مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حضورسرهنگ مصطفی عبد الجباری در مراسم بزر گداشت هفته دفاع مقدس حوزه عتمیه حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) بناب

به مناسبت هفته دفاع مقدس مراسمی روز سه شنبه 92/7/2 در مدرسه علمیه حضرت وی عصر(عج ال…) بر گزار شد.در این مراسم سرهنگ مصطفی عبدالجباری از فرماندهان دفاع مقدس سپاه ناحیه بناب به ایراد سخنرانی پرداختند.

جناب سرهنگ، با بزرگداشت یاد و اهداف شهدای دفاع مقدس وجانفشانی های رزمندگان اسلام در حفظ انقلاب اسلامی موقعیت استراتژیک ایران در منطقه خاور میانه را برای دشمن خیلی حساس ومهم قلمداد کرده وبیان نمودند:به دست آوردن کشور ایران بر ای دشمن از ابعاد مختلف سیاسی وحکومتی وتسلط بر کل منطقه خاورمیانه مهم می باشد و آنچه هدف دشمن را به بی هدفی و خاموشی خواهد برد چیزی جز ایمان و وحدت و ولایت طلبی مردم ایران نخواهد بود.ایشان افزودند:در هر زمان وظیفه شناسی امری مهم برای ملت مسلمان است. لذا قبلا اگر وظیفه ما دفاع نظامی از کشور و انقلاب اسلامی بود الان وظیفه ،دفاع فرهنگی از کشور است.

سرهنگ عبدالجباری در پایان بیاناتشان با ذکر خاطراتی از جبهه های جنگ و شهدای دفاع مقدس،ایمان بالا و ولایتمداری را رمز استقامت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بر شمرده،طلاب را به حفظ و ادامه راه این عزیزان سفارش نمودند.

سخن گنجشک ، حضرت سلیمان (ع ) را متأثّر نمود!

03 شهریور 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

سخن گنجشک ، حضرت سلیمان (ع ) را متأثّر نمود

روایت شده که : حضرت سلیمان علیه السلام گنجشکی را دید که به همسرش می گوید: چرا از من دوری می کنی و حال آنکه اگر بخواهم کاخ سلیمان را به نوکم گرفته و به دریا می افکنم . حضرت سلیمان علیه السلام خندید و او را نزد خود فرا خواند و فرمود: آیا تو را یاری این کار هست که می گویی ؟ گنجشک گفت : مرد گاهی نزد همسرش خود را جلوه می دهد. (دوست و عاشق بر آنچه می گوید سرزنش نمی شود.) حضرت سلیمان علیه السلام به گنجشک ماده فرمود: چرا شوهرت را از خود می رانی ؟ گنجشک ماده گفت : ای پیامبر خدا! او دوست من نیست و صرفاً ادّعای دوستی می کند، زیرا غیر من دیگری را نیز دوست دارد. سخن گنجشک مادّه حضرت سلیمان علیه السلام را متأ ثّر نمود و سخت گریان گشت و چهل روز از مردم کناره گرفت و از خداوند خواست که دلش را پر از مهر خدا کند و مهر دیگران را از دل وی ببرد.

 2 نظر

بايد گل باشي تا بهار را درک کني!!!

01 شهریور 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

بهار نرگس

صبح زود است . انگار باران مي‏بارد، چون صورتم خيس شده . هنوز چشم‏هايم را باز نکرده‏ام، صداي نرگس را مي‏شنوم: «رز، رز، بيداري؟»

چشم‏هايم را باز مي‏کنم، سلامم را با بوسه‏اي به گلبرگ‏هايم جواب مي‏دهد . چشم‏هايش خيس است; ولي خوشحال مي‏نمايد: «رز! امروز خيلي مهم است . مي‏داني که . . . .»

مگر چه خبر است؟ آهان، تولدم است . . .

- «يادت هست؟ درست همين روزها بود که تو را به اين باغچه آوردم، چون روز تولد او بود .» درست است . از وقتي نرگس و خانواده‏اش به اين خانه آمده‏اند، من هم مهمان باغچه‏شان بوده‏ام .

- «امروز با همه روزها فرق دارد . نگاه کن رز! بهار دارد مي‏آيد! عطر گل‏ها را مي‏فهمي؟» ماهها را مي‏شمرم، چه حرف‏ها مي‏زند! الان که بهار نيست . تعجبم را بي‏جواب نمي‏گذارد: «هر چند فصل بهار نيست، ولي هر روزي که مال او باشد، بهار است‏حتي اگر چله زمستان باشد . وقتي او مي‏آيد، جاي قدم هايش گل سبز مي‏شود . از هر کوچه‏اي رد مي‏شود، عطر ياس همه را مدهوش مي‏کند . به هر سنگي نگاه مي‏کند، از درونش چشمه زلال مي‏جوشد .»

حرف هايش زيبا است; هر چند برايم تازگي ندارد . مدت‏ها است منتظر ديدن محبوب نرگس هستم . کسي که نرگس حاضر است جانش را فداي او کند . کسي که نرگس به همنام بودن با مادر او افتخار مي‏کند .

- «راستش رز، آمده‏ام ازت خواهشي بکنم، مي‏خواهم با اجازه ات . . .»

حرفش را ادامه نمي‏دهد . منتظرم . به غنچه‏هايم دست مي‏کشد و نوازش مي‏کند: «مي‏داني که اين همه مراقبت و رسيدگي در مورد تو براي چنين روزي بود . اگر اجازه دهي، مي‏خواهم شاخه گل‏هاي قشنگت را بچينم و برايش يک دسته گل درست کنم .»

قند توي دلم آب مي‏شود . مدت‏ها منتظر چنين روزي بوده‏ام . اصل به وجود آمدن من براي همين روز بوده; روزي که بالاخره کسي را که به خاطرش به دنيا آمده‏ام، ببينم و به او برسم .

رضايتم را با برق چشم‏هايم به نرگس مي‏فهمانم . خوشحال مي‏شود . ساقه‏هايم را مي‏چيند و در زرورق قشنگي مي‏پيچد: «امروز عيد است، عيد نميه شعبان . همه جا جشن است، شلوغ و پرصدا و احتمالا با صفا . ولي من مي‏خواهم به يک جاي خلوت بروم شايد بعد از اين مدت توسل و دعا بالاخره او را ببينم و تو را که عزيزترين دسته گل رز من هستي به او هديه کنم .»

نرگس در حال سجده است، من کنار سجاده او نشسته‏ام . صداي «يابن الحسن، يااباصالح‏» نرگس را مي‏شنوم و سعي مي‏کنم با تکرار اين جملات، آن‏ها را حفظ کنم، شايد لازم باشد من هم . . . . واي نرگس، نگاه کن، آمد! بهار را مي‏گويم . نرگس غرق اشک و دعا است، متوجه من نيست . خدايا، نرگس حق داشت اين همه عاشق اباصالح باشد، چه شکوفه‏هايي، چه عطر دل‏انگيزي، چه باران آرامي . احساس مي‏کنم خارهايم نيز به گل تبديل شده‏اند . . . از نرگس غافل و محو تماشاي بهار مي‏شوم . سبزه‏هايي که تازه زير باران آرام سر بر آورده‏اند، گل‏هايي که مي‏خندند و سروهايي که سر به ابرهاي بهاري مي‏سايند و . . . طوري که نرگس بشنود، زمزمه مي‏کنم: «بهار، بهار اين جا است!» نرگس سر از سجده بر مي‏دارد . چشم‏هايش را به من مي‏دوزد، فرياد مي‏زنم: «بهار را نمي‏بيني، صداي قطره‏هاي باران بهاري را نمي‏شنوي، گل‏ها و سبزه‏ها را نمي‏بيني؟ او اين جا است، خودت گفتي هر جا او باشد، بهار هست .»

اشک از ديدگان نرگس سرازير مي‏شود و مي‏گويد: حتما او اين جااست; ولي من بهار را نمي‏بينم .

فرياد مي‏زنم: چرا روبه روي ما، اطراف ما، همه جا گل و سبزه و سرو موج مي‏زند .

نرگس سر به زير افکند: آري، موج مي‏زند; ولي بايد گل باشي تا بهار را درک کني .

اللهم عجل لوليک الفرج

اللهم ارنا الطلعة الرشيدة . . .

ليلا السادات مروجي / پرسمان شماره 1

 نظر دهید »

خوشا بيمار بيمارت شوم من‏

31 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

خوشا بيمار بيمارت شوم من‏

بهار از جان خريدارت شوم من‏

خوشا با ذکر منصور و اناالحق‏

بشوقي بر سر دارت شوم من‏

خوشا پروانه وش در شمع رويت‏

پر سوزنده در نارت شوم من‏

خوشا اندر بهار زندگاني‏

بحسرت جفت آزارت شوم من‏

خوشا آنان که دل از خود بريده‏

خوشا چونان به آثارت شوم من‏

چو گرد غربتي بر چهره درد

در اين سودا به بازارت شوم من‏

برآور آفتاب رخ که شايد

منور دل به انوارت شوم من‏

لبم بر باده عشق تو خوش‏تر

وزان پس چشم خونبارت شوم من‏

ز شرق و غرب عالم نکته گويم‏

نهاني گر به اسرارت شوم من‏

گرم بنوازي از مهر و محبت‏

سر افرازان چو کهسارت شوم من‏

خوشا اندر دل احمد تو باشي‏

به نغمه مرغ گلزارت شوم من‏

 نظر دهید »

صدای تو بر من مخفی نیست

30 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

صدای تو بر من مخفی نیست

آنگاه که حضرت داود علیه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و کثرت مردم را در عرفات مشاهده کرد، بالای کوه رفت و تنها مشغول دعا و راز و نیاز شد.

چون از مناسک حج فارغ شد، جبرئیل به نزد او آمد و گفت :

ای داود! پروردگارت می فرماید: چرا بالای کوه رفتی ؟ آیا گمان کردی که صدائی به سبب صدای دیگر بر من مخفی می گردد؟

سپس جبرئیل داود را به سوی (جدّه ) و از آنجا او را به دریا بُرد تا رسید به سنگی و آن را شکافت ، ناگاه در آن سنگ کرمی ظاهر شد، آنگاه جبرئیل گفت : ای داود! پروردگارت می فرماید که :

صدای این کرم را در میان این سنگ در قعر این دریا می شنوم و غافل نیستم ، تو گمان کردی که صداهای بسیار، مانع شنیدن صدای تو می شود؟

 نظر دهید »

اگه کوفتتون وامیره؟!

22 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

به مایع کوفته آرد نخودچی وتخم مرغ اضافه کنید وحرارت زیر ظرف را زیاد کنیدتا کوفته ها از هم وانرود،قدری آردوتخم مرغ به ان بیفزایید وحرارت آتش را زیاد کنید.

 

 1 نظر

خدا هست هنوز!

22 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

    ماه من غصه  چرا؟

    آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز

    مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد

    یا زمینی را که، دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت

    بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید

    و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت

    تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست

    ماه من غصه چرا؟

    تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست

    ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن

    کار آنهایی نیست که خدا را دارند

    ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید

    یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست

    با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن

    و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز

    او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد

    او همانیست که هر لحظه دلش می خواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشد

    ماه من…

    غصه اگر هست بگو تا باشد

    معنی خوشبختی، بودن اندوه است

    این همه غصه و غم، این همه شادی و شور

    چه بخواهی و چه نه، میوه یک باغند

    همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر

    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا

    و در آن باز کسی می خواند

    که خدا هست

    خدا هست

    خدا هست هنوز…

     

    شاعر :مهین رضوانی فرد

 3 نظر

پیام روز بیست وششم؛ پوشيدن عيوب

13 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

روز بيست و ششم: پوشيدن عيوب
يكي از صفات خداوند، ستار بودن است و كسي كه بخواهد از صفت ستاريت خداوند بهره ببرد بايد خود عيب پوش ديگران باشد.
هميشه تا بتواني بپوش عيب كسان به آن دليل كه داناي عيب ستار است
قال علي عليه السلام:; زشتي هاي مردم را حتي الامكان مستور بدار همانگونه كه دوست مي داري كه خدا عيوب تو را از چشم مردم مستور بدارد.»

تجسس گري شرط اين كوي نيست در اين پرده جز خامشي روي نيست
به پوشيدن ستر درويش كوش كه ستر خدايت بود پرده پوش
× × × × ×
در گفتن عيب دگران بسته زبان باش با خوبي خود عيب نماي دگران باش

 نظر دهید »

واقعا باید لحظه‌ای در این وادی بدون وضو راه نرفت

12 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

کربلا
هنگامی که از طرف بسیج دانشگاه قرعه به نام ما زده شد و شدیم
جزء یکی از کاروانهای راهیان نور بسیار خوشحال شدم …..
آن وقت که پای به خاک خوزستان گذاشتم، احساس شور و شعف
به من دست داد، چرا که وجب به وجب خاک خوزستان آغشته به
خون عزیزان مقدس و گرامی بود و در این وادی باید قدمها را آهسته کرد ……
چرا که در زیر گامهایمان شجاعترین و حماسه‌آفرین‌ترین جوانان این خاک خفته‌اند، جوانانی خفته‌اند که بخاطر آزادی وطنمان با چشمانی اشک‌بار، با
قلبی پاره پاره، با بدنی رنجور و زخمی با ما وداع گفتند.
هنگامی که در “خونین‌شهر” گذر می‌کردیم، غم غریبی و غربت
را حس می‌کردم. واقعا که شهرهای جنوبی کشورمان در آن هنگام
 حماسه آفریدند. زبانم عاجز است تا آن همه حالات معنوی که در آن
فضای معطر بر من حاکم شده بود. قابل بیان نیست،
هنگامی که از شلمچه و اروندرود گذر می‌کردیم.
احساس عجیبی داشتم و دیدن نخلستان هم حکایت عجیبی داشت،
که مرا با خود به دوردستها می‌برد، به زمان جنگ تحمیلی
و حماسه‌های هشت سال دفاع مقدس.
بغض گلویم شکسته شد و اشک پهنای صورتم را خیس کرد.
حالی که هنگام دیدن نخلستان و نخلهای سوخته بر من مستولی شده بود،
قابل وصف نیست. کوله باری از غربت را بر روی شانه‌هایم حس کردم
واقعا باید لحظه‌ای در این وادی بدون وضو راه نرفت
چرا که این سرزمین مقدس کربلای ایران است ….

 نظر دهید »

پیام روز بیست وپنجم؛حب وبغض

12 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

روز بيست و پنجم: دوستي و دشمني
تمام نظام خلقت بر پايه جاذبه و دافعه است. اگر جاذبه مولكولي نباشد، هيچ جمادي در خارج وجود پيدا نخواهد كرد.
اگر قانون جذب و دفع در نباتات نباشد، گياهان در تنفس (گرفتن اكسيژن و پس دادن گاز كربنيك) دچار اختلال خواهند شد.
اگر قانون جاذبه و دافعه در بين حيوانات نبود، هيچ حيواني به بچه اش شير نمي داد و حيوانات از دشمنان خود پرهيز نمي كردند.
اگر قانون جذب و دفع عموميت نداشته باشد، خوبي، بدي، كيفر، پاداش و بهشت و جهنم و بالاخره خلقت عالم عبث است.
انسان موجودي است متحرك و حركت او نتيجه تعلق اوست، پس به هرچه تعلق داشته باشيم نسبت به آن جاذبه خواهيم داشت و عقلا از ضد آن گريزان خواهيم بود، لذا ياوران پيامبر اكرم در قرآن كريم با اين صفت بارز توصيف شده اند: «اشداء علي الكفار رحماء بينهم » (163) ; «[ياران پيامبر] بر كافران سخت گير و با خودشان مهربانند.»
و در زيارت عاشورا مي خوانيم: «اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم »
محبت اهل بيت عليهم السلام
قال رسول الله صلي الله عليه و آله: «لا يؤمن احدكم حتي اكون احب اليه من نفسه و يكون عترتي احب اليه من عترته و يكون اهلي احب اليه من اهله و يكون ذاتي احب اليه من ذاته (164) ; كسي از شما مؤمن نيست مگر اينكه مرا بيش از خود دوست بدارد و خانواده من نزد او محبوبتر از خانواده خودش باشد و اقوام مرا از اقوام خودش بيشتر دوست بدارد و خود من محبوبتر از خود او باشم.»

 نظر دهید »

پیام روز بیست وسوم :

10 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

روز بيست و سوم: موفقيت در امتحان الهي
برخي از امتحانات
1 - ترس
2 - گرسنگي
3 - ضرر مالي
4 - ضرر جاني
5 - آفات زراعت
6 - خير و شر
قال تعالي: «و لنبلونكم بشي ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس والثمرات » (155) ; «البته شما را به سختي هايي چون ترس و گرسنگي و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بيازمائيم.»
و قال تعالي: «و نبلوكم بالشر و الخير» (156) ; «شما را با بدي و نيكي مي آزمائيم.»
 
هدف از امتحان الهي
1 - تصفيه قلوب: «و ليبتلي الله ما في صدوركم و ليمحص ما في قلوبكم » (157) ; «تا خدا آنچه در سينه پنهان داريد بيازمايد و هرچه در دل داريد پاك و خالص گرداند.»
2 - تصفيه نفوس: ; «خداوند هرگز مؤمنان را بدين حال كنوني وانگذارد تا آنكه بدسرشت را از پاك گوهر جدا كند.»
3 - شناخت مجاهدين: «و لنبلونكم حتي نعلم المجاهدين » (159) ; «شما را امتحان مي كنيم تا مجاهدين شناخته شوند.»
4 - نيكوكاران: «الذي خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا»«خدايي كه مرگ و زندگاني را آفريد تا شما بندگان را بيازمايد كه كداميك از شما نيكوكارتر است.»

 

 نظر دهید »

خود را پيدا کن!

09 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

نشسته بود روبه روي آينه و زل زده بود به عکس خودش توي آينه. چند با رصدايش کردم. اما انگار نه انگار که صدايي شنيده باشد، حتي سرش را هم برنگرداند. بدجوري توي خودش بود. حتماً چيزي ناراحت اش کرده بود. هميشه همين طوري بود. وقتي از چيزي ناراحت مي شد، ساعت ها زل مي د به نقطه اي و سکوت مي کرد. ايستادم کنارش و اين بار بلند تر از دفعات قبل صدايش کردم. برگشت. چشم دوخت تو چشم هايم. انگار که بخواهد با چشمانش باهام حرف بزند. ـ خسته شدم از زندگي، از زنده بودن، از نفس کشيدن، از خوردن، از خوابيدن از بيدار شدن، از، از، از… در، ديوار، کمد، پنجره… همه چيز بوي تکرار مي دهد، بوي کهنگي. ـ بس کن تؤام؛ اول صبحي اين پرت و پلاها چيه که به هم مي بافي. ـ پرت و پلا کجا بود. همه چيز عين حقيقت است. باورکن! زندي ديگر برايم آن قشنگي سابق را ندارد. حالم از اين روزها و شب هاي تکراري به هم مي خورد. حالم از اين آدم هاي تکراري، از اين حرف هاي تکراري، حتي تيپ و قيافه هاي تکراري هم، به هم مي خورد. ـ همه اش يأس، همه اش نااميدي، آخه حيفت نمي آيد بااين همه زيبايي دم از تکرار مي زني، حيفت نمي آيد در کنار بهار، از سياهي زمستان مي گويي. اشتباه نکن زندگي با وجود همين تکرارهاست که قشنگ است. اصلاً اين تکرارهات که زندگي را مي سازد و به آن معنا مي دهد. تازه بعضي از اين تکرارهاست. که، هيچ وقت بوي تکرار نمي دهد. يعني هر روز و هر ساعت و هر لحظه تکرار مي شود، اما هيچ وقت قشنگي آن لحظه ها را از ياد نمي رود. يکي از اين لحظه هاي قشنگ که هيچ وقت رنگ تکرار به خود نمي گيرد، لحظه انتظار است. انتظار آمدن آن کسي همه چشم به راه، آمدنش هستيم. همان که غروب جمعه ها، به خاطر اوست که بوي غربت و تنهايي، بوي دلتنگي به خود گرفته است. همان که روزها با عشق به آمدن اوست که رنگ انتظار مي گيرند. فراموش نکن پشت اين تکرارها مي شود، چيزهاي ناب و قشنگي پيدا کرد. مي شود لحظه هاي ماندگاري ساخت و تجربه کرد. مي شود خود را پيدا کن! لعيا اعتمادي

 1 نظر

آآآ خدا خلاصه کنم...

09 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

خدایا!!! خدایا روزای آخر ماه رمضونه ومن هنوز منم! خدایا به حق رحمانیتت منو از خودم بگیر وخودت رو بهم بده! منواز خودم بگیر ومحبت ومودت اهل بیتت رو بهم بده! منو از خودم بگیر وانس با قرآنت رو بهم بده! منو از خودم بگیر وشیرینی مناجاتت رو تو نیمه شبا رو بهم بده ! آآآ خدا خلاصه کنم منو از خودم بگیر وهرچی به صلاحمه بهم بده!آخه تو احکم الحاکمینی!

 نظر دهید »

پیام دعای روز بیست ودوم ؛نعمتي بالاتر از توفيق نيست

09 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

توفيق از نظر علي عليه السلام
1 - راهنما: «لا قائد كالتوفيق (151) ; راهنما و جلوداري چون توفيق نيست.»
2 - عنايت خداوند: «التوفيق عنايته (152) ; توفيق عنايت الهي است.»
3 - رحمت الهي: «التوفيق رحمته; توفيق رحمت خداوند است.»
4 - جذبه خداوند:«التوفيق من جذبات الرب; توفيق از جاذبه هاي پروردگار است.»
5 - قله رستگاري:«التوفيق راس النجاح; توفيق اوج موفقيت و رستگاري است.»
6 - برترين نعمت:«لا نعمة اجل من التوفيق; نعمتي بالاتر از توفيق نيست.»
موجبات توفيق از ديدگاه علي عليه السلام
1 - طلب از خداوند: «من استنصح الله وفق (153) ; آنكه از خدا طلب خير كند توفيق يافته است.»
2 - دينداري:; همان گونه كه جسم و سايه جدايي ناپذيرند، توفيق و دين نيز جدايي پذير نيستند.»
 

 نظر دهید »

خلقت بهانه بود که ما حیدری شویم

07 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

شهادت مولا علی تسلیت باد….

 

خلقت بهانه بود که ما حیدری شویم

از هرچه هست غیر علی ما بری شویم

خلقت بهانه بود که ما را عدد کنند

با دست با کفایت حیدر مدد کنند

خلقت بهانه بود که تا با شرف شویم

تا ما گدای حضرت شاه نجف شویم

یا قاهر العدو و یا والی الولی

یا مظهر العجایب یا مرتضی علی

 

هستی بنا نهاد که دل را جلی کند

دل را سرای حضرت مولا علی کند

ما خاک پای حضرت ساقی کوثریم

در سایه ی عنایت مولای قنبریم

هم عرشیان به عرش بگویند یک صدا

هم سر دهند اهل زمین جمله این ندا

یا قاهر العدو و یا والی الولی

یا مظهر العجایب یا مرتضی علی

 

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

آن کیمیا بدان به جهان حب حیدر است

مستی فقط ز جام ولایت میسر است

ما جمله جرعه نوش و خراباتی توایم

ما مطلع ز قرب سماواتی توایم

یا قاهر العدو و یا والی الولی

یا مظهر العجایب یا مرتضی علی

 نظر دهید »

بینی وبین الله به چی مغروریم؟

07 مرداد 1392 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

در حدیث معروف قدسی آمده است:”تکبروبزرگی ردای من است وعظمت،لباسی است که به قامت کبریایی من دوخته شده.هرکس دراینها بامن منازعه کند،اورا به دوزخ می افکنم.”

ریشه طغیانگری انسان در مغرورشدنه.

بینی وبین الله به چی مغروریم؟به این که هستی و وجودمون از یه ماده بی مقدارو پسته؟به اینکه نمیتونیم حتی یه مگس هم خلق کنیم؟یا به اینکه آخرمون یه جیفه ومردار بدبویه؟ تازه توهمه چیمون هم محتاج این واونیم!حساب اون دنیاش هم که معلومه .

کجای این چیزا مایه غروره وباعث میشه این همه به خودمون ببالیم؟

امشب فرصت خوبیه یه کمی به اینجور چیزا فکر کنیم شاید….

 

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 35
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس