من خودم باطل السّحر هستم!
01 خرداد 1392 توسط مدرسه وليعصر «عجلاللهتعاليفرجه» بناب
من خودم باطل السّحر هستم!
در يكى از روزهاى اقامت امام در مدرسه علوى، سيدى همراه با فرد غير معمّمى كه پالتو و عرقچينى داشت خيلى متأثر و ناراحت و وحشتزده و با چهرهاى زرد به مدرسه آمد. من مسئول انتظامات بودم. گفتم: «چيست؟» گفتند: «كارى خصوصى داريم و نگرانيمان اين است كه عليه امام جادو و سحر شده، آنچه ما مىبينيم اين است كه ممكن است ايشان مريض شوند و مثل شمع آب شوند. خلاصه ناراحت هستيم و آمدهايم دعا و وردى را كه باطل سحر است به امام بدهيم.» گفتيم: «اين حرفها چيست؟» گفتند: نه ما نگرانيم. ما هم با آن عشقى كه به امام داشتيم و اگر احتمال خطر يك در ميليون براى ايشان وجود داشت قلبمان تكان مىخورد، قضيه را خدمت امام عرض كرديم. ايشان لبخندى زده و فرمودند: «بگوييد من خودم باطل السِّحر هستم». هزار و يك نكته، ص: 122