار دنياست.

 

تنها اجابتي که انتظار آن را مي‏کشم جماعت ناله‏هاست; تنها آرزويي که منت‏پذير آنم، خاموشي هر صدايي جز اذان «يا مهدي‏» است .

 

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم؟

 

 نظر دهید »

خطبه فدكيه حضرت زهرا در مسجد

28 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

خطبه فدكيه حضرت زهرا در مسجد

خطبتها عليهاالسلام بعد غصب الفدك
روى انّه لمّا أجمع أبوبكر و عمر علي منع فاطمة عليهاالسلام فدكاً و بلغها ذلك،لاثت خمارها علي رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت في لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله،حتّى دخلت علي أبي‏بكر، و هو في حشد من المهاجرين و الانصار و غير هم، فنيطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبكاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنيئة.
حتّى اذا سكن نشيج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الكلام بحمداللَّه و الثناء عليه و الصلاة علي رسوله، فعاد القوم في بكائهم، فلمّا أمسكوا عادت في كلامها فقالت عليهاالسلام:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلي ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَني بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.

خطبه آن حضرت بعد از غصب فدك
روايت شده: هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند فدك را از حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرند و اين خبر به ايشان رسيد، لباس بتن كرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فاميل و خدمتكاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حاليكه چادرش به زمين كشيده مى‏شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در ميان عده‏اى از مهاجرين و انصار و غير آنان نشسته بود وارد شد، در اين هنگام بين او و ديگران پرده‏اى آويختند، آنگاه ناله‏اى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم بگريه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.
سپس لحظه‏اى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گريه آنان ساكت شد و جوش و خروش ايشان آرام يافت، آنگاه كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اينجا دوباره صداى گريه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خويش را دنبال كرد و فرمود:
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شكر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شكر بر او بر آنچه پيش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى كه خلق فرمود و عطاياى گسترده‏اى كه اعطا كرد، و منّتهاى بى‏شمارى كه ارزانى داشت، كه شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهايت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراك دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شكرگذارى آنها نعمتها را زياده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به اين نعمتها آنها را دو چندان كرد.

وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْويلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ كَيْفِيَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْياءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَكْوينِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ في تَصْويرِها، اِلاَّ تَثْبيتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبيهاً عَلي طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلي طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلي مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِياشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبي‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاويلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالي بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.

و گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداوند نيست و شريكى ندارد، كه اين امر بزرگى است كه اخلاص را تأويل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پيشگاه تفكر و انديشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى كه چشم‏ها از ديدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خيالات از درك او عاجز مى‏باشند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنكه از ماده‏اى موجود شوند، و آنها را پديد آورد بدون آنكه از قالبى تبعيّت كنند، آنها را به قدرت خويش ايجاد و به مشيّتش پديد آورد، بى‏آنكه در ساختن آنها نيازى داشته و در تصويرگرى آنها فائده‏اى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حكمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبوديت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصيتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
و گواهى مى‏دهم كه پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، كه قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزيدن نام پيامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگيخت، آن هنگام كه مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و در نهايت تاريكى‏ها بسر برده، و در سر حد عدم و نيستى قرار داشتند، او را برانگيخت بخاطر علمش به عواقب كارها، و احاطه‏اش به حوادث زمان، و شناسائى كاملش به وقوع مقدّرات.

اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزيمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقاديرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً في اَدْيانِها، عُكَّفاً عَلي نيرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبي‏مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمايَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّينِ الْقَويمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقيمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ايثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ في راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلي أَبي نَبِيِّهِ وَ اَمينِهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِيِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعيمُ حَقٍّ لَهُ

او را برانگيخت تا امرش را كامل و حكم قطعى‏اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نمايد، و آن حضرت امّتها را ديد كه در آئينهاى مختلفى قرار داشته، و در پيشگاه آتشهاى افروخته معتكف و بت‏هاى تراشيده شده را پرستنده، و خداوندى كه شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منكرند.
پس خداى بزرگ بوسيله پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله تاريكى‏هاى آن را روشن، و مشكلات قلبها را برطرف، و موانع رؤيت ديده‏ها را از ميان برداشت، و با هدايت در ميان مردم قيام كرده و آنان را از گمراهى رهانيد، و بينايشان كرده،و ايشان را به دين استوار و محكم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى كه خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و ميل، پس آن حضرت از رنج اين دنيا در آسايش بوده، و فرشتگان نيكوكار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پيامبر و امينش و بهترين خلق و برگزيده‏اش باد، و سلام و رحمت و بركات الهى براو باد.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دين و وحى او، و امينهاى خدا بر يكديگر، و مبلّغان او بسوى امّتهاييد، زمامدار حق در ميان

فيكُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَيْكُمْ، وَ بَقِيَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ: كِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّياءُ اللاَّمِعُ، بَيِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِيَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْياعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.
بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَ بَراهينُهُ الْكافِيَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْييداً لِلدّينِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَي اسْتيجابِ الْاَجْرِ.
وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَيْنِ وِقايَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِي الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْريضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِيَةَ الْمَكائيلِ وَ الْمَوازينِ تَغْييراً لِلْبَخْسِ.

شما بوده، و پيمانى است كه از پيشاپيش بسوى تو فرستاده، و باقيمانده‏اى است كه براى شما باقى گذارده، و آن كتاب گوياى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، كه بيان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشكار، ظواهر آن جلوه‏گر مى‏باشد، پيروان آن مورد غبطه جهانيان بوده، و تبعيّت از او خشنودى الهى را باعث مى‏گردد، و شنيدن آن راه نجات است. بوسيله آن مى‏توان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى كه تفسير شده، و محرّماتى كه از ارتكاب آن منع گرديده، و نيز به گواهيهاى جلوه‏گرش و برهانهاى كافيش و فضائل پسنديده‏اش، و رخصتهاى بخشيده شده‏اش و قوانين واجبش دست يافت.
پس خداى بزرگ ايمان را براى پاك كردن شما از شرك، و نماز را براى پاك نمودن شما از تكبّر، و زكات را براى تزكيه نفس و افزايش روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و حج را براى استحكام دين، و عدالت‏ورزى را براى التيام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم يافتن ملتها، و امامتمان را براى رهايى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى كمك در بدست آوردن پاداش قرار داد.

وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ايجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْكَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِيَّةِ.
فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطيعُوا اللَّهَ فيما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.
ثم قالت:
اَيُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّي فاطِمَةُ وَ اَبي‏مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُوفٌ رَحيمٌ.
فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبي دُونَ نِسائِكُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّي دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ.
فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ، داعِياً اِلى سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ يَنْكُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.

و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نيكى به پدر و مادر را براى رهايى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزايش جمعيت، و قصاص را وسيله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در كيل و وزن را براى رفع كم‏فروشى مقرر فرمود.
و نهى از شرابخوارى را براى پاكيزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترك دزدى را براى پاكدامنى قرار داد، و شرك را حرام كرد تا در يگانه‏پرستى خالص شوند.
پس آنگونه كه شايسته است از خدا بترسيد، و از دنيا نرويد جز آنكه مسلمان باشيد، و خدا را در آنچه بدان امر كرده و از آن بازداشته اطاعت نمائيد، همانا كه فقط دانشمندان از خاك مى‏ترسند. آنگاه فرمود:
اى مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گويم در پايان نيز مى‏گويم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نيست، پيامبرى از ميان شما برانگيخته شد كه رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسيد مى‏دانيد كه او در ميان زنانتان پدر من بوده، و در ميان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نيكو بزرگوارى است آنكه من اين نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشركان كناره‏گيرى كرده، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفته و با حكمت و پند و اندرز نيكو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر كينه‏توزان را مى‏شكند، تا جمعشان منهزم شده و از ميدان گريختند.

حَتَّى تَفَرََّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعيمُ‏الدّينِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطينِ، وَ طاحَ وَ شيظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ في نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماصِ.
وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِي‏ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئينَ، تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ، فَاَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتي، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْكِتابِ.
كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ، قَذَفَ اَخاهُ في لَهَواتِها، فَلا يَنْكَفِي‏ءُ حَتَّى يَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ يَخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً في ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً في اَمْرِ اللَّهِ، قَريباً مِنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، سَيِّداً في اَوْلِياءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.
وَ اَنْتُمَ في رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ، و ادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

تا آنگاه كه صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره بركشيد، زمامدار دين به سخن درآمد، و فرياد شيطانها خاموش گرديد، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏هاى كفر و تفرقه از هم گشوده گرديد، و دهانهاى شما به كلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهى كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند.
و شما بر كناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتيد، همچون آتش‏زنه‏اى بوديد كه بلافاصله خاموش مى‏گرديد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبى مى‏نوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏كرديد، خوار و مطرود بوديد، مى‏ترسيدند كه مردمانى كه در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداى تعالى بعد از چنين حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنكه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سركشان اهل كتاب ناراحتيها كشيديد.
هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، يا هر هنگام كه شيطان سر برآورد يا اژدهائى از مشركين دهان بازكرد، پيامبر برادرش را در كام آن افكند، و او تا زمانى كه سرآنان را به زمين نمى‏كوفت و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش نمى‏كرد، باز نمى‏گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، كوشيده در امر او، نزديك به پيامبر خدا، سرورى از اولياء الهى، دامن به كمر بسته، نصيحت‏گر، تلاشگر، و كوشش‏كننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏كننده نمى‏هراسيد. و اين در هنگامه‏اى بود كه شما در آسايش زندگى مى‏كرديد، در مهد امن متنعّم بوديد، و در انتظار بسر مى‏برديد تا ناراحتى‏ها ما را در بر گيرد، و گوش به زنگ اخبار بوديد، و هنگام كارزار عقبگرد مى‏كرديد، و به هنگام نبرد فرار مى‏نموديد.

فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِيائِهِ، ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوينَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّينَ، وَ هَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَرَ في عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ اِبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ.
هذا، وَ الْعَهْدُ قَريبٌ، وَالْكَلْمُ رَحيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ.
فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ، وَ كَيْفَ بِكُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمينَ بَدَلاً، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينِ.

و آنگاه كه خداوند براى پيامبرش خانه انبياء و آرامگاه اصفياء را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين كهنه، و سكوت گمراهان شكسته، و پست رتبه‏گان با قدر و منزلت گرديده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏هايتان بيامد، و شيطان سر خويش را از مخفى‏گاه خود بيرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده كرد پاسخگوى دعوت او هستيد، و براى فريب خوردن آماده‏ايد، آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد، و مشاهده كرد كه به آسانى اين كار را انجام مى‏دهيد، شما را به غضب واداشت، و ديد غضبناك هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد، و بر آبى كه سهم شما نبود وارد شديد.
اين در حالى بود كه زمانى نگذشته بود، و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود، و جراحت التيام نيافته، و پيامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آورديد كه از فتنه مى‏هراسيد، آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفته‏ايد، و براستى جهنم كافران را احاطه نموده است.
اين كار از شما بعيد بود، و چطور اين كار را كرديد، به كجا روى مى‏آورديد، در حالى كه كتاب خدا روياروى شماست، امورش روشن، و احكامش درخشان، و علائم هدايتش ظاهر، و محرّماتش هويدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختيد، آيا بى‏رغبتى به آن را خواهانيد؟ يا بغير قرآن حكم مى‏كنيد؟ كه اين براى ظالمان بدل بدى است، و هركس غير از اسلام دينى را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ يَسْلَسَ قِيادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّينِ الْجَلِيِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِي الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا.
وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنّي اِبْنَتُهُ.
اَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثي؟ يَابْنَ اَبي‏قُحافَةَ! اَفي كِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبي؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، إذْ يَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فيما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَرِيَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِ‏يَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلي

آنگاه آنقدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، و كشيدن آن سهل گردد، پس آتش‏گيره‏ها را افروخته‏تر كرده، و به آتش دامن زديد تا آن را شعله‏ور سازيد،و براى اجابت نداى شيطان، و براى خاموش كردن انوار دين روشن خدا، و از بين بردن سنن پيامبر برگزيده آماده بوديد، به بهانه خوردن، كف شير را زير لب پنهان مى‏خوريد، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏ها و درختان كمين گرفته و راه مى‏رفتيد، و ما بايد بر اين امور كه همچون خنجر برّان و فرورفتن نيزه در ميان شكم است، صبر كنيم.
و شما اكنون گمان مى‏بريد كه براى ما ارثى نيست، آيا خواهان حكم جاهليت هستيد، و براى اهل يقين چه حكمى بالاتر از حكم خداوند است، آيا نمى‏دانيد؟ در حالى كه براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، كه من دختر او هستم.
اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند، اى پسر ابى‏قحافه،آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مى‏اندازيد، آيا قرآن نمى‏گويد «سليمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زكريا آنگاه كه گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خويشاوندان رحمى به يكديگر سزاوارتر از

بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «يُوصيكُمُ اللَّهُ في اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَيَيْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةَ لِلْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبَيْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ». (5)
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لي، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبي، وَ لا رَحِمَ بَيْنَنا، اَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِايَةٍ اَخْرَجَ اَبي مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبي مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبي وَابْنِ عَمّي؟ فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ.
فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا يَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ، وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:

ديگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‏كند كه بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‏فرمايد: «هنگامى كه مرگ يكى از شما فرارسد بر شما نوشته شده كه براى پدران و مادران و نزديكان وصيت كنيد، و اين حكم حقّى است براى پرهيزگاران».
و شما گمان مى‏بريد كه مرا بهره‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيه‏اى به شما نازل كرده كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى‏گوئيد: اهل دو دين از يكديگر ارث نمى‏برند؟ آيا من و پدرم را از اهل يك دين نمى‏دانيد؟ و يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينك اين تو و اين شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد كرد.
چه نيك داورى است خداوند، و نيكو دادخواهى است پيامبر، و چه نيكو وعده‏گاهى است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان مى‏برند، و پشيمانى به شما سودى نمى‏رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چه كسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه كه را شامل مى‏شود. آنگاه رو بسوى انصار كرده و فرمود:

يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَميزَةُ في حَقّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتي؟ اَما كانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَبي يَقُولُ: «اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ في وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَليلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصيبَتِهِ، وَ اَكْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضيعَ الْحَريمُ، وَ اُزيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.
فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى وَ الْمُصيبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، كِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ في اَفْنِيَتِكُمْ، وَ في مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ، يَهْتِفُ في اَفْنِيَتِكُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِياءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.
«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ

اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، اين ضعف و غفلت در مورد حق من و اين سهل‏انگارى از دادخواهى من چرا؟ آيا پدرم پيامبر نمى‏فرمود: «حرمت هركس در فرزندان او حفظ مى‏شود»، چه بسرعت مرتكب اين اعمال شديد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروريخت، در صورتى كه شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى‏كوشيم هست، و نيرو براى حمايت من در اين مطالبه و قصدم مى‏باشد.
آيا مى‏گوئيد محمد صلى اللَّه عليه و آله بدرود حيات گفت، اين مصيبتى است بزرگ و در نهايت وسعت، شكاف آن بسيار، و درز دوخته آن شكافته، و زمين در غياب او سراسر تاريك گرديد، و ستارگان بى‏فروغ، و آرزوها به نااميدى گرائيد، كوهها از جاى فروريخت، حرمتها پايمال شد، و احترامى براى كسى پس از وفات او باقى نماند.
بخدا سوگند كه اين مصيبت بزرگتر و بليّه عظيم‏تر است، كه همچون آن مصيبتى نبوده و بلاى جانگدازى در اين دنيا به پايه آن نمى‏رسد، كتاب خدا آن را آشكار كرده است، كتاب خدايى كه در خانه‏هايتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‏خوانيد، اين بلائى است كه پيش از اين به انبياء و فرستاده شدگان وارد شده است، حكمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مى‏فرمايد:
محمد پيامبرى است كه پيش از وى پيامبران ديگرى درگذشتند، پس اگر او بميرد و يا كشته گردد به عقب برمى‏گرديد، و آنكس كه به عقب برگردد

فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرينَ». (6)
ايهاً بَني‏قيلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجيبُونَ، وَ تَأْتيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغيثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتي انْتُخِبَتْ، وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتيرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَيَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نيرانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّينِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْايمانِ؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا

بخدا زيانى نمى‏رساند، و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد».
اى پسران قيله- گروه انصار- آيا نسبت به ميراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى كه مرا مى‏بينيد و سخن مرا مى‏شنويد، و داراى انجمن و اجتماعيد، صداى دعوت مرا همگان شنيده و از حالم آگاهى داريد، و داراى نفرات و ذخيره‏ايد، و داراى ابزار و قوه‏ايد، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى‏رسد ولى جواب نمى‏دهيد، و ناله فرياد خواهيم را شنيده ولى به فريادم نمى‏رسيد، در حالى كه به شجاعت معروف و به خير و صلاح موصوف مى‏باشيد، و شما برگزيدگانى بوديد كه انتخاب شده، و منتخباتى كه براى ما اهل‏بيت برگزيده شديد!
با عرب پيكار كرده و متحمّل رنج و شدتها شديد، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستيد، هميشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسياى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شير آمد، و نعره‏هاى شرك‏آميز خاموش شده، و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دين كاملاً رديف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ايمان حيران شده، و پس از آشكارى خود را مخفى گردانديد، و بعد از پيشقدمى عقب نشستيد، و بعد ايمان شرك آورديد.
واى بر گروهى كه بعد از پيمان بستن آن را شكستند، و خواستند پيامبر

بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ.
اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّيقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ.
اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّي بِالْخِذْلَةِ الَّتي خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِيَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.
فَبِعَيْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٌ شَديدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
فأجابها أبوبكر عبداللَّه بن عثمان، و قال:


را اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس دارد در حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسيد، اگر مؤمنيد.
آگاه باشيد مى‏بينم كه به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏ايد، با راحت‏طلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيده‏ايد، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آنچه را فروبرده بوديد را بازگرداندند، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداى بزرگ از همگان بى‏نياز و ستوده است. آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بى‏وفائى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليكن اينها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينه‏ام و بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ور خدا كه بر قلبها احاطه مى‏يابد متصل است. آنچه مى‏كنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به زودى مى‏دانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مى‏كنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مى‏بريم.
آنگاه ابوبكر پاسخ داد:

يا بِنْتَ رَسُولِ‏اللَّهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُؤمِنينَ عَطُوفاً كَريماً، رَؤُوفاً رَحيماً، وَ عَلَى الْكافِرينَ عَذاباً اَليماً وَ عِقاباً عَظيماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى كُلِّ حَميمٍ وَ ساعَدَهُ في كُلِّ اَمْرٍ جَسيمِ، لا يُحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعيدٌ، وَ لا يُبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِيٌّ بَعيدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّيِّبُونَ، الْخِيَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَيْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِكُنا، وَ اَنْتِ يا خِيَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَيْرِ الْاَنْبِياءِ، صادِقَةٌ في قَوْلِكِ، سابِقَةٌ في وُفُورِ عَقْلِكِ، غَيْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ.
وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا يَكْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّي اُشْهِدُ اللَّهَ وَ كَفى بِهِ شَهيداً، اَنّي سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ يَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِيِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ يَحْكُمَ فيهِ بِحُكْمِهِ».

اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنين مهربان و بزرگوار و رئوف و رحيم، و بر كافران عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگريم وى در ميان زنانمان پدر تو، و در ميان دوستان برادر شوهر توست، كه وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نيز در هر كار بزرگى پيامبر را يارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى‏دارند، و تنها بدكاران شما را دشمن مى‏شمرند.
پس شما خاندان پيامبر، پاكان برگزيدگان جهان بوده، و ما را به خير راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بوديد، و تو اى برترين زنان و دختر برترين پيامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پيشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ايجاد نخواهد گرديد.
و بخدا سوگند از رأى پيامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نكرده‏ام، و پيشرو قوم به آنان دروغ نمى‏گويد، و خدا را گواه مى‏گيرم كه بهترين گواه است، از پيامبر شنيدم كه فرمود: «ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‏گذاريم، و تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را به ارث مى‏نهيم، و آنچه از ما باقى مى‏ماند در اختيار ولىّ امر بعد از ماست، كه هر حكمى كه بخواهد در آن بنمايد.»

وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِي الْكِراعِ وَ السِّلاحِ، يُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ يُجاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ يُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِكَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمينَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما كانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالي وَ مالي، هِيَ لَكِ وَ بَيْنَ يَدَيْكِ، لا تَزْوى عَنْكِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ اَنَّكِ، وَ اَنْتِ سَيِّدَةُ اُمَّةِ اَبيكِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنيكِ، لا يُدْفَعُ مالَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لا يُوضَعُ في فَرْعِكِ وَ اَصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فيما مَلَّكَتْ يَداىَ، فَهَلْ تَرَيِنَّ اَنْ اُخالِفَ في ذاكَ اَباكِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
فقالت:
سُبْحانَ‏اللَّهِ، ما كانَ اَبي رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ يَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَيْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ في حَياتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حُكْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، يَقُولُ: «يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِ‏يَعْقُوبَ»، وَ يَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ».

و ما آنچه را كه مى‏خواهى در راه خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و با كفّار جهاد نموده و با سركشان بدكار جدال كنند، و اين تصميم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به اين كار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و اين حال من و اين اموال من است كه براى تو و در اختيار توست، و از تو دريغ نمى‏شود و براى فرد ديگرى ذخيره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضائلت انكار نشده، و از شاخه و ساقه‏ات فرونهاده نمى‏گردد، حُكمت در آنچه من مالك آن هستم نافذ است، آيا مى‏پسندى كه در اين زمينه مخالف سخن پدرت عمل كنم.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:
پاك و منزه است خداوند، پدرم پيامبر، از كتاب خدا روى‏گردان و با احكامش مخالف نبود، بلكه پيرو آن بود و به آيات آن عمل مى‏نمود، آيا مى‏خواهيد علاوه بر نيرنگ و مكر به زور او را متهم نمائيد، و اين كار بعد از رحلت او شبيه است به دامهائى كه در زمان حياتش برايش گسترده شد، اين كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بين حق و باطل جدائى مى‏اندازد، و مى‏فرمايد:- زكريا گفت: خدايا فرزندى به من بده كه- «از من و خاندان يعقوب ارث ببرد»، و مى‏فرمايد: «سليمان از داود ارث برد».

بَيَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فيما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْميراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّكَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلينَ وَ اَزالَ التَّظَنّي وَ الشُّبَهاتِ فِي الْغابِرينَ، كَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
فقال أبوبكر:
صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدّينِ، وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَكِ وَ لا اُنْكِرُ خِطابَكِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْني وَ بَيْنَكِ قَلَّدُوني ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَيْرَ مَكابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِكَ شُهُودٌ.
فالتفت فاطمة عليهاالسلام الى النساء، و قالت:
مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،

و خداوند در سهميه‏هائى كه مقرر كرد، و مقاديرى كه در ارث تعيين فرمود، و بهره‏هائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضيحات كافى داده، كه بهانه‏هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قيامت زائل فرموده است، نه چنين است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پيش پايتان قرار داده، و جز صبر زيبا چاره‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏كنيد ياور ماست.
ابوبكر گفت:
خدا و پيامبرش راست گفته، و دختر او نيز، كه معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت، و ركن دين و سرچشمه حجت و دليل مى‏باشد و راست مى‏گويد، سخن حقّت را دور نيفكنده و گفتارت را انكار نمى‏كنم، اين مسلمانان بين من و تو حاكم هستند، و آنان اين حكومت را بمن سپردند، و به تصميم آنها اين منصب را پذيرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چيزى را براى خود برداشته‏ام، و اينان همگى گواه و شاهدند.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود:
اى مسلمانان! كه براى شنيدن حرفهاى بيهوده شتابان بوده، و كردار زشت را ناديده ميگيريد، آيا در قرآن نمى‏انديشيد، يا بر دلها مهر زده شده است، نه چنين است بلكه اعمال زشتتان بر دلهايتان تيرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسيار بد آيات قرآن را تأويل كرده، و بد راهى را به او

وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقيلاً، وَ غِبَّهُ وَ بيلاً، اِذا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ.
ثم عطفت على قبر النبيّ صلى اللَّه عليه و آله، و قالت:
قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناكَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ كُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبي وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَي الْاَدْنَيْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَيْكَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّةِ الْكُتُبُ

نشان داده، و با بدچيزى معاوضه نموديد، بخدا سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه كه پرده‏ها كنار رود و زيانهاى آن روشن گردد، و آنچه را كه حساب نمى‏كرديد و براى شما آشكار گردد، آنجاست كه اهل باطل زيانكار گردند.
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر كرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پيش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى‏كرد.
ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر كه چگونه از راه منحرف گرديدند.
هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما.
مردانى چند از امت تو همين كه رفتى، و پرده خاك ميان ما و تو حائل شد، اسرار سينه‏ها را آشكار كردند.
بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد.
تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتابها نازل مى‏گرديد.

وَ كانَ جِبْريلُ بِالْاياتِ يُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَيْتَ قَبْلَكَ كانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الْكُتُبُ
ثم انكفأت عليهاالسلام و اميرالمؤمنين عليه‏السلام يتوقّع رجوعها اليه و يتطلّع طلوعها عليه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لاميرالمؤمنين عليهماالسلام:
يَابْنَ اَبي‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنينِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَكَ ريشُ الْاَعْزَلِ.
هذا اِبْنُ اَبي‏قُحافَةَ يَبْتَزُّني نِحْلَةَ اَبي وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ في خِصامي وَ اَلْفَيْتُهُ اَلَدَّ في كَلامي حَتَّى حَبَسَتْني قيلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُوني طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ كاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.
اَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّكَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما كَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَيْتَ باطلاً وَ لا خِيارَ لي، لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هَنيئَتي وَ دُونَ ذَلَّتي، عَذيرِىَ اللَّهُ مِنْكَ عادِياً وَ مِنْكَ حامِياً.

جبرئيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد.
اى كاش پيش از تو مرده بوديم، آنگاه كه رفتى و خاك ترا در زير خود پنهان كرد.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على عليه‏السلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على عليه‏السلام فرمود:
اى پسر ابوطالب! همانند جنين در شكم مادر پرده‏نشين شده، و در خانه اتهام به زمين نشسته‏اى، شاه‏پرهاى شاهين را شكسته، و حال آنكه پرهاى كوچك هم در پرواز به تو خيانت خواهد كرد. اين پسر ابى‏قحافه است كه هديه پدرم و مايه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با كمال وضوح با من دشمنى كرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسيار لجوج و كينه‏توز ديدم، تا آنكه انصار حمايتشان را از من باز داشته، و مهاجران ياريشان را از من دريغ نمودند، و مردم از ياريم چشم‏پوشى كردند، نه مدافعى دارم و نه كسى كه مانع از كردار آنان گردد، در حالى كه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتيجه بازگشتم.
آنروز كه شمشيرت را بر زمين نهادى همان روز خويشتن را خانه‏نشين نمودى، تو شيرمردى بودى كه گرگان را مى‏كشتى، و امروز بر روى زمين آرميده‏اى، گوينده‏اى را از من دفع نكرده، و باطلى را از من دور نمى‏گردانى، و من از خود اختيارى ندارم، اى كاش قبل از اين كار و قبل از اينكه اين چنين خوار شوم مرده بودم، از اينكه اينگونه سخن مى‏گويم خداوندا عذر مى‏خواهم، و يارى و كمك از جانب توست.

وَيْلاىَ في كُلِّ شارِقٍ، وَيْلاىَ في كُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَكْواىَ اِلى اَبي وَ عَدْواىَ اِلى رَبّي، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكيلاً.
فقال اميرالمؤمنين عليه‏السلام:
لا وَيْلَ لَكِ، بَلِ الْوَيْلُ لِشانِئِكِ، نَهْنِهْني عَنْ وُجْدِكِ، يا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَيْتُ عَنْ ديني، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ كُنْتِ تُريدينَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ، وَ كَفيلُكِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَكِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ، فَاحْتَسِبِي اللَّهَ. فقالت: حَسْبِيَ اللَّهُ، و أمسكت.

از اين پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنيا رفت، و بازويم سست شد، شكايتم بسوى پدرم بوده و از خدا يارى مى‏خواهم، پروردگارا نيرو و توانت از آنان بيشتر، و عذاب و عقابت دردناكتر است.
حضرت على عليه‏السلام فرمود: شايسته تو نيست كه واى بر من بگوئى، بلكه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزيده خدا و اى باقيمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دينم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى‏كنم، اگر تو براى گذران روزيت ناراحتى، بدانكه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و كفيل تو امين است، و آنچه برايت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر كن.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا مرا كافى است، آنگاه ساكت شد.

 

1 ـ النمل : 16
2 ـ مريم : 6
3 ـ الاحزاب : 6
4 ـ النساء : 11
5 ـ البقره : 180
6 ـ آل‏عمران : 144

 

 نظر دهید »

كلام خالص رزمنده

28 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

كلام خالص رزمنده !

يكى از مسئولين مى گفت : در جزيره آزاد شده((فاو))بودم ، با يك رزمنده مخلص از سپاهجمهورى اسلامى ايران ، اندكى ، هم صحبت شدم .
به او گفتم : چندى است كه در جبهه ها هستى ؟
گفت : پنجسال .
گفتم : قصد دارى ، چه مدت ديگر در جبهه بمانى ؟
گفت : تا انقلاب حضرت مهدى (عج ).
گفتم : پس از پى روزى كجا مى روى ؟
گفت : به سوى قدس ، براى آزاد سازى بيت المقدس .
گفتم : اگر فرصتى بدست آمد و به محضر امام خمينى (مدظله العالى ) رفتى چه مىگوئى ؟
گفت : ((براى چه به خدمت امام بروم ؟ مگر من چكار كرده ام كه لياقت شرفيابى بهحضور او را داشته باشم)).
گفتم : فرضاً اگر موفق شدى و به محضر ايشان رفتى ، چه مى گوئى ؟
گفت : نخست دستش را مى بوسم و سپس مى گويم اى امام عزيز، جانم به فداى تو باد((تو با انقلاب و قيام خودت ، قلب پيامبر (ص ) را شاد كردى … دعا كن كه ما همچنانكهبا دشمن برون مى جنگيم ، با دشمن درون (شيطان نفس ) نيز بجنگيم و بر آن پيروزشويم)).
درود بر تو اى پاسدار و بسيجى قهرمان و مخلص و بى توقع ، كه عارفان وارستهبايد قربان كلام از دل برخاسته و خالص تو شوند.

 

 

 

 2 نظر

آيا براي خريد نگاه و نظر و دل امام زمان( عج) متاعي را در حد پيرهزن خريدار يوسف( كلاف نخ) آماده كرده ايد؟

28 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

خريداران مهدي فاطمه ( عج) كيايند؟

  مقدمه :

     منتظران، اميدواران، شيعيان، عاشقان، دلسوختگان، … .

     مهدي فاطمه‌( عج)/ مسافر شيعه/ يوسفي كه همه يوسف هاي عالم خريدار او بايد باشند/ اميد همه انبياء و اولياء و صلحاء و شهدا/ مي آيد.

     آيا براي خريد نگاه و نظر و دل امام زمان( عج) متاعي را در حد پيرهزن خريدار يوسف( كلاف نخ) آماده كرده ايد؟

  متاع لازم :

     1- طهارت دل:

        الف- از عشق هاي ناپاك( بر پدر و مادر كسي كه اين جا آشغال بريزد.)

         ب  - از عشق هاي كنترل نشده به عزيزاني مثل پدر و مادر، اولاد، دوستان، كار و امكانات

         ج  - از ميل هاي شيطاني :

              1- ميل به شهوت← راه حل: ازدواج آسان و به هنگام - عفت زنان- پاك چشمي مردان.

              2- ميل به دنيا: قدرت- ثروت- جمال.

              3- ميل به… .

         د  - از كينه ها، حسادت ها، بغض ها

  2- توبه و استغفار :

      الف- با اميدواري به رحمت الهي

       ب  - با اميدواري به قدرت جبران: حق الهي- حق الناس

       ج  - با عزم و جزم نسبت به عدم آلودگي

  3- انصاف( سيد الاعمال) :

     الف- با خدا

      ب  - با خود

      ج  - با دين

       د  - با مردم به ويژه نزديكان

 4- روحيه احسان، خدمت گزاري، خيرخواهي

 5- روحيه عدالت خواهي، ظلم ستيزي

 

 نظر دهید »

شماهم بلدی مثل امام حسین (ع) دعاکنی؟

27 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

      خدایا چگونه نا امید شوم،

                                              درصورتیکه تو آرزوی منی.

 

     و چگونه پست و خوار شوم،

                                               با اینکه اعتمادم بر توست.

 

     خدایا چگونه عزت جویم،

                                           با اینکه درخواری جایم دادی.

 

                     و چگونه به خود منتسبم کردی.

 

    خدایا چگونه نیازمند نباشم،  

                                     با اینکه تو در نیازمندانم جای دادی.

 

   یا اینکه چگونه نیازمند باشم،  

                  با اینکه به جود و بخشش خویش بی نیازم کردی.

                     

 

                                                           دعای امام حسین(ع) درروزعرفه

 

 

 نظر دهید »

بخوان به نام رهايي!

27 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 بخوان به نام رهايي!

بخوان به نام بلوغ!

بخوان به نام صاعقه در التهاب شب.

بخوان به نام ساقه اميد در پهن‌دشت يأس!

بخوان به نام خالق خورشيد، و عشق را به اسم اعظم معشوق، از پس يلداي بي‌تنفس ديجور، نورباران کن!

بخوان نبي گرامي!

بخوان رسول عشق و اميد!

بخوان به نام نامي توحيد!

تو خواندي، هرم صداي تو قنديل‌هاي سکوت را ذوب کرد. آواي مهربان تو فضاي ميان زمين و آسمان را عطرآگين نمود.

بوي خوش عشق ملايک بي‌تاب را به طواف «حرا» کشانيد؛

انبيا انگشت حسرت به دندان گزيدند؛

ابراهيم و اسماعيل از آنکه: حرا بود و ما به مرمت کعبه ايستاديم؟

موسي از آنکه: به طور، چرا رفتيم؟

عيسي از آنکه: آنچه در زمين يافتني بود، درآسمان چرا مي‌جستيم؟

و در اين ميانه تنها خاطر خدا بود که راضي بود، چرا که رحمت واسعه خويش را نمود عيني بخشيده بود.

فرشتگان برخي به رضايت بي‌سابقه خدا سجده مي‌بردند؛ بعضي عرق از جبين پيامبر مي‌ستردند؛ عده‌اي گوش به لطافت اين معاشقه مي‌سپردند و برخي از آنکه معشوق خداوند را در زمين مي‌ديدند ـ نه در ميان خويش ـ خون دل مي‌خوردند.

جبرئيل چه ذوق کرده بود که پيام عاشق و معشوق را بر بال امانت خويش به يکديگر مي‌رساند.

آري، تو که خواندي، آسمانيان، زمينيان اهل دل را به پايان شب سياه بشارت دادند، عرشيان که هلهله مي‌کردند فرشيان را مژده آوردند که: «قد جائکم من الله نور».2

 

مرداني از شرق

 

اي پيامبر! سلام بر تو که وعده‌هاي تو را با دست‌هاي لرزان خويش لمس مي‌کنيم.

ما فرموده تو را که «از شرق، کساني راه را براي ظهور مهدي(ع) هموار مي‌کنند» از ياد نبرده‌ايم.

سلام بر تو! سلامي به طراوت خون‌هاي جوانانمان.

حاشا که از ياد ببريم آن منظره را که به ابوذر فرمودي:

«ابوذر! مي‌داني چه انديشه‌اي مشغولم داشته است و پرنده اشتياق دلم به کدام سوي پر مي‌کشيد؟ دلم به شوق ديدار برادراني مي‌تپد که بعدها خواهند آمد، مقامشان هم‌سنگ مقام انبياست و منزلتشان در نزد خدا منزلت شهدا.

از پدر و مادر و برادر و خواهر خويش به خاطر جلب رضاي خدا دست مي‌کشند و آنچه مال در خورجين تملک دارند، فداي خدا مي‌کنند.

در مقام خشوع در مقابل خداوند تا اوج ذلت رشد مي‌کنند، دل از دنيا و مافيها مي‌کنند…

دل‌هايشان رو به سوي خدا دارد، جان‌هايشان از خداست و دانششان براي خدا…».

اي پيامبر! از يادمان نمي‌رود آن خاطره را که آنقدر از صفات اين عزيزانت مشتاقانه گفتي که اشک در چشمانت نشست و همان حال که زمين اشک‌هاي مبارک تو را در بغل مي‌فشرد دعايشان فرمودي: «خداوندا! حفظشان کن و ياريشان فرما در نبرد با دشمنان و چشمم را به ديدارشان در قيامت روشن کن».

پيامبر! عزيز خداوند! معشوق معبود! سلام بر تو!

تو که قرن‌ها پيش براي اين عزيزانت گريستي و دعايشان فرمودي و مي‌دانستي و مي‌داني که حيات و نصر و فتحشان به پشتوانه دعاي توست، اکنون در اين مخاطرات رهايشان نکن.

 

پي‌نوشت‌ها:

 

1. مهدي شجاعي، خدا کند تو بيايي،‌ تهران، نشر نيستان، 1378، چ3، صص5و6.

2. سووره مائده (5) آية 15.برايتان از جانب خدا نوري آمده است.

3. خدا کند تو بيايي،‌ صص15ـ17.

 

سيد مهدي شجاعي - ماهنامه موعود شماره 78

 

 1 نظر

اینقدر بیت المال رو نخور دوزخی میشی ها ازمن گفتن و...

26 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

مجازات خوردن بيت‏المال‏

در ناسخ است كه پيغمبر را غلامى بود به نام كركره كه مَركب حضرت را نگه مى‏داشت. در جنگ خيبر و جمع غنايم از دنيا رفت. رسول خدا وقتى خبر فوت او را شنيد، فرمود: او اهل آتش است چون بار او را گشودند گليمى پشمى افزون از سهم خود از غيبت برداشته بود.

حضرت فرمود به واسطه همين گليم خود را اهل دوزخ قرار داد.

نيز در جنگ خيبر يكى از صحابه از دنيا رفت. چون به عرض آن حضرت رسانيدند. فرمود:

بر وى نماز مگزاريد، او در غنائم خيانت كرده است. چون او را جستند چند مهره از مهره‏هاى يهود ربوده بود كه افزون از دو درهم ارزش نداشت!

پس اى برادر عزيز ملتفت باش و از خوردن وجوهات و بيت‏المال مسلمين بيش از حق خود بپرهيز!

 هزار و يك نكته، ص: 37

 

 

 

 1 نظر

شناخت افسردگي

26 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 Styles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true”
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″/>

mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

 

شناخت افسردگي

 

 افسردگي اغتشاشي در خلق است كه با درجات متفاوت غمگيني، يأس، تنهايي، نااميدي، شك در مورد خويشتن و احساس گناه مشخص مي شود. اغلب مردم معمولاً در دوره اي از عمر خود احساس افسردگي مي كنند، اما عده اي ديگر اين احساسها را به كرات و به طور عميق و مداوم تجربه مي كنند. در بعضي موارد، افسردگي براي ماهها و يا سالها تداوم مي يابد. مشهورترين حالت افسردگي احساس دلتنگي و دل گرفتگي و يا قرار داشتن در حالت خلقي بد است. اين احساسها معمولاً كوتاه مدت بوده و تاثيرات كم وجزئي بر روي فعاليتهاي معمول روزانه دارند.

 

در سطح بعدي افسردگي، نشانه ها شدت يافته و براي دوره اي طولاني تر تداوم مي يابد. فعاليت هاي روزمره ممكن است به شدت سخت شوند… اما هنوزشخص قادر به مقابله با آنهاست. بهر حال، در اين حالت، احساسهاي نااميدي شايد آنقدر شديد شوند كه خودكشي به عنوان تنها راه حل به نظر برسد. كسي كه افسردگي را تجربه مي كند، ممكن است نوسانات شديدي را در خلق تجربه كرده و يا حتي آرزوي كناره گيري كامل از فعاليتهاي معمول روزانه و دنياي بيرون را داشته باشد.

 

نشانه هاي افسردگي

 

افسردگي ممكن است به صورتهاي زير زندگي شخص را تحت تاثير قرار دهد:

 

· تغييرات در احساسها و ادراكات

 

· گريه هاي مكرر و يا درقسمت ديگ پيوستار، فقدان پاسخ دهي عاطفي

 

· ناتواني از لذت بردن از هر چيزي

 

· احساس نااميدي و يا بي ارزشي

 

· احساس افراطي گناه و يا خود سرزنشي

 

· فقدان ميل جنسي

 

· فقدان احساسهاي گرم نسبت به خانواده و دوستان

 

· تغييرات در رفتار و نگرش

 

· فقدان علاقه نسبت به فعاليتهاي قبلي و كناره گيري از ديگران

 

· غفلت از مسئوليت ها و ظاهر شخصي

 

· تحريك پذيري. شكايت از چيزهايي كه قبلاً انجام مي گرفتند.

 

· نارضايتي كلي از زندگي

 

· كاهش در حافظه، ناتواني در تمركز، بلا تصميمي و آشفتگي

 

· كاهش در توانايي مقابله با مسائل روزمره

 

· شكايات بدني

 

· خستگي مزمن و فقدان نيرو

 

· فقدان كامل اشتها، و يا در سوي ديگر، خوردن اجباري

 

· بي خوابي، بيداري زود هنگام صبحگاهي، يا خواب افراطي

 

· سردردها، پشت دردها و ساير شكايات مشابه بدون دليل

 

· مشكلات گوارشي شامل درد معده، تهوع، اشكال در هضم و تغيير در كاركردهاي روده اي.

 

علل افسردگي

 

افسردگي در اغلب موارد ناشي از يك حادثه غم بار از قبيل مرگ يك شخص مورد علاقه است وقتي منبع افسردگي به سادگي آشكار و شخص بطور كامل از آن آگاه است، انتظار بر اين است كه شخص بطور متوسط به آن واكنش نشان داده و در زماني معقول از آن بيرون بيايد. در مواردي كه احساس افسردگي بدون منبع مشخص است و يا منبع آن روشن نيست. افسردگي بدتر مي گردد چون شخص قادر به فهم خود نيست. احساس فقدان كنترل ممكن است به احساس واقعي افسردگي در اين موارد اضافه شود.

 

بسياري از فشار زاها ممكن است در افسردگي نقش داشته باشند. اين عوامل مي توانند شامل عوامل شخصيتي محيطي و زيستي طبي باشند. نقايص و يا عدم تعادل شيميايي در مغز ممكن است نقش مهمي در موارد افسردگي داشته باشند. عدم تعادلها مي تواند ناشي از بيماري، عفونت، داروهاي ويژه (شامل الكل و يا حتي داروهاي تجويز شده توسط پزشك) و غذاي ناكافي و نامناسب باشد. دركل، افسردگي را مي توان نوعي كناره گيري از فشار جسماني و يا روان شناختي در نظر گرفت. شناخت و فهم علل زيربنايي چنين فشارهايي گامي ضروري در يادگيري روش با افسردگي است.

 

به خود كمك كنيد

 

رك و رو راست بودن با خودمان در مورد تغييرات خلقي و يا شدت احساسات منفي به هنگام وقوع آنها به شما در پيدا كردن و شناسايي منابع احتمالي افسردگي فشار كمك خواهندكرد. شما بايد خودتان را ارزيابي كرده و مشخص كنيد كه چه چيزي در حال حاضر برايتان مشكل ساز است ـ روابط با خانواده و دوستان، مسئوليت هاي مالي، و غيره. بحث با اطرافيان و يا يك دوست فهيم باعث مي شود قبل از اينكه فشار به مرحله بحراني برسد، راه حلهايي پيدا شود. حتي اگر افسردگي خفيف نيز در كارآمدي شما تاثير منفي داشته باشد. بايد با آن مقابله كرد. شما مي تواند اين كارها را بكنيد:

 

· فعاليتهاي معمولي خود را از طريق در نظر گرفتن يك پاداش براي فعاليت مطلوب و يا حتي يك چيز جديد تغيير دهيد حتي اگر آن را دوست نداشته باشيد.

 

· از فشار زاهاي شناخته شده اجتناب كنيد.

 

· براي كاهش تنش بهبود گوارش، ايجاد آرامش و شايد بهبود خواب خود ورزش كنيد.

 

· از قبول مسئوليت، تصميم گيري و يا تغييرات دراز مدت كه ممكن است شما را تحت فشار قرار دهند، خودداري كنيد، بهتر است كه اين كارها را تا زماني كه احساس بهتري براي مقابله داشته باشيد به تعويق بياندازيد

 

· حتماً به يك پزشك مراجعه كنيد، بويژه اگر شكايات بدني نيز داشته باشيد.

 

 

 

 

 

 كمك به يك دوست افسرده

 

از آنجا كه افراد به شدت افسرده افرادي كناره گير، خواب آلود، دچار اشتغال ذهني با خود، و احتمالاً داراي افكار خودكشي هستند، يك دوست علاقه مند مي تواند كمك ارزشمند و شايد حفظ كننده زندگي به فرد افسرده بدهد. صحبت صادقانه با شخص افسرده در مورد نگراني تان در مورد سلامت او باعث گشايش مشكلات از جانب اومي شود.

 

به هنگام صحبت با چنين دوستي دفتر مشاوره موارد زير را توصيه مي كند:

 

· به فرد بي جهت دلخوشي ندهيد.

 

· شخص افسرده را به خاطر اينكه به احساسهاي ناشي از افسردگي نمي توان كمك كرد سرزنش يا شرمنده نكنيد.

 

· با شخص افسرده هم حسي نكنيد و ادعا نكنيد كه شما نيز به مانند او احساس مي كنيد.

 

· سعي كنيد فرد افسرده خشمگين نشود.

 

 

 

هدف اصلي شما بايد اين باشد كه به شخص اجازه دهيد. بداند كه نگران او بوده و مي خواهيد كمكش كنيد. اگر به نظر برسد كه افكار افسردگي در حال تبديل شدن به افكار خودكشي هستند، شخص را مجبور به جستجوي كمك حرفه اي كنيد. اگر شخص در مقابل در پيشنهاد شما مقاومت كند و شما احتمال خودكشي را بدهيد، خودتان بدنبال كمك حرفه اي باشيد. بنابراين شما بهترين شيوه اداره موفقيت را بدست خواهيد آورد.

 

در چه مواقعي كمك حرفه اي الزامي است

 

افسردگي قابل درمان است و كساني كه از آن رنج مي برند مي توانند بهبود يابند. هر گاه شخص هر كدام از موارد زير را احساس كند بايد به يك متخصص حرفه اي بهداشت رواني مراجعه كنيد:

 

· زماني كه ناراحتي و مشكلات آنقدر زياد است كه در اغلب اوقات توانايي لذت بردن را از شما مي گيرد.

 

· زماني كه نشانه ها شديد بوده و عملكرد روز به روز بدتر مي شود.

 

· زماني كه فشارها آنقدر غير قابل تحمل هستند كه خودكشي به عنوان يك راه حل به ذهن شما مي رسد.

 

متخصصان بهداشت رواني مي توانند به شما در شناسايي منابع افسردگي و راههاي غلبه بر آن كمك قابل ملاحظه اي ارائه دهند.

 

 

 

 

 

 

 1 نظر

جايگاه سلام درجامعه

26 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

جايگاه سلام درجامعه

1-    سلام يكي از نامهاي خداوند است: به درستي كه سلام نامي از نامهاي پروردگار بزرگ است، پس آن را بين خود گسترش دهيد.

2-    عامل زيادي محبت و پيوند بين دلهاست و تسخير قلوب است.

3-    سلام ارزانترين احسان است. هديه و تحفه است.

4-    احترام به شخصيت افراد است.

5-    سلام آرام بخش دلهاست.

6-    سلام دعوت به خير همراه بالطف است.

7-    تفال به خير است. سلام از بين برنده بخل و تكبر است.

8-    سلام كليد هر سخن است، سفير خير است. آغاز هر نوشته است.

9-    در 46 مورد در قرآن به كار رفته است.

300حديث از پيامبر و اهل بيت درباره سلام آمده است.

سلام، اطمينان دادن به طرف مقابل است كه: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هماز جانب من آسوده باش و مطمئن، كه گزندى به تو نخواهد رسيد. من خيرخواه تو هستم، نهبدخواه وكينه ورز و دشمن. نيز نوعى درود و تحيت اسلامى است كه دو مسلمان به هم مىگويند. اين معناى شعار اسلامى سلام است.

راستى … سلام دادن به ديگرى نه تنها چيزى از قدر و جايگاه انسان نمى كاهد وهيچ گونه ضرر و زيان مادى، پولى، آبرويى و … ندارد، بلكه محبت آور و صفابخش است وخداپسند و سيره رسول خدا(ص) و روش و منش اولياء الهى است. به علاوه، نشانه اىازتواضع و فروتنى و نداشتن كبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زيان نمى بينند، بلكهعزت و محبوبيت هم پيدا مى كنند. امام صادق(ع)فرمود:« من التواضع ان تسلم على من لقيت » از نشانه هاى فروتنى اين است كه به هر كس برخوردى، سلام دهى.) خصال صدوق، ص 11

پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله مي فرمايد: “خَيْرُكُمْ مَنْ أَطْعَمَ الطَّعَامَ وَ أَفْشَي السَّلَامَ وَ صَلَّي وَ النَّاسُ نِيَامٌ؛(بهترين شما كسي است كه به ديگران طعام مي دهد، بلند سلام مي كند و در حالي كه مردم خفته اند نماز مي خواند.”

در روايت ديگري از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نقل شده است كه حضرت فرمودند: “أَبْخَلُ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ؛( بخيل ترين مردم كسي است كه در سلام كردن بخل ورزد.”

از اميرالمؤمنين علي عليه السلام نقل شده است كه:

 “لِلسَّلَامُ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعَةٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِي وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّادِّ؛(براي سلام كردن هفتاد حسنه است كه شصت و نه حسنه آن براي كسي است كه ابتداء به سلام مي كند و يك حسنه براي كسي كه پاسخ مي گويد.”

 

 

 نظر دهید »

سبک بالان

26 فروردین 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

سبک بالان
کنار اروند بودیم،
باران تندی می‌بارید،
گویی بغض آسمان ترکیده و زخم کهنه‌اش سرباز کرده بود.
همه جا بوی آن روزها را می‌داد؛ عطر یاس و شقایق مجنونم می‌کرد،
‌صدای سینه زدنها و یا اباعبدا… الحسین گفتن‌های جوانمردهای پابرهنه، ‌تنم را می‌لرزاند.
آنها در کنار اروند و بر روی اسکله‌های کوچک کنار آن، نوحه می‌خواندند و سینه می‌زدند. صدای ناله و ندبه‌شان هوش از سرآدم می‌ربود‌،

به یاد موسی(ع) و عبورش از نیل افتادم،
گویی عبور غواصان والفجر را می دیدم که زنجیروار به هم گره خورده بود. چه سبکبال و پرصلابت می رفتند
اسطوره‌ی عجیبی را در بطن تاریخ خلق می‌کردند، شهادت را می‌خواستند، یک شهادت آگاهانه و عالمانه
خدا می‌گوید ” قلم دانشمند از خون شهید بالاتر است“
می‌خواهند شهد شهادت بنوشند
، اما انگار از قلم دانشمند هم بی‌نصیب نیستند، عجب معجونی می‌شو
د! ریاضت، ‌جهاد، ایمان، شهادت و عروج. سعادت بی‌مانندی است،
آنان عشق را برای ما، ‌برای آیندگان و کسانی که مصداق اولی‌الالباب هستند، کامل کردند.
بالای دکل دیده بانی هستم.
دلم گرفته، دلم عجیب گرفته و فکر می‌کنم که این آوای موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد
بغض آلود به اروند می‌نگرم
، با برادرانم چه کردی
؟ جوابی نمی‌سنوم.
گلدسته و گنبدی می‌بینم، هوای وصل حسین(ع) قلب مرا می‌فشرد، بغضم می‌شکند، می‌دانم که گنبد حسین(ع) نیست.
اما می‌گریم بر زیبایی که در چنگال جلادی اسیر است
، آقا هنوز هم مظلوم است؛
مانند پدرش !
برمی‌گردم
و به آرامگاه شهدای گمنام می‌نگرم،
آنها این اسارت را بهتر از من و شما فهمیده بودند و الحق که در این راه چیزی کم نگذاشتند.
صدای ناله و ندبه همچنان ادامه دارد،
اینجا مصداقی برای زنده بودن شهداست.
از دکل دیده بانی پائین می‌آیم.
هرچه بخواهی خورشید، هرچه بخواهی پیوند، کسی به آب و گل زمین توجه نمی‌کند
، هرکس حال و هوای خودش را دارد و من هم خیس آب شده‌ام
، اما سردم نیست
گرمای عجیبی مرا در برگرفته است! دلم به حال خود
و فاصله‌ها می‌سوزدزمزمه‌ای می‌شنود“
عبور باید کرد، آب باید خورد …

 

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 35
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس