مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حضورسرهنگ مصطفی عبد الجباری در مراسم بزر گداشت هفته دفاع مقدس حوزه عتمیه حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) بناب

به مناسبت هفته دفاع مقدس مراسمی روز سه شنبه 92/7/2 در مدرسه علمیه حضرت وی عصر(عج ال…) بر گزار شد.در این مراسم سرهنگ مصطفی عبدالجباری از فرماندهان دفاع مقدس سپاه ناحیه بناب به ایراد سخنرانی پرداختند.

جناب سرهنگ، با بزرگداشت یاد و اهداف شهدای دفاع مقدس وجانفشانی های رزمندگان اسلام در حفظ انقلاب اسلامی موقعیت استراتژیک ایران در منطقه خاور میانه را برای دشمن خیلی حساس ومهم قلمداد کرده وبیان نمودند:به دست آوردن کشور ایران بر ای دشمن از ابعاد مختلف سیاسی وحکومتی وتسلط بر کل منطقه خاورمیانه مهم می باشد و آنچه هدف دشمن را به بی هدفی و خاموشی خواهد برد چیزی جز ایمان و وحدت و ولایت طلبی مردم ایران نخواهد بود.ایشان افزودند:در هر زمان وظیفه شناسی امری مهم برای ملت مسلمان است. لذا قبلا اگر وظیفه ما دفاع نظامی از کشور و انقلاب اسلامی بود الان وظیفه ،دفاع فرهنگی از کشور است.

سرهنگ عبدالجباری در پایان بیاناتشان با ذکر خاطراتی از جبهه های جنگ و شهدای دفاع مقدس،ایمان بالا و ولایتمداری را رمز استقامت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بر شمرده،طلاب را به حفظ و ادامه راه این عزیزان سفارش نمودند.

چنددليل محكم براي اينكه به زن بودن خودافتخاركنيد:

18 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

چنددليل محكم براي اينكه به زن بودن خودافتخاركنيد:

·        نام هرگل زيبايي راكه درطبيعت موجوداست راروي شماميگزارند

·    به راحتي وبااعتمادبه نفس هروقت كه لازم بودگريه ميكنيدوغم وغصه هايتان رادردل جمع نميكنيدتاسكته كنيد

·        آن قدرحرف براي گفتن داريد كه هرگزكم نمي آوريد

·    بزرگ شده ايدوكمتربراي طرفداري ازتيم قرمزوآبي يااين حزب وآن حزب جلزوولزكرده وكركري ميخوانيد            

·        عشق وهنرابداع شمااست

·        هميشه جوانترازسنتان هستيدوهيچ كس نميداند شما چندساله ايد

·         بهشت زيرپاي شماست

·        هميشه نظيف وتميزوخوشبوهستيد

·        هميشه مقداري پول براي روزمبادا داريدكه جزخودتان هيچ كس

               ازجاي آن خبرندارد

·    مجبورنيستيدخانه به آن خانه برويدوخواستگاري كنيدمثل خانم ها درخانه مينشينيدتاديگران باكلي منت وخواهش والتماس وگل وهديه!!!

·        مجبورنيستيدبارهاي سنگين راجابجاكنيدياتن به مشاغل سخت

                     بدهيدچراكه شمايك خانم هستيد

·        حق تقدم باشمااست

·        هرگزازفرط خشم نعره نمي كشيدوازفرط حسادت كبود نميشويد وخون راه نمي اندازيد

·        ضعيف كش نيستيد ودق دل مافوقتان رادرخانه خالي نمي كنيد

·        نيم بيشترصندلي هاي دانشگاه راشماتصاحب كرده ايد

 

 

 1 نظر

با تو هستم

17 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

با تو هستم
مبادا روزي كه عنكبوت فراموشي بر قلبهايمان تار اندوه بتند و اينگونه سرد و خاموش

در برابر تيغ‌هاي آخته‌اي كه فرق صبح را نشانه رفته، حسرت زده بمانيم.
با تو! با تو كه آسمان انديشه‌ات پر از كبوتران وصل است و در چشمان حسرت زده‌ات درياي اشك موج بر مي‌دارد.
با تو هستم خرمشهر
، تو كه از آسمان آزادسازي‌ات گذر از تفكري بود كه مرداب حسابگريهاي خفقان‌آور آن را شكل داده بود.
تو تندر توفنده‌اي در تاريكي تهاجم و تجاوز بودي، تو كه غرور سرافراز يك ملت بودي كه خم شد،
اما نشكست .
با من بگو از آن روز كه پس
از ۵۷٥ روز تحمل اسارت زماني كه خيل رزمندگان اسلام تو را همانند نگيني در آغوش كشيدند.
از آن كه جهان‌آرا در ميانشان نديدي
، چه بر تو گذشت
مي‌دانم آن روز نيز همانند دوران اسارت كه چون مادري غم ديده كه سوز آهش آسمان را پر از ابرهاي دلتنگي كرده بود
، ‌غم عالمي در دل پاكت نشست
مي‌خواهم تو را به سالهاي نه چندان دور ببرم
، ‌آنجا كه ايستادگي در آن دل شير مي‌خواست
آنجايي كه نخل‌ها ايستاده مي‌مردند
تا روزي را نظاره‌گر باشند كه آفتاب طلائي آزادي از راه برسد و ابرهاي سياه استكبار را از شهر و ديارمان براند.
تو كه داغ تكه‌هاي آهن را درسينه پنهان داري
و همچنان به آسمان آبي مي‌خنديدي
،‌ هنوز بوي باروت و سرب و گوشتهاي گداخته برادرانم به مشام مي‌رسد، آنان كه قربشان به دوست تماشايي بود.

 

 

 1 نظر

آينده پژوهي

16 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

آينده پژوهي

فهم آينده؛ يعني، به دست آوردن تصويري از وضعيت هايي که در آينده تحقّق پيدا مي کنند. از آنجا که اين وضعيت ها بستر عمل فرد هستند، بنابراين تصوير مزبور در عمل امروز دخل دارد. هر عملي که مرتکب مي شويم، در مرحله اي به تصويري که از آينده داريم، ربط پيدا مي کند و از آن فراتر، بدون تصويري از آينده، اعمال ما صورت نمي گيرد. حال درستي فهم طبيعتاً بر اساس تحقّق آن است و هر قدر وضعيت پيش بيني شده به واقعيت نزديک تر باشد، فهم درست تري در اختيار بوده است.

حرکت به سوي کمال

مهم ترين انگاره درباره «تاريخ آينده»، حرکت و سير انسان و جامعه بشري - با طي فراز و نشيب هايي - به سوي کمال و اوج گرفتن است. سرنوشت باوري به معناي باور به فرجامي متکامل و متعالي است. اوج کمال انساني، عبارت است از کمال عقلي، خلقي و اجتماعي. بر اين اساس راهبري و راهنمايي بشر به سوي تکامل، بر عهده انسان هاي کامل (پيامبران و اوصياي آنان) نهاده شده است تا به بهترين و پسنديده ترين صورت، بشر را به مرحله کمال و تعالي سوق دهند. البته کمال مطلوب و نهايي انسان در باشکوه ترين برهه تاريخي (ظهور منجي موعود) به دست خواهد آمد.

سرنوشت و فرجام نهايي انسان، تکامل همه جانبه است؛ يعني، تکامل در رابطه اش با طبيعت، آگاهي، قدرت، آزادي، عواطف، احساسات، انسان دوستي و در نهايت معنويت. از ديدگاه علّامه طباطبايي، اين حرکت و تکامل بر اساس قانون هدايت عمومي صورت مي گيرد. به موجب قانون هدايت عمومي - که در همه انواع آفرينش جاري است - نوع انسان به حکم ضرورت با نيرويي (نيروي وحي و نبوت) مجهّز است که او را به سوي کمال انسانيت و سعادت راهنمايي مي کند و بديهي است که اگر اين کمال و سعادت براي انسان - که زندگي اش زندگي اجتماعي است - امکان و وقوع نداشته باشد؛ اصل تجهيز، لغو و باطل خواهد بود و لغو در آفرينش وجود ندارد. اين امر نه تنها يک قانون عمومي است؛ بلکه خواست و نياز خود انسان نيز مي باشد. به بيان ديگر، بشر از روزي که در زمين، سکني ورزيده، پيوسته در آرزوي يک زندگي اجتماعي مقرون به سعادت (به تمام معنا) مي باشد و به اميد رسيدن چنين روزي قدم برمي دارد و اگر اين خواسته، تحقّق خارجي نداشت؛ هرگز چنين آرزو و اميدي در نهاد وي نقش نمي بست؛ چنان که اگر غذايي نبود، گرسنگي (هم) نبود و اگر آبي نبود، تشنگي (هم) تحقّق نمي يافت (1) .

شهيد مطهري از ديدگاه ديگري به اين انگاره مي نگرد و به باور او، در فطرت و گوهر تاريخ، حرکت تکاملي وجود دارد. بر حسب بينش انساني تاريخ، تاريخ مانند خود طبيعت به حکم سرشت خود، متحوّل و متکامل است؛ حرکت به سوي کمال، لازمه ذات اجزاي طبيعت و از آن جمله تاريخ است. و طبيعت تاريخ، نه يک طبيعت مادي محض؛ بلکه مانند طبيعت فرد انسان، طبيعتي مزدوج است از ماده و معني…. تحول و تکامل تاريخ، تنها جنبه فني و تکنيکي و ابزاري و آنچه بدان تمدّن نام مي دهند، ندارد؛ گسترده و همه جانبه است؛ همه شئون معنوي و فرهنگي انسان را دربر مي گيرد و در جهت آزادي انسان از وابستگي هاي محيطي و اجتماعي است…». (2) .

در هر حال حرکت و سير تاريخ به سوي عبوديت و حاکميت ارزش ها و متعالي شدن انسان است و اگر غير اين مي بود، حرکت تاريخ امري لغو و پوچ مي نمود؛ هر چند در اين حرکت، فراز و فرودها، کاستي ها، موانع و چالش هايي وجود داشته است.

گفتني است که تاريخ همواره شاهد رشد و پيشرفت انسان ها است؛ به خصوص که در عصر حاضر توسعه و پيشرفت مادي انسان به حد بالايي رسيده و دانش و صنعت در اوج خود به سر مي برد و تا حدودي رفاه اقتصادي و زندگي راحت و امکانات فراوان از شاخصه هاي مهم آن به شمار مي رود؛ اما آيا مي توان ادعا کرد که انسان از لحاظ اخلاقي، فرهنگي و اجتماعي نيز پيشرفت و تکامل داشته است؟! آيا مي توان چشم خود را بر انبوه مشکلات روحي، اخلاقي و اجتماعي بست و انسان قرباني صنعت و تکنولوژي را، آسوده خاطر و متعالي دانست؟! آيا اين پيشرفت سريع و حيرت آور علمي و صنعتي، سعادت و شادکامي را نيز به انسان ارزاني داشته و هدف واقعي او را تأمين کرده است؟! اصولاً آيا انسان تنها به دنبال تأمين سعادت دنيوي و رفاه مادي است يا آرمان ها و خواسته هاي والاتري نيز دارد؟!

با اين همه پيشرفت در جنبه هاي مختلف، آيا انسان در ابعاد ديگر زندگي نيز به پيشرفت و تکامل رسيده است: در اخلاق، دين داري، پرورش فضايل و مکارم انساني، تعاون و همدلي، احساس مسؤوليت نسبت به هم نوع، صلح و آرامش روحي و…؟! از ديدگاه شهيد مطهري انسان در رابطه با طبيعت و روابط ساختماني و تشکيلاتي اجتماع پيشرفت کرده است؛ ولي در ارتباط با ديگر انسان ها (معنويت انسان) و در رابطه با خودش (اخلاق) چندان پيشرفتي ديده نمي شود!

اين وضعيت زندگي بشر در حال حاضر و عصر پيشاظهور است؛ در حالي که وضعيت مطلوب و مورد انتظار بشر غير از اين است و بر اساس سنّت و خواست الهي نيز غير از اين خواهد بود؛ يعني، تکامل معنوي و پيشرفت مادي، همپا و همراه هم بوده و جامعه آرماني، جامعه اي پويا و پايا در تمامي ابعاد است. البته اين وضعيت نابهنجار و کژآلوده جوامع، امري ظاهري و فراگير است؛ ولي وضعيت دروني و حقيقي، بشر حرکت به سوي اخلاق و معنويت و طلب کمال واقعي و مطلوب است. در هر حال تحقّق بشارت الهي و رسيدن انسان ها، به اين آمال و آرزوهاي ديرين خود در پرتو حکومت مصلح موعود به دست مي آيد:

«در طول تاريخ گذشته و آينده، نيروهاي انسان به تدريج بيشتر جنبه ايدئولوژيک پيدا کرده و مي کند و انسان تدريجاً از لحاظ ارزش هاي انساني به مراحل کمال خود؛ يعني، به مرحله انسان ايده آل و جامعه ايده آل نزديک تر مي شود تا آنجا که در نهايت امر حکومت عدالت؛ يعني، حکومت کامل ارزش هاي انساني - که در تعبيرات اسلامي از آن به «حکومت مهدي» تعبير شده است - مستقرّ خواهد شد و از حکومت نيروهاي باطل و حيوان مآبانه و خودخواهانه و خود گرايانه اثري نخواهد بود…». (3) .

از ديدگاه علامه طباطبائي نيز:

«به حکم ضرورت آينده جهان روزي را دربر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشري پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، همزيستي نمايد و افراد انساني غرق فضيلت و کمال شوند. البته استقرار چنين وضعي به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنين جامعه اي منجي جهان بشري و به لسان روايات مهدي خواهد بود…». (4) .

 

پاورقي

(1) محمّدحسين طباطبايي، شيعه در اسلام، (قم: انتشارات اسلامي، 1374)، ص 149.

(2) مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي، پيشين، ص 36.

(3) مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي(عج)، پيشين، ص 41.

(4) محمدحسين طباطبايي، شيعه در اسلام، پيشين، ص 308.

 

 

 نظر دهید »

اي خفته!شايد بيايد و تو در خواب مانده باشي!

16 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

لحظه لحظه، انتظار

اي مهربان!

بگذار تا در ميان شبهاي عزلت و تنهايي با تو سخني داشته باشيم.

بگذار تا با تو از درد جانکاه درازي که همه وجودمان را فرا گرفته گفتگو کنيم.

بگذار تا بناليم.

از درد فراق دوستي که با غيبتش همه پشت و پناهمان رفت.

اي مهربان!

پس از تو ديگر آسمان، هيچ گاه تماميت روشنايي خورشيدش را بر ما ارزاني نداشت.

هيهات، که زمين در عسرت دوري، همه رمقش را از دست داد. هيهات که ستارگان با همه فروزندگي فقط با کورسويي در دل آسمان ماندند.

گويي آنان نيز در فراقت سر در جيب خود کشيدند تا با خيالي دلخوش باشند.

مهربانم!

باد که مي وزيد، به خود مي گفتم شايد از ميان سبزه زاري که تو در آن سکني گزيده اي، گذشته باشد. بي سرودستار خود را رها کردم تا شايد بوي ترا از او استشمام کنم.

واي بر من!

واي بر من باد که نيز در حسرت ديدار تو مانده بود و خورشيد در انتظار هر صبح و شام آسمان را با خستگي در مي نورديد.

و من در عجب از خورشيد که سر دربيابان طلب،جوينده توست و از باد،

و از باد که خسته اما اميدوار همه پهنه ها را در مي نوردد و در ميانه شبهاي تاريک، در سوسوي ستاره اي که چشم به راه تو مانده گوشه و کنارها را مي کاود شايد که شميم تو را بشنود.

مولايم!

با خود گفتم: بخوابم شايد شبي، نيمه شبي در رويايم قدم بر چشمم نهي،

شايد آن چهره مهربان را در خواب بنگرم.

مرا چه مي شود؟

چشم بر هم مي نهم تا در خوابت ببينم اما، ترسي بر جانم چنگ مي زند و مرا بر پاي مي دارد.

و نهيبي از درون که:

اي خفته!

شايد بيايد و تو در خواب مانده باشي!

ديگر مرا نه خواب است و نه بيداري.

دلي به خواب خوش کرده ام و دلي به بيداري.

عزيزترين!

هيچ صداي حزن آلود و غمبار بيوه زنان درمانده را شنيده اي؟

هيچ تازيانه ها را که پي در پي فرود مي آيند ديده اي؟

هيچ مردان ره گم کرده در برهوت زمين را مي شناسي؟

هيچ ناله زنان از پرده برون افکنده را شنيده اي؟

هيچ دانه هاي مرده در دل خاک را که در انتظار رويش مانده اند به ياد داري؟

مهربانم! وقتي که رفتي همه چيز با تو رفت.

همه خوبي،

همه مهرباني،

همه دهش و سخاوتمندي در لاک يادي رفتند که بوي تو را در خود داشت.

گويي از آن همه خوبي تنها يادي مانده که انتظار آمدنت را مي کشد.

عزيز دلم!

چه شبها که نام تو را بر زبان جاري ساختم و تازيانه ها را بر دوش تاب آوردم.

چه روزها که به يادت دل خوش داشتم و پاي برهنه بيگاري را بر خود هموار کردم.

چه نانها که از دستم ربوده شد.

و چه خنده هاي گوش خراشي که طنين افکند و من در دل به خود وعده آمدنت را دادم.

عزيزترينم!

وقتي که رفتي، مدينه در خود فرو رفت.

محمد،صلي الله عليه و آله، غريبانه در ميانه شهر و زنجيره اي از حارسان ماند.

بقيع، غمگنانه ترا ز هر زمان، در آرزوي گامهاي آرام و نوازشگرت نشست.

گلدسته ها در خيال سردادن نام زيبايت در ميانه طوفان بلا ماندند.

گنبدها در زير آسمان غم گرفته، آبي مهربانيت را چشم مي داشتند.

و مسافران غريب، تنها به تماشاي نامي و نشانه اي از تو بر ديوار شهر دل خوش کردند.

بگذار تا مژگانم اشکبار يادت باشند و دلم سوخته غمهاي سينه ات.

بگذار تا چينهاي نشسته بر گونه ها و پيشانيم در ازاي راهي را که در هواي تو پيموده ام نشانت دهند.

بگذار تا پاهاي بخون نشسته و انگشتان زخميم کاويدن حريصانه زمين و زمان را در هواي تو بنمايانند.

خوب مي دانم که مرا نيازي به نوشتن اين نامه غمگنانه نيست.

چه تو در سينه ات روشنايي روزيست که اين همه را مي خواند.

اي دستگير افتادگان در برهوت بي برگي!

اي دليل گمگشتگان در صحراي بي کسي!

اي چراغ فروزنده شبهاي نامرادي!

اي منتهاي صبوري،

آنگاه که مي رفتي گفته بودي که جمعه روزي خواهي آمد.

از آن روز، همه جمعه ها را پاس داشته ام.

به همان سان که همه هفته را در انتظار جمعه مانده ام.

جمعه بوي تو را مي دهد.

جمعه اميد را پررنگتر از هر زمان در دلم زنده مي کند.

هيهات،

جمعه که مي رود، غمي ديگر در دلم چنگ مي اندازد.

پاهاي لرزانم ديگر توان حمل بدنم را از دست مي دهند.

غروب جمعه که فرا مي رسد، پشت همه درختها مي شکند.

اي همه خوبي!

وقتي که مي رفتي رمضان و محرم را با انگشتان نشان دادي و رفتي.

شايد که رمضان بوي تو را در خود دارد به همان سان که محرم رنگ سرخ خون جوانمردي را پررنگتر از هميشه مي نماياند.

از آن روزي که رفتي، رمضان و محرم را چشم مي دارم.

وقتي که مي رفتي، گفتي که آسمان فرا رسيدنت را خبر خواهد داد و مکه،

جايي که تو را به من و مرا به تو مي رساند.

از آن روز، هر صبح و شام رو به سوي مکه آورده ام.

شايد نگاهم به کعبه، يادآور روزي باشد که تو خواهي آمد.

مکه نام تو را و خاطره زيبايت را در دلم زنده مي کند.

وه که چقدر کعبه را دوست دارم.

کعبه را که پشت تو را محکم مي دارد،

روزي که خواهي آمد…

 

 نظر دهید »

براي مولايم مهدي

15 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

براي مولايم مهدي

 

تو را من چشم در راهم

نه شب هنگام

که صبح و نيمروزم نيز از ياد تو سرشار است

به هنگامي که درب فجر از شام سياهم باز مي‌گردد

به گلخند نگاهت با سحر همراز مي‌گردد،

تو را مي‌خوانم و با خويش مي‌گويم:

تو را من چشم در راهم

به هنگامي که باغ صبحدم پر مي‌شود از خندة خورشيد

و صدگل مي‌شکوفد از نگاه مهربان او

به يادت سخت مي‌گريم

تو خورشيد دل افروزي

خدا را، از چه پنهان مانده اي

در ابرهاي تيرة ايام

چرا اين غنچه‌هاي تنگ دلهامان،

ز گرماي نگاهت، سخت محرومند؟

تو را من چشم در راهم

نه شب هنگام

که صبح و نيمروزم نيز از ياد تو سرشار است

به هنگامي که روزم، چادر شب مي‌کشد بر سر

و لبريز از سکوت و سرد مي‌گردد

من از هجر تو بي تابم

اميد جان خسته، روشناي آب و مهتابم!

من از بي تو نشستن سخت دلتنگم

پريشانم!

کجايي تا که از ديدار يار خود

بريزم شهد آرامش به کام بيقرار خود؟

کجايي اي چراغ روشن شبهاي ظلماني؟

بر اين زندان سرد و تيرة ايام

بتاب اي جان جانها

آفتاب روشن دلها

«تو را من چشم در راهم…»

 

                 سيده مهرانگيز اشرف پور (لاله)

 

 

 1 نظر

خوش دارم هیچ‏کس مرا نشناسد

15 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

شهید مصطفی چمران : خوش دارم هیچ‏کس مرا نشناسد      

 

خوش دارم هیچ‏کس مرا نشناسد

هیچ‏کس از غم‏ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد،

هیچ‏کس از راز و نیازهای شبانه‏‌ام نفهمد

هیچ‏کس اشک‏های سوزانم را در نیمه‏‌های شب نبیند

هیچ‏کس به من محبت نکند

هیچ‏کس به من توجه نکند

جز خدا کسی را نداشته باشم

جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم

جز خدا انیسی نداشته باشم

جز خدا به کسی پناه نبرم

 1 نظر

هرچیزی اندازه داره !

15 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 نظر دهید »

دوباره عدو سبب خیر شد ....

14 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

زندگی نامه حجر بن عدی

براستى قلم در برابر عظمت و وفاى حجر، عاجز و نا توان است. او کسى نبود که بزرگیها و فداکاریهاى او را بتوان به آسانى ترسیم کرد، مرد وفا بود، شب زنده دار و روزه دار بود او یک مسلمانان راستین بود. از دوران جوانى، دلاورى و شجاعت با سرشت او در هم آمیخته شده و خون حماسه و پیکار در رگهاى او جارى بود.

او در نوجوانى همراه برادرش “هانى بن عدى” به حضور پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله شرفیاب شد و به آئین اسلام گروید. او از دوران حیات پیامبر چیزى درک نکرد و پس از زمان اندکى که از مسلمانانى او مى گذشت پیامبر از دنیا رفت و در جنگهاى زمان آن حضرت نیز اسم او به چشم نمى خورد

او در عین رزم جوئى، مرد تقوى و نیایش و معنویت بود و به همین سبب او را حجر الخیر مى نامیدند، در برابر حجر شر که از یاران معاویه بود. او نسبت به مادرش همواره نیکى مى کرد و نماز و روزه فراوان انجام مى داد. او هرگز بى وضو نمى ماند و هر وقت وضو مى گرفت، نماز مى خواند. دعاى او در پیشگاه، پروردگار به هدف اجابت مى رسید.

حجر مرد هدف و عقیده بود، او به مردان حق و فضیلت عشق مى ورزید، او هنگام مرگ “ابوذر” در ربذه همراه اشتر بر بالینى او حاضر شد، آرى مردان خدا از همرزمان خود چنین یاد مى کنند! حجر شیفته حق و عدالت و تشنه فضیلت و مردانگى و پیرو راستین اسلام بود و همه این ها را در وجود على مى دید.

 حجر در زمان علی

و در میان یاران حضرت على (علیه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آنحضرت شمشیر مى زد او پیش از شروع جنگ صفین، روزى پشتیبانى خود را از امیر مؤمنان (علیه السلام) چنین اعلام کرد “ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم مى دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده زود شناخیتم ما داراى یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأى آزموده و نیروى پسندیده اى هستیم اینک اختیار ما در دست توست، اگر به شرق یا غرب جهان بروى، در رکاب تو هستیم و هر چه دستور بدهى اطاعت مى کنیم. امیر مؤمنان (علیه السلام) از این وفادارى خوشحال شد و درباره او دعا کرد. یکى از افتخارات وى مقابله با ضحاک یکى از فرماندهان نامدار شام بود که در این نبرد پیروز شد.

حجر در جنگ صفین از طرف امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمانده قبیله کنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی میسره‌ی لشگر امام را بر عهده داشت.

بعد از شهادت حضرت على (علیه السلام) و جریان صلح تحمیلى بر امام حسن (علیه السلام) حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان حضرت على (علیه السلام) کردند یکى زا این حاکمان مغیره بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! او اضافه کرد با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و آقائى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و مغذب مى گردد.

پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه السلام دست‌نشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، به‌خصوص شیعیان کوفه می‌کردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل می‌رساندند. یکی از آنان حجربن عدی کندی بود.

 بیان حجر در رثای علی

حجر بن عدى فرداى ضربت خوردن مولاى متقیان چنین گفت: تأسف و اندوه من بخاطر سرور پرهیزگاران، پدر پاکان، و شیر مرد پاکیزه خوئى است که او را کافرى پست و گمراه، و دور از رحمت خدا و گنهکارى مفسد و سنگدل کشت. لعنت خدا بر کسى باد که از شما خاندان دورى کند، زیرا شما از خاندان پیامبر راهنما و نقطه امید من در روز رستاخیز است.

خبر شهادت

چشمان نافذ و بصیر امیر مؤمنان (علیه السلام) به سوى حجر دوخته شد و او را مخاطب ساخته و فرمود: “چگونه خواهى بود هنگامى که تو را به تبرى از من فرا خوانند و چه خواهى گفت در آن حال که از تو بخواهند پیوند دوستى ات را از من بگسلى؟ حجر پاسخ داد: به خدا سوگند، اگر با شمشیر بدنم را پاره پاره کنند و اگر خرمنى از آتش بیفروزند تا مرا در آن بیندازند، تمام اینها را قبول مى کند ولى تبرى از تو را، نه! حضرت على (علیه السلام) شهادت حجر و یارانش را پیشگوئى کرد و فرمود: اهل کوفه! هفت نفر از بهترین مردان شما در عذراء کشته خواهند شد و وضع آنان مانند اصحاب اخدود خواهد بود.

 زیاد به حکمرانی منصوب می شود

در سال 50 هجرى دست مرگ طومار عمر مغیره بن شعبه را در هم نوردید و معاویه “زیاد بن ابیه” برادر خوانده بد نام و سفاک خود را که حکمران بصره بود به حکمرانى کوفه نیز منصوب نمود. اما با چنان اعتراض سختى و مبارزه بى امانى از جانب جهر مواجه شد که بر فراز منبر رفت و چنین گفت اگر نتوانم این قریه ناچیز (یعنى کوفه) را از شر تحریکات حجر حفظ کنم مرد نیستم! من بلائى بر سر حجر بیاورم که براى آیندگان عبرت باشد! اما با سرسختى حجر و یارانش مواجه شد و ناگزیر پس از تلاشهاى فراوان از دستگیرى وى نا امید شد اما با بى وفائى و خیانت کوفیان چندى بعد حجر مجبور شد در عوض دادن امان نامه از ظرف زیاد خود را تسیلیم کند چون همرزمان حجر بازداشت و سرکوب شدند زیاد براى اینکه معاویه را به کشتن حجر وا دارد شروع به جمع آورى شهادتهاى دروغ و طومارى بى اساس بر ضد حجر و همرزمانش کرد. و سرانجام حجر و یازده تن از یارانش را به شام حرکت داد و در نتیجه هفت تن از همراهان حجر آزاد و باقى به مرگ محکوم شدند.

 دو رکعت عشق

هنگامى که نوبت قتل حجر وفادار و بزرگوار رسید از دژخیم خود اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند، او موافقت کرد، حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد پرسیدند آیا از ترس مرگ نماز را طول دادى گفت: “به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته ام، دو رکعت نماز خوانده ام و هرگز نمازى به این کوتاهى نخوانده ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى ترسم به این کوتاهى خواندم و بعد گفت پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشوئید زیرا مى خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم"! خبر شهادت جانگداز حجر دلیر و همرزمانش بازتاب وسیع داشت. من جمله اعتراض شدید امام حسین (علیه السلام) به معاویه بود. در این بین عایشه نیز معترض بود و شخصى را نزد معاویه فرستاده بود با مانع کشتن حجر شود اما کار از کار گذشته بود اما عایشه به معاویه گفت: از پیامبر اسلام شنیدم که فرمود: بعد از من هفت کشته مى شوند که خدا و اهل آسمان از قتل آنان خشمگین خواهند شد و چنین شد چه بسا هنگام مرگ معاویه او دچار کابوس وحشتناکى شده بود و در حالى که به شدت دچار تشنج و درد بود تکرار مى کرد: “اى حجر! مؤاخذه و گرفتارى من به خاطر تو طولانى خواهد بود".

 تاثیر شهادت حجر

شهادت حجر تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از خاندان اموی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت:« چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود در « مرج عذراء » جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد.»

معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت:« در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.»

گفته‌اند که حجر مستجاب الدعوه بود.

 

منابع

•           قصه کربلا، ص 43

•           تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 230

•           کامل بن اثیر، ج 3، ص 472.

•           پایگاه اسلامی الشیعه

 

 

 1 نظر

تعطیلی تمام کلاس های درس وبحث و تحصن طلاب حوزه بناب در اعتراض به جنایت جدید متحجران

14 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

در پی جنایت گروهک تروریستی النصره ونبش قبر صحابی بزرگوار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله))جناب حجربن عدی کندی ،آیت الله باقری بنابی (حفظه الله)تولیت محترم حوزه علمیه خواهران بناب ،ضمن اعتراض به این جنایت ومحکوم نمودن آن   ، تعطیلی تمام کلاس های درس و مباحثه را اعلام نمودند .

تمامی کادر حوزه و طلاب نیز در قالب تحصنی  با سخنرانی حجه الاسلام والمسلمین جابری این جنایت را محکوم نموده و خواستار توقف آن   شدند .

 

 

 نظر دهید »

جدیدترین جنایت تروريستهاي وهابي

14 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

به گزارش خبرگزاري اهل‎بيت(ع) ـ ابنا ـ تروريستهاي وهابي در جديدترين جنايت خود در سوريه اقدام به تخريب و نبش قبر يكي از اصحاب خاص پيامبر اكرم(ص)و اميرالمؤمنين علي(ع) نمودند.
مرقد مطهر “حجربن عدي كندي” كه در سال 51 يا 53 به دستور معاويه به شهادت رسيد، به دست مزدوران و تروريستهاي سوري تخريب و حتي آرامگاه آن بزرگوار نبش قبر شد.
گروهك‌هاي تروريستي، ابتدا ضريح حجر بن عدي را تخريب و پس از آن نبش قبر كردند و يك رسانه لبناني اعلام كرد: جسد مطهر حجر بن عدي هنوز سالم بوده و تروريست‌ها آن را به مكاني نامعلوم منتقل كرده‌اند.
مرقد اين صحابي بزرگ امام علي (ع) در منطقه"عدرا” در نزديكي دمشق قرار دارد.
جبهه النصره مسئوليت نبش قبر حجر بن عدي را برعهده گرفت
گروهك تروريستي “جبهة النصرة” با صدور اعلاميه‌اي مسؤوليت نبش قبر صحابي جليل “جناب حجر بن عدي” و ربودن پيكر وي را بر عهده گرفت.
گروهك تروريستي جبهه النصره در اين اعلاميه آورده است: ” در راستاي تطبيق شرع خداوند در زمين به وسيله سپاهيان رحمت، به شكر و فضل خدا از يكي از ادوات شرك به خداوند خلاصي يافتيم؛ و پيكر حجر بن عدي براي اينكه در زمين دفن شود از محلي كه نظام كافر سوريه به جاي فبر براي او بنا كرده بود منتقل گرديد. اين كار تطبيق شرع خداوندي است كه ساخت مزارات كه موجب شرك به پروردگار و عبادت قبور مي‌شود را حرام كرده است.”

در پي جنايت هولناك گروهك‏هاي تروريستي سلفي سوريه در نبش قبر و ربودن پيكر صحابي جليل “جناب حجر بن عدي” يكي از مراجع عظام تقليد بيانيه مهمي صادر كردند.
“
آيت‌الله العظمي حاج شيخ جعفر سبحاني” در اين بيانيه با محكوميت شديد اين اقدام، از حكومت‌هاي اسلامي و علماي مسلمان خواستند تا با بسيج توده‌هاي مسلمان، مانع از تكرار اين اقدامات تجاوزكارانه شوند.
متن كامل ترجمه اين بيانيه به شرح زير است:
بسم‌الله الرحمن الرحيم
قال‌الله تبارك وتعالي: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.
اما بعد ؛باخبر شديم كه اعضاي يك گروهك وهابي و تكفيري و كساني كه حرمتي براي خداوند، پيامبر اكرم(ص) و اصحاب آن حضرت قائل نيستند، به مرقد صحابي جليل حجربن عدي تعدي كرده و با بازيچه قراردادن قبر شريف وي، اين مكان را نبش كردند. اين كار تجاوزي آشكار به مقدسات اسلامي محسوب مي‏شود.
ما از علماي اسلام در تمامي جهان اسلام مي‏خواهيم كه بشدت در مقابل اين جنايتكاران بايستند؛ جنايتكاراني كه در مقام حرف، مدعي تلاش براي اعتلاي كلمه توحيد، مبارزه با شرك و دفاع از صحابه هستند؛ اما در مقام عمل، به خود جرأت مي‌دهند كه به هتك حرمت و كرامت پيامبر اكرم(ص) و صحابه كرام آن حضرت ـ كه خون خود را در راه نشر توحيد و ريشه كن كردن شرك تقديم كردند ـ بپردازند.
اين جنايت و جناياتي از اين دست كه پيش از اين رخ داده است اقدامي خطرناك است كه خداي ناكرده با اقداماتي خطرناك‏تر ادامه خواهد يافت؛ پس بر حكومت‏هاي اسلامي، علماء بزرگ مسلمان و امامان جمعه و جماعات واجب است كه با بسيج توده‌هاي مسلمان، در مقابل اين موج كينه توز و خطرناك بايستند.
انالله و اناليه راجعون
و الي‌الله المشتكي
حوزه علميه قم
جعفر سبحاني
22
جمادي الاخره 1434
 13 ارديبهشت 1392

 

 نظر دهید »

خارهای ریز!!!

14 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

مراقب گناهان كوچك باشيم، خارهاي ريز بيش از خارهاي درشت  مزاحم رفتن و رسيدن هستند.

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                    «حضرت محمد (ص)»

 

 نظر دهید »

آیا کسی چون امام علی علیه السلام خدا را شناخته ؟!

14 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

خداشناسى على عليه السلام

امام باقر عليه السلام از جدّش اميرمؤ منان نقل مى فرمايد كه : مردى برخاست و گفت : اىامير مؤ منان با چه چيز خدايت را شناختى ؟
فرمود: با شكسته شدن عزم ها و همّت ها؛ چون تصميم به انجام كارى گرفتم ، مانعشد. و چون عزم كردم پس قضاى الهى با عزمم مخالفت نمود؛ پس دريافتم كه مدّبر،كسى است جز من .
مرد گفت : چه باعث شد شكر نعمتهاى او را به جاى آورى ؟
حضرت عليه السلام فرمود: به بلايا نگريستم كه خداوند، آنها را از من دور نمود و غيرمرا دچار آن ساخت ؛ از اين رو دريافتم كه او به من نعمت ارزانى داشته است ، پس شكرشرا بر خود لازم دانستم .
مرد پرسيد: چرا لقايش را دوست دارى ؟
فرمود: چون دريافتم كه براى من دين فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش رابرگزيده ؛ دانستم كه مرا گرامى داشته و فراموشم نكرده است . پس مشتاق لقايش ‍ شدم .(38)

 

 

 1 نظر

گزيده­اي از حكمت­هاي شهيد مطهري رضوان الله

12 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

گزيده­اي از حكمت­هاي شهيد مطهري رضوان الله

1)   مثل شهيد مَثل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فاني شدن و پرتو افكندن است، تا ديگران در اين پرتو كه به بهاي نيستي او تمام شده بنشينند و آسايش بيابند و كار خويش را انجام دهند.

2)   اگر ما مي­خواهيم دينِ صحيح داشته باشيم، اگر مي­خواهيم از فقر رهايي يابيم، اگر مي­خواهيم از مرض نجات پيدا كنيم، اگر مي­خواهيم عدالت در ميان ما حكمفرما باشد، اگر مي­خواهيم آزادي و دموكراسي داشته باشيم … منحصراً راهش علم است و علم، آن هم علمي كه عموميّت داشته باشد و از راه دين به صورت يك جهاد مقدس درآيد.

3)  از نظر تعليم، متعلّم فقط فراگيرنده است و مغز او به منزله ­ي انباري است كه يك سلسله معلومات در آن ريخته مي­شود… هدف معلّم بايد بالاتر باشد و آن اين است كه نيروي فكري متعلّم را پرورش و استقلال بدهد و قوّه ­ي ابتكار او را زنده كند.

4)  اسلام نه تنها به مردم اجازه مي­دهد، بلكه فرمان مي­دهد كه … درباره­ ي معاد فكر كنند، و نمونه ­ي تفكر به دست مردم مي­دهد، درباره­ ي نبوت فكر كنند، و درباره­ ي ساير مسايل، چرا؟ روي اطميناني است كه اسلام به منطق خودش دارد. روي اين حساب است كه پايه­ ي اين دين روي منطق و فكر و تفكر است.

5)  بزرگترين برنامه­ ي انبيا آزادي معنوي است… و بزرگترين خسران عصر ما اين است كه همه­ اش مي­گويند آزادي، اما جز از آزادي اجتماعي سخن نمي­گويند؛ از آزادي معنوي، ديگر حرفي نمي­زنند و به همين دليل به آزادي اجتماعي هم نمي­رسند.

6)   بدترين حالات بشر اين است كه نتواند به چيزي ايمان بياورد و در مقابل حقيقتي تسليم شود، افكار و احساساتي پريشان و نامنظم داشته باشد و تمام جهان را مانند افكار و احساسات خود آشفته و بي­ نظم و بي­ حساب فرض كند.

7)  فكر كنيد اگر مردم اين امر لذيذ و لطيف [كسب علم] را به عنوان يك “فريضه ­ي” ديني بشمارند و جمله ­ي: “طلب العلم فريضة علي كلّ مسلم” از صورت زينت تابلوهاي مدارس به صورت جدّي يك تكليف شرعي درآيد، چه نهضت و حركتي به وجود خواهد آمد!

8)  شكي نيست كه علم به تنهايي ضامن سعادت جامعه نيست. جامعه، دين و ايمان لازم دارد؛ همان طوري كه ايمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفيد نيست، بلكه وبال است… اسلام نه عالم بي­دين مي­خواهد، نه جاهل ديندار.

9)     همبستگي دين و سياست به معني وابستگي دين به سياست نيست، بلكه به معني وابستگي سياست به دين است.

10)هر علمي كه به حال اسلام و مسلمين نافع است و براي آن­ها لازم است، آن را بايد از علوم ديني شمرد و اگر كسي خلوص نيت داشته باشد و براي خدمت به اسلام و مسلمين آن علم را تحصيل كند، مشمول اجر و ثواب­ هايي كه در تحصيل علم گفته شده، خواهد شد.

11)اگر مي­خواهي در نزد ملل جهان ارزش پيدا كني كه هم بلوك شرق روي تو حساب كند و هم بلوك غرب، سرنوشت تو را در اختيار نگيرد و او براي تو تصميم نگيرد، امر به معروف و نهي از منكر داشته باش، همبستگي و همدردي داشته باش، اخوّت و برادري اسلامي را زنده كن، از بي­ خبري پرهيز كن، از ضعف پرهيز كن.

12)در حديث است كه امام باقر(ع) درباره­ ي امر به معروف و نهي از منكر مي­فرمايد: …. به وسيله ­ي اين اصل، ساير دستورها زنده مي­شود، راه­ها امن مي­گردد، كسب­ها حلال مي­شود، مظالم به صاحبان اصلي برگردانده مي­شود، زمين آباد مي­گردد، از دشمنان انتقام گرفته مي­شود، كارها روبه راه مي­شود.

13)اگر انسان بخواهد جسمش را پرورش دهد، به اين معنا كه براساس طبيعت تكميلش كند و سلامتش را حفظ نمايد به گونه­اي كه از آسيب­ها و بيماري­ها دور بماند و عمرش را طولاني كند، بايد با آن نوع تن­ پروري كه نفس­ پروري و شهوت پروري است مبارزه كند.

14)استعمار سياسي و اقتصادي آنگاه توفيق حاصل مي­كند كه در استعمار فرهنگي توفيق به دست آورده باشد؛ بي­ اعتقاد كردن مردم به فرهنگ خودشان و تاريخ خودشان شرط اصلي اين موفقيت است.

15)كتاب و نوشته بايد هم زحمت فكر كردن را از دوش خواننده بردارد و هم او را وادار به تفكر كند و قوه­ ي فكري او را برانگيزد. آن فكري كه بايد از دوش خواننده برداشته شود، فكر در معني جمله ­ها و عبارات است … و اما آن فكري كه بايد به عهده­ ي خواننده گذاشته شود فكر در نتيجه است.

16)فريضه ­ي علم از هر جهت تابع ميزان احتياج جامعه است. يك روز بود كه كشاورزي و صنايع مورد احتياج و تجارت و سياست، هيچ كدام علم و تحصيل لازم نداشت… اما امروز وضع دنيا عوض شده و احتياجات جامعه عوض شده؛ هيچ يك از آن كارها به طرز مناسب با دنياي امروز و به شكلي كه بتواند با قافله­ ي زندگي هماهنگ بشود، بدون علم و تحصيل ميسر نيست.

 

 

 1 نظر

چراخانم ها را مجبور مي كنند كه لباس سياه و تيره بپوشند در حالي كه رنگ سياه مكروه است؟

12 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

متن سوال: چرا اكثراً (در مدارس و بعضي دانشگاه ها و …) خانم ها را مجبور مي كنند كه لباس سياه و تيره بپوشند در حالي كه رنگ سياه مكروه است؟

 

متن پاسخ: پوشيدن لباس سياه مكروه است . البته كفش , عمامه , عبا و چادر در روايات از اين حكم استثنا شده و كراهت ندارد. (وسائل الشيعه , ج 4, ص 382). در غير موارد ياد شده نيز اگر پوشيدن لباس رنگي غير مشكي، موجب جلب توجه نامحرم باشد از اين جهت اشكال دارد.
بنابر آنچه گفته شد كراهت لباس مشكي نسبت به لباس رسمي و حضور در جامعه نيست لذا در اين باره گفته شده است:
1- «رنگ سياه از جهتي رنگ پوشش است؛ يعني سبب استتار و اختفا مي گردد و براي چنين هدفي به كار گرفته مي شود» (يوسفي، دكتر غلامحسين، يادداشت هايي در زمينه فرهنگ و تاريخ، ص 272 - 273).
2- از جهت ديگر رنگ هيبت و تشخّص است، به همين سبب، لباس رسمي شخصيت ها سياه يا سرمه اي سير است. در نقل هاي تاريخي موارد فراوان مي توان يافت كه براي نشان دادن هيبت و تشخّص فرد، گروه، حكومت يا مسأله اي از اين رنگ استفاده شده است. (برهان قاطع، محمد حسين تبريزي، ص 1683).
اما نسبت به پوشش، در محيط هاي فردي و خصوصي و به دور از نامحرم سفارش به پوشش به لباسهاي روشن شده است.

 

 

 نظر دهید »

پیام تبریک

12 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

یک پدر بخشنده آب و گل است

یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین

آنکه دین آموزد و علم یقین

روز معلم بر همه ی معلمان مبارک باد

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 35
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس