آينده پژوهي
آينده پژوهي
فهم آينده؛ يعني، به دست آوردن تصويري از وضعيت هايي که در آينده تحقّق پيدا مي کنند. از آنجا که اين وضعيت ها بستر عمل فرد هستند، بنابراين تصوير مزبور در عمل امروز دخل دارد. هر عملي که مرتکب مي شويم، در مرحله اي به تصويري که از آينده داريم، ربط پيدا مي کند و از آن فراتر، بدون تصويري از آينده، اعمال ما صورت نمي گيرد. حال درستي فهم طبيعتاً بر اساس تحقّق آن است و هر قدر وضعيت پيش بيني شده به واقعيت نزديک تر باشد، فهم درست تري در اختيار بوده است.
حرکت به سوي کمال
مهم ترين انگاره درباره «تاريخ آينده»، حرکت و سير انسان و جامعه بشري - با طي فراز و نشيب هايي - به سوي کمال و اوج گرفتن است. سرنوشت باوري به معناي باور به فرجامي متکامل و متعالي است. اوج کمال انساني، عبارت است از کمال عقلي، خلقي و اجتماعي. بر اين اساس راهبري و راهنمايي بشر به سوي تکامل، بر عهده انسان هاي کامل (پيامبران و اوصياي آنان) نهاده شده است تا به بهترين و پسنديده ترين صورت، بشر را به مرحله کمال و تعالي سوق دهند. البته کمال مطلوب و نهايي انسان در باشکوه ترين برهه تاريخي (ظهور منجي موعود) به دست خواهد آمد.
سرنوشت و فرجام نهايي انسان، تکامل همه جانبه است؛ يعني، تکامل در رابطه اش با طبيعت، آگاهي، قدرت، آزادي، عواطف، احساسات، انسان دوستي و در نهايت معنويت. از ديدگاه علّامه طباطبايي، اين حرکت و تکامل بر اساس قانون هدايت عمومي صورت مي گيرد. به موجب قانون هدايت عمومي - که در همه انواع آفرينش جاري است - نوع انسان به حکم ضرورت با نيرويي (نيروي وحي و نبوت) مجهّز است که او را به سوي کمال انسانيت و سعادت راهنمايي مي کند و بديهي است که اگر اين کمال و سعادت براي انسان - که زندگي اش زندگي اجتماعي است - امکان و وقوع نداشته باشد؛ اصل تجهيز، لغو و باطل خواهد بود و لغو در آفرينش وجود ندارد. اين امر نه تنها يک قانون عمومي است؛ بلکه خواست و نياز خود انسان نيز مي باشد. به بيان ديگر، بشر از روزي که در زمين، سکني ورزيده، پيوسته در آرزوي يک زندگي اجتماعي مقرون به سعادت (به تمام معنا) مي باشد و به اميد رسيدن چنين روزي قدم برمي دارد و اگر اين خواسته، تحقّق خارجي نداشت؛ هرگز چنين آرزو و اميدي در نهاد وي نقش نمي بست؛ چنان که اگر غذايي نبود، گرسنگي (هم) نبود و اگر آبي نبود، تشنگي (هم) تحقّق نمي يافت (1) .
شهيد مطهري از ديدگاه ديگري به اين انگاره مي نگرد و به باور او، در فطرت و گوهر تاريخ، حرکت تکاملي وجود دارد. بر حسب بينش انساني تاريخ، تاريخ مانند خود طبيعت به حکم سرشت خود، متحوّل و متکامل است؛ حرکت به سوي کمال، لازمه ذات اجزاي طبيعت و از آن جمله تاريخ است. و طبيعت تاريخ، نه يک طبيعت مادي محض؛ بلکه مانند طبيعت فرد انسان، طبيعتي مزدوج است از ماده و معني…. تحول و تکامل تاريخ، تنها جنبه فني و تکنيکي و ابزاري و آنچه بدان تمدّن نام مي دهند، ندارد؛ گسترده و همه جانبه است؛ همه شئون معنوي و فرهنگي انسان را دربر مي گيرد و در جهت آزادي انسان از وابستگي هاي محيطي و اجتماعي است…». (2) .
در هر حال حرکت و سير تاريخ به سوي عبوديت و حاکميت ارزش ها و متعالي شدن انسان است و اگر غير اين مي بود، حرکت تاريخ امري لغو و پوچ مي نمود؛ هر چند در اين حرکت، فراز و فرودها، کاستي ها، موانع و چالش هايي وجود داشته است.
گفتني است که تاريخ همواره شاهد رشد و پيشرفت انسان ها است؛ به خصوص که در عصر حاضر توسعه و پيشرفت مادي انسان به حد بالايي رسيده و دانش و صنعت در اوج خود به سر مي برد و تا حدودي رفاه اقتصادي و زندگي راحت و امکانات فراوان از شاخصه هاي مهم آن به شمار مي رود؛ اما آيا مي توان ادعا کرد که انسان از لحاظ اخلاقي، فرهنگي و اجتماعي نيز پيشرفت و تکامل داشته است؟! آيا مي توان چشم خود را بر انبوه مشکلات روحي، اخلاقي و اجتماعي بست و انسان قرباني صنعت و تکنولوژي را، آسوده خاطر و متعالي دانست؟! آيا اين پيشرفت سريع و حيرت آور علمي و صنعتي، سعادت و شادکامي را نيز به انسان ارزاني داشته و هدف واقعي او را تأمين کرده است؟! اصولاً آيا انسان تنها به دنبال تأمين سعادت دنيوي و رفاه مادي است يا آرمان ها و خواسته هاي والاتري نيز دارد؟!
با اين همه پيشرفت در جنبه هاي مختلف، آيا انسان در ابعاد ديگر زندگي نيز به پيشرفت و تکامل رسيده است: در اخلاق، دين داري، پرورش فضايل و مکارم انساني، تعاون و همدلي، احساس مسؤوليت نسبت به هم نوع، صلح و آرامش روحي و…؟! از ديدگاه شهيد مطهري انسان در رابطه با طبيعت و روابط ساختماني و تشکيلاتي اجتماع پيشرفت کرده است؛ ولي در ارتباط با ديگر انسان ها (معنويت انسان) و در رابطه با خودش (اخلاق) چندان پيشرفتي ديده نمي شود!
اين وضعيت زندگي بشر در حال حاضر و عصر پيشاظهور است؛ در حالي که وضعيت مطلوب و مورد انتظار بشر غير از اين است و بر اساس سنّت و خواست الهي نيز غير از اين خواهد بود؛ يعني، تکامل معنوي و پيشرفت مادي، همپا و همراه هم بوده و جامعه آرماني، جامعه اي پويا و پايا در تمامي ابعاد است. البته اين وضعيت نابهنجار و کژآلوده جوامع، امري ظاهري و فراگير است؛ ولي وضعيت دروني و حقيقي، بشر حرکت به سوي اخلاق و معنويت و طلب کمال واقعي و مطلوب است. در هر حال تحقّق بشارت الهي و رسيدن انسان ها، به اين آمال و آرزوهاي ديرين خود در پرتو حکومت مصلح موعود به دست مي آيد:
«در طول تاريخ گذشته و آينده، نيروهاي انسان به تدريج بيشتر جنبه ايدئولوژيک پيدا کرده و مي کند و انسان تدريجاً از لحاظ ارزش هاي انساني به مراحل کمال خود؛ يعني، به مرحله انسان ايده آل و جامعه ايده آل نزديک تر مي شود تا آنجا که در نهايت امر حکومت عدالت؛ يعني، حکومت کامل ارزش هاي انساني - که در تعبيرات اسلامي از آن به «حکومت مهدي» تعبير شده است - مستقرّ خواهد شد و از حکومت نيروهاي باطل و حيوان مآبانه و خودخواهانه و خود گرايانه اثري نخواهد بود…». (3) .
از ديدگاه علامه طباطبائي نيز:
«به حکم ضرورت آينده جهان روزي را دربر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشري پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، همزيستي نمايد و افراد انساني غرق فضيلت و کمال شوند. البته استقرار چنين وضعي به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنين جامعه اي منجي جهان بشري و به لسان روايات مهدي خواهد بود…». (4) .
پاورقي
(1) محمّدحسين طباطبايي، شيعه در اسلام، (قم: انتشارات اسلامي، 1374)، ص 149.
(2) مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي، پيشين، ص 36.
(3) مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي(عج)، پيشين، ص 41.
(4) محمدحسين طباطبايي، شيعه در اسلام، پيشين، ص 308.