دوباره عدو سبب خیر شد ....
زندگی نامه حجر بن عدی
براستى قلم در برابر عظمت و وفاى حجر، عاجز و نا توان است. او کسى نبود که بزرگیها و فداکاریهاى او را بتوان به آسانى ترسیم کرد، مرد وفا بود، شب زنده دار و روزه دار بود او یک مسلمانان راستین بود. از دوران جوانى، دلاورى و شجاعت با سرشت او در هم آمیخته شده و خون حماسه و پیکار در رگهاى او جارى بود.
او در نوجوانى همراه برادرش “هانى بن عدى” به حضور پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله شرفیاب شد و به آئین اسلام گروید. او از دوران حیات پیامبر چیزى درک نکرد و پس از زمان اندکى که از مسلمانانى او مى گذشت پیامبر از دنیا رفت و در جنگهاى زمان آن حضرت نیز اسم او به چشم نمى خورد
او در عین رزم جوئى، مرد تقوى و نیایش و معنویت بود و به همین سبب او را حجر الخیر مى نامیدند، در برابر حجر شر که از یاران معاویه بود. او نسبت به مادرش همواره نیکى مى کرد و نماز و روزه فراوان انجام مى داد. او هرگز بى وضو نمى ماند و هر وقت وضو مى گرفت، نماز مى خواند. دعاى او در پیشگاه، پروردگار به هدف اجابت مى رسید.
حجر مرد هدف و عقیده بود، او به مردان حق و فضیلت عشق مى ورزید، او هنگام مرگ “ابوذر” در ربذه همراه اشتر بر بالینى او حاضر شد، آرى مردان خدا از همرزمان خود چنین یاد مى کنند! حجر شیفته حق و عدالت و تشنه فضیلت و مردانگى و پیرو راستین اسلام بود و همه این ها را در وجود على مى دید.
حجر در زمان علی
و در میان یاران حضرت على (علیه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آنحضرت شمشیر مى زد او پیش از شروع جنگ صفین، روزى پشتیبانى خود را از امیر مؤمنان (علیه السلام) چنین اعلام کرد “ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم مى دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده زود شناخیتم ما داراى یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأى آزموده و نیروى پسندیده اى هستیم اینک اختیار ما در دست توست، اگر به شرق یا غرب جهان بروى، در رکاب تو هستیم و هر چه دستور بدهى اطاعت مى کنیم. امیر مؤمنان (علیه السلام) از این وفادارى خوشحال شد و درباره او دعا کرد. یکى از افتخارات وى مقابله با ضحاک یکى از فرماندهان نامدار شام بود که در این نبرد پیروز شد.
حجر در جنگ صفین از طرف امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمانده قبیله کنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی میسرهی لشگر امام را بر عهده داشت.
بعد از شهادت حضرت على (علیه السلام) و جریان صلح تحمیلى بر امام حسن (علیه السلام) حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان حضرت على (علیه السلام) کردند یکى زا این حاکمان مغیره بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! او اضافه کرد با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و آقائى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و مغذب مى گردد.
پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه السلام دستنشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، بهخصوص شیعیان کوفه میکردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل میرساندند. یکی از آنان حجربن عدی کندی بود.
بیان حجر در رثای علی
حجر بن عدى فرداى ضربت خوردن مولاى متقیان چنین گفت: تأسف و اندوه من بخاطر سرور پرهیزگاران، پدر پاکان، و شیر مرد پاکیزه خوئى است که او را کافرى پست و گمراه، و دور از رحمت خدا و گنهکارى مفسد و سنگدل کشت. لعنت خدا بر کسى باد که از شما خاندان دورى کند، زیرا شما از خاندان پیامبر راهنما و نقطه امید من در روز رستاخیز است.
خبر شهادت
چشمان نافذ و بصیر امیر مؤمنان (علیه السلام) به سوى حجر دوخته شد و او را مخاطب ساخته و فرمود: “چگونه خواهى بود هنگامى که تو را به تبرى از من فرا خوانند و چه خواهى گفت در آن حال که از تو بخواهند پیوند دوستى ات را از من بگسلى؟ حجر پاسخ داد: به خدا سوگند، اگر با شمشیر بدنم را پاره پاره کنند و اگر خرمنى از آتش بیفروزند تا مرا در آن بیندازند، تمام اینها را قبول مى کند ولى تبرى از تو را، نه! حضرت على (علیه السلام) شهادت حجر و یارانش را پیشگوئى کرد و فرمود: اهل کوفه! هفت نفر از بهترین مردان شما در عذراء کشته خواهند شد و وضع آنان مانند اصحاب اخدود خواهد بود.
زیاد به حکمرانی منصوب می شود
در سال 50 هجرى دست مرگ طومار عمر مغیره بن شعبه را در هم نوردید و معاویه “زیاد بن ابیه” برادر خوانده بد نام و سفاک خود را که حکمران بصره بود به حکمرانى کوفه نیز منصوب نمود. اما با چنان اعتراض سختى و مبارزه بى امانى از جانب جهر مواجه شد که بر فراز منبر رفت و چنین گفت اگر نتوانم این قریه ناچیز (یعنى کوفه) را از شر تحریکات حجر حفظ کنم مرد نیستم! من بلائى بر سر حجر بیاورم که براى آیندگان عبرت باشد! اما با سرسختى حجر و یارانش مواجه شد و ناگزیر پس از تلاشهاى فراوان از دستگیرى وى نا امید شد اما با بى وفائى و خیانت کوفیان چندى بعد حجر مجبور شد در عوض دادن امان نامه از ظرف زیاد خود را تسیلیم کند چون همرزمان حجر بازداشت و سرکوب شدند زیاد براى اینکه معاویه را به کشتن حجر وا دارد شروع به جمع آورى شهادتهاى دروغ و طومارى بى اساس بر ضد حجر و همرزمانش کرد. و سرانجام حجر و یازده تن از یارانش را به شام حرکت داد و در نتیجه هفت تن از همراهان حجر آزاد و باقى به مرگ محکوم شدند.
دو رکعت عشق
هنگامى که نوبت قتل حجر وفادار و بزرگوار رسید از دژخیم خود اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند، او موافقت کرد، حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد پرسیدند آیا از ترس مرگ نماز را طول دادى گفت: “به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته ام، دو رکعت نماز خوانده ام و هرگز نمازى به این کوتاهى نخوانده ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى ترسم به این کوتاهى خواندم و بعد گفت پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشوئید زیرا مى خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم"! خبر شهادت جانگداز حجر دلیر و همرزمانش بازتاب وسیع داشت. من جمله اعتراض شدید امام حسین (علیه السلام) به معاویه بود. در این بین عایشه نیز معترض بود و شخصى را نزد معاویه فرستاده بود با مانع کشتن حجر شود اما کار از کار گذشته بود اما عایشه به معاویه گفت: از پیامبر اسلام شنیدم که فرمود: بعد از من هفت کشته مى شوند که خدا و اهل آسمان از قتل آنان خشمگین خواهند شد و چنین شد چه بسا هنگام مرگ معاویه او دچار کابوس وحشتناکى شده بود و در حالى که به شدت دچار تشنج و درد بود تکرار مى کرد: “اى حجر! مؤاخذه و گرفتارى من به خاطر تو طولانى خواهد بود".
تاثیر شهادت حجر
شهادت حجر تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از خاندان اموی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت:« چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود در « مرج عذراء » جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد.»
معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت:« در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.»
گفتهاند که حجر مستجاب الدعوه بود.
منابع
• قصه کربلا، ص 43
• تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 230
• کامل بن اثیر، ج 3، ص 472.
• پایگاه اسلامی الشیعه