مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حضورسرهنگ مصطفی عبد الجباری در مراسم بزر گداشت هفته دفاع مقدس حوزه عتمیه حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) بناب

به مناسبت هفته دفاع مقدس مراسمی روز سه شنبه 92/7/2 در مدرسه علمیه حضرت وی عصر(عج ال…) بر گزار شد.در این مراسم سرهنگ مصطفی عبدالجباری از فرماندهان دفاع مقدس سپاه ناحیه بناب به ایراد سخنرانی پرداختند.

جناب سرهنگ، با بزرگداشت یاد و اهداف شهدای دفاع مقدس وجانفشانی های رزمندگان اسلام در حفظ انقلاب اسلامی موقعیت استراتژیک ایران در منطقه خاور میانه را برای دشمن خیلی حساس ومهم قلمداد کرده وبیان نمودند:به دست آوردن کشور ایران بر ای دشمن از ابعاد مختلف سیاسی وحکومتی وتسلط بر کل منطقه خاورمیانه مهم می باشد و آنچه هدف دشمن را به بی هدفی و خاموشی خواهد برد چیزی جز ایمان و وحدت و ولایت طلبی مردم ایران نخواهد بود.ایشان افزودند:در هر زمان وظیفه شناسی امری مهم برای ملت مسلمان است. لذا قبلا اگر وظیفه ما دفاع نظامی از کشور و انقلاب اسلامی بود الان وظیفه ،دفاع فرهنگی از کشور است.

سرهنگ عبدالجباری در پایان بیاناتشان با ذکر خاطراتی از جبهه های جنگ و شهدای دفاع مقدس،ایمان بالا و ولایتمداری را رمز استقامت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بر شمرده،طلاب را به حفظ و ادامه راه این عزیزان سفارش نمودند.

اگه تا حالا امتحانت خوب نشده توصیه می کنم این نکاتو به یاد بسپار!

26 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

1-   یاد خدا آرامش بخش دلهاست: قبل از هرچیز به اطمینان دهنده ی قلب ها ایمان داشته باشید و توانمندی هایی را که خالق هستی به شما ارزانی داشته باور کنید.

2-   تعیین اهداف واقع بینانه: اگر اهداف تعیین شده در حد توان شما باشد زمینه های موفقیت را برای شما فراهم خواهد آورد و استمرار آن منجر به حس توانایی و برخورداری از آرامش بیشتر خواهد شد.

3-   با برنامه ریزی درس بخوانید: بابرنامه ریزی صحیح و به موقع به تدریج خودرا برای امتحانات اماده خواهید کردو ناچار به مطالعه ی فشرده شب امتحانی نخواهید شد.

4-   ترس هایتان را بنویسید واصلی ترین ریشه را معین کنید:مهمترین عامل ایجاد آرامش کشف ریشه ترس است که اکثر مواقع مشخص نیست .بهترین روش ریشه یابی علل ترس ها این است که چند دقیقه به ذهن خودفرصت دهید که با استفاده از روش بارش مغزی بتوانید علت های ترس را بر روی کاغذ بنویسید که این خودبه سه طریق به کسب آرامش شما کمک می کند:

الف-شفاف سازی وازبین رفتن ابهام در علت ترس

ب-حذف بسیاری از ترس های غیر واقع

ج-ارائه راهکارهای عملی برای رفع ترس های موجود

 

 5-انتظارات معقولانه:به یاد داشته باشیم تمامی انسانها متفاوت از یکدیگرند.با دیدی واقع بینانه توانایی های خود رامعین کنیدوحتی باوالدین واطرافیان خود در میان بگذارید تاانتظارات دیگران نیز از شما افزایش نیاید آنگاه با آرامش واطمینان جهت رسیدن به آن تلاش کنید .

6-پرهیز از فشارهای رقابتی:رسیدن به آرامش بزرگترین رمز پیروزی وخوشبختی است پس به آرامش درونی فکر کنید وباپرهیزازفشارهای رقابتی که تمام شدنی است خود رادر حالت آرام وراحت وبدون تنش تصور کنید.

7-ورزش:فعالیت بدنی مهمترین راه جلوگیریاز تنش وآرام کننده روح وجسم است تمرینات موزون،معتدل ویکنواخت بهترین انتخاب است مانند قدم زدن،شناکردن،دوچرخه سواری وآهسته دویدن.

8-استفاده از تکنیک های تن آرامی :در مواقع بروز علائم اضطراب ازفنون آرامش بخش استفاده کنیداز جمله:

الف- تنفس عمیق

ب- عضلات خود راسخت ومنقبض کنید وسپس شل کنید

9- معاشرت با دیگران:هنگام فشارهای روحی تنها نمانید،بادیگران صحبت کنید البته با افراد شوخ طبع

10- تغذیه واستراحت مناسب :

11- انتظار ناکامی وشکست رادر زندگی داشته باشید:به یاد داشته باشیدخوشبختی،داشتن هدف در زندگی است نه صرفا رسیدن به آن.

                         

 

 

 

 

 نظر دهید »

با منحرفان مهدوی(5)

26 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

از آن روي که واژهِ مقدس<باب> (با تعابير مختلف ديگري که دارد) دستاويزي براي ادعاهاي ناصواب عده اي در طول تاريخ مسلمانان به ويژه در قرن سيزدهم گشته و گمراهي و ارتداد بسياري را به دنبال داشت، در اين مقاله به بازخواني مسألهِ <باب> و مدعيان و مصاديق راستين آن پرداخته، تعدادي از مدعيان دروغين<بابيت> در عصر حضور و غيبت معرفي گرديده اند.

يادسپاري‌

عنوان‌ <باب> لقبي‌ مقدّس‌ دراحاديث‌ و روايات‌ رسيده‌ از پيامبر و اهل‌ بيت‌ اطهار(ع) است‌ و افرادي‌ از اصحاب‌ برجستهِ‌ پيشوايان‌ معصوم(ع) به‌ خاطر ويژگي‌هايي‌ که‌ بر شمرده‌ خواهد شد، به‌ عنوان‌ <باب> خوانده‌ مي‌شدند.

در اين‌ ميان، عدّه‌اي‌ جهت‌ رسيدن‌ به‌ اميال‌ و هواهاي‌ نفساني‌ خويش، از اين‌ واژهِ‌ مقدّس‌ در تعاليم‌ ديني‌ و شيعي، بهره‌ جسته‌ و به‌ دروغ‌ خود را <باب‌ ائمّه> معرّفي‌ کرده‌اند.

البتّه‌ خوانندگان‌ محترم‌ بر اين‌ امر آگاهند که‌ در طول‌ تاريخ، عدّه‌اي‌ با ادّعاي‌ دروغينِ <الوهيّت>، <ربوبيّت>، <نبوّت> و <امامت>، هم‌ خود از راه‌ حق‌ منحرف‌ شدند و هم‌ عدّه‌اي‌ از مردم‌ ناآگاه‌ يا مغرض‌ و سود جو را به‌ انحراف‌ کشاندند.

در جريان‌شناسي‌ انحرافي‌ <بابيّت> دقيقاً تکرار همين‌ نکته‌ را مي‌بينيم. از اين‌ رو، بر عالمان‌ دين‌ و دست‌ اندرکاران‌ امور ديني‌ - فرهنگي‌ فرض‌ است‌ که‌ ضمن‌ بازخواني‌ تاريخ‌ گذشته، به‌ شناسايي‌ زمينه‌هاي‌ اين‌ نوع‌ انحراف‌ در عصر کنوني‌ پرداخته‌ و با اطّلاع‌ رساني‌ لازم‌ و هشدار به‌ هنگام، از پيدايش‌ <بابيّت> دروغين‌ و گرايش‌ به‌ آن‌ جلوگيري‌ به‌ عمل‌ آيد.

اينک‌ با توجّه‌ به‌ اهميّت‌ مسأله، و تناسب‌ مباحث‌ گذشته، در بخش‌ معرّفي‌ فرقه‌هاي‌ انحرافي‌ در مورد حضرت‌ مهدي(ع) - که‌ از فرقهِ‌ ضالهِ‌ <بابيّه> سخن‌ به‌ ميان‌ آمد - در اين‌ نوشتار به‌ مسألهِ‌ <باب> به‌ عنوان‌ لقبي‌ ارزش‌مند و از <ابواب> و <بوّاب> به‌ عنوان‌ انسان‌هاي‌ برجسته‌ سخن‌ خواهيم‌ گفت‌ و سپس‌ با شناسايي‌ اجمالي‌ مدّعيان‌ دروغين‌ بابيّت‌ در عصر حضور و غيبت، عدّه‌اي‌ را معرّفي‌ خواهيم‌ کرد.

 

<باب> صفتي‌ برجسته‌

<باب> يا <باب‌ الله> در برخي‌ از احاديث‌ اسلامي‌ به‌ عنوان‌ صفت‌ پيامبر اکرم(ص) و دوازده‌ امام‌ معصوم(ع) به‌ کار گرفته‌ شد. چنان‌ که‌ واژه‌هاي‌ ديگري‌ مانند: <صراط>، <سبب>، <طريق> و <سبيل> که‌ همه‌ تعبيرهاي‌ ديگري‌ از <باب‌ اللّه> اند، براي‌ ائمّه(ع) به‌ کار رفته‌ است.1

امام‌ باقر(ع) به‌ پيامبر(ص) لقب‌ <باب‌ اللّه> و <سبيل‌ اللّه> داده‌ است:

<انّ رسول‌ اللّه(ص) بابُ الله‌ الذين‌ لايؤ‌تي الا منه‌ و سبيله‌ الذي- من‌ سلکه‌ وصل‌ الي‌ اللّه>.2

حضرت‌ علي(ع) نيز، در چند روايت‌ به‌ <باب> و <باب‌ اللّه> و <باب‌ الجنّه> خوانده‌ شده‌ است. مانند:

<انّ عليّاً بابٌ فتحه‌ اللّه‌ فمن‌ دخله‌ کان‌ مؤ‌مناً>.3

<انّ عليّاً بابٌ من‌ ابواب‌ الهدي‌ فمن‌ دخله‌ کان‌ مؤ‌مناً>.

<انّ عليّاً بابٌ من‌ ابواب‌ الجنّه‌ فمن‌ دخل‌ بابَه‌ کان‌ مؤ‌مناً>.4

<انا مدينه‌ العلم‌ و علي-ّ بابها فمن‌ اراد العلم‌ فليأت‌ الباب>.

اين‌ حديث‌ صحيح‌ و متواتر است.5

فردوسي‌ آن‌ را چنين‌ معني‌ کرده‌ است:

که‌ من‌ باب‌ علمم‌ عليَم‌ در است‌ ‌درست‌ اين‌ سخن‌ گفت‌ پيغمبر است‌

و مولانا جلال‌ الدين‌ رومي‌ آن‌ را چنين‌ تفسير کرده‌ است:

چون‌ تو بابي‌ آن‌ مدينهِ‌ علم‌ را چون‌ شعاعي‌ آفتاب‌ حلم‌ را

باز باش‌ اي‌ باب‌ بر جوياي‌ باب‌ تا رسند از تو قشور اندر لباب‌

باز باش‌ اي‌ باب‌ رحمت‌ تا ابد بارگاه‌ اله‌ کفواً احد

در حديثي‌ معروف‌ که‌ به‌ روايت‌هاي‌ گوناگون‌ و در حدّ تواتر در کتاب‌هاي‌ حديثي‌ اهل‌ سنّت‌ و شيعه‌ نقل‌ شده‌ است، پيامبر(ص) خود را شهر علم، حکمت، فقه، بهشت‌ و خانهِ دانش‌ و حکمت‌ (<مدينه‌العلم>، <مدينه‌الحکمه>، <مدينه‌الفقه>، <مدينه‌الجنّه> و <دارالعلم>، <خزانه‌العلم>، <دارالحکمه>) و حضرت‌ علي(ع) را <باب> آن‌ خوانده‌ است.6

<باب‌ مدينه‌ العلم>، عنواني‌ است‌ که‌ حضرت‌ رسول(ص) به‌ امام‌ علي(ع) داد و فرمود:

چنان‌ که‌ در حديث‌ ديگر، پيامبر(ص) حضرت‌ علي(ع) را <باب‌ خدا> و <باب‌ خود> ناميده‌ است.7

<باب‌ الجنه> کنايه‌ از امام‌ حسين(ع) است. پيامبر اکرم(ص) فرمود:

<الا و انّ الحسين‌ باب‌ من‌ ابواب‌ الجنّه‌ من‌ عانده‌ حرّم‌ اللّه‌ عليه‌ ريح‌ الجنّه>.8

 

ابواب‌ الله‌

در احاديث‌ و روايات‌ تفسيري، اهل‌ بيت‌ اطهار و امامان‌ معصوم(ع) - که‌ واسطهِ‌ ميان‌ خدا و خلق‌اند - <ابواب‌ الله> خوانده‌ شده‌اند؛ هم‌ چنان‌ که‌ از آنان‌ به‌ <طريق> و <سبيل> و <سبب> و <صراط> تعبير شده‌ است. امام‌ سجاد(ع) در معرّفي‌ خود و اهل‌ بيت‌ اطهار(ع) مي‌فرمايد:

<نحن‌ ابواب‌ اللّه‌ و نحن‌ الصراط‌ المستقيم‌ و نحن‌ عيبه‌ علمه>9.

حضرت‌ علي(ع) مي‌فرمايد:

<نحن‌ الشعار والاصحاب‌ والخزنهُ والابواب‌ ولاتؤتي‌ البيوت‌ الا من‌ ابوابها>.10

جملهِ‌ اخير آن‌ حضرت، اشاره‌اي‌ است‌ به‌ آيهِ‌ شريفهِ:

<ليس‌ البرّ بأن‌ تأتوا البيوت‌ من‌ ظهورها ولکنّ البرّ من‌ اتّقي‌ و اُتوا البيوت‌ من‌ ابوابها>.11

برخي‌ از مفسّران‌ نيز مقصود از <ابواب> را در اين‌ آيه، ائمّه(ع) دانسته‌اند که‌ <طريق> و <بابِ> راه‌ يافتن‌ به‌ مدينهِ‌ علم‌ پيامبرند.12

از حضرت‌ رضا(ع) معناي‌ <ماء> را در آيهِ‌ <اًن‌ ا‌صبح‌ ماوِ‌کم‌ غوراً فمن‌ يأتيکم‌ بماء معين>13 پرسيدند و او در پاسخ‌ فرمود: <ماوِ‌کم‌ ابوابکم‌ اَي الائمّه‌ والائمّه‌ ا‌بواب‌ الله>.14 در اين‌ تفسير <ماء> در معناي‌ مجازي‌ به‌ کار رفته‌ است؛ يعني‌ آب‌ وسيلهِ‌ حيات‌ است‌ و اگر آب‌ها بخشکند، راه‌ حيات‌ بسته‌ است. امامان‌ معصوم(ع) مانند آبي‌ هستند که‌ حيات‌ معنوي‌ مردم‌ به‌ ايشان‌ وابسته‌ است‌ و در حقيقت‌ ابواب‌ وصول‌ به‌ حيات‌ معنوي‌ و واقعي‌اند و اگر در جهان، امام‌ و حجّتي‌ نباشد، باب‌ حيات‌ معنوي‌ مسدود است‌ و کسي‌ <ماء مَعين> يا آب‌ گواراي‌ زندگي‌ معنوي‌ را به‌ انسان‌ها نخواهد چشاند.

 

ابواب‌ ائمّه(ع)

در زمان‌ حضور ائمّه(ع)، افرادي‌ از صحابه‌ به‌ عنوان‌ <باب> آنان‌ معرّفي‌ شده‌اند. گويا اين‌ تعبير در زمان‌ ائمه(ع) رواج‌ داشت، هرچند در سخنان‌ خود ائمه(ع) و در کتاب‌هاي‌ رجال‌ از آنان‌ با عنوان‌ <باب> تعبير نشده‌ است، ولي‌ در کتب‌ تراجم‌ و مناقب‌ امامان‌ شيعه(ع) (مانند کتاب‌ مناقب‌ آل‌ ابي‌طالب15 و الفصول‌ المهمّه‌ في- معرفه‌ احوال‌ الائمّه(ع)16 و…) از عدّه‌اي‌ به‌ عنوان‌ <باب> يا <بوّاب> تعبير شده‌ است. مانند: سلمان‌ <باب‌ حضرت‌ علي(ع)>، سفينه‌ <باب‌ امام‌ حسين(ع)>، ابوخالد کابلي‌ و يحيي‌ بن‌ امّ الطويل‌ <باب‌ امام‌ سجّاد(ع)> و افرادي‌ ديگر که‌ خود را به‌ دروغ‌ باب‌ ائمّه(ع) معرّفي‌ مي‌کردند، مذمّت‌ شده‌اند و مورد تکذيب‌ و نفرين‌ قرار گرفته‌اند.

دستهِ‌ اوّل، آناني‌ بودند که‌ با ائمّه‌ ارتباط‌ خاص‌ داشتند، و علاوه‌ بر بهره‌وري‌ از علوم‌ و معارف‌ ائمه(ع)، در برخي‌ امور وکيل‌ و مباشر کارهاي‌ ايشان‌ و در شرايط‌ حسّاس‌ سياسي، واسطهِ‌ ائمّه(ع) و پيروان‌ آنان‌ بوده‌اند. براي‌ نمونه: ابوخالد کابلي‌ و يحيي‌ بن‌ ام‌ الطويل‌ از ياران‌ نزديک‌ امام‌ سجّاد(ع) و سال‌ها در خدمت‌ آن‌ حضرت‌ بودند.

جابر بن‌ يزيد جُعفي‌ از اصحاب‌ سرّ اهل‌ بيت‌ و از نزديکان‌ امام‌ باقر(ع) بود.

مفضّل‌ بن‌ عمر، که‌ بنا بر روايات، از علوم‌ ائمّه(ع) آگاهي‌ داشته‌ و مورد توجّه‌ خاص‌ امام‌ صادق(ع) بوده‌ است، به‌ نمايندگي‌ از آن‌ حضرت‌ به‌ کارهاي‌ شيعيان‌ رسيدگي‌ مي‌کرد و در منازعات‌ مالي‌ ايشان‌ براي‌ رفع‌ اختلاف، به‌ وکالت‌ از آن‌ حضرت، اموالي‌ پرداخت‌ مي‌کرد. وي‌ هم‌چنين‌ مباشر کارهاي‌ مالي‌ امام‌ کاظم(ع) بود و آن‌ حضرت‌ خود شخصاً پرداخت‌هاي‌ مالي‌ شيعيان‌ را نمي‌پذيرفت.

از سوي‌ ديگر، در کتاب‌هاي‌ سيره‌ و تاريخ، نوّاب‌ اربعهِ‌ امام‌ زمان(ع) در دورهِ‌ غيبت‌ صغري‌ نيز <باب> خوانده‌ شده‌اند. طبرسي‌ از آنان‌ به‌ عنوان‌ <الابواب‌ المرضيون‌ و السّفراء الممدوحون> نام‌ مي‌برد.17 ابن‌ اثير دربارهِ‌ حسين‌ بن‌ روح‌ نوبختي، يکي‌ از نوّاب‌ اربعه، مي‌گويد که‌ اماميه‌ او را <باب> مي‌ناميدند.18

عثمان‌ بن‌ سعيد عمروي، محمّد بن‌ عثمان‌ و حسين‌ بن‌ روح‌ نوبختي‌ گذشته‌ از سفارت‌ امام‌ زمان(ع) به‌ عنوان‌ باب‌هاي‌ امام‌ جواد، امام‌ هادي‌ و امام‌ عسکري(ع) نيز نام‌ برده‌ شده‌اند و در روايات‌ بر وثاقت، علم‌ و نزديکي‌ آنان‌ به‌ ائمه(ع) تصريح‌ شده‌ است.19

 

<ابواب> امام‌ مهدي(ع)

علاوه‌ بر نوّاب‌ اربعه‌ که‌ هر يک‌ پس‌ از ديگري، باب‌ حضرت‌ حجّت(ع) بودند، کساني‌ ديگر نيز به‌ <باب> معروف‌ هستند؛ او در عصر خود، از ثقات‌ و برجستگان‌ شيعه‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و به‌ دست‌ سفراي‌ اربعه‌ توقيعات‌ به‌ نام‌ آن‌ها از طرف‌ حضرت‌ مهدي(عج) صادر گشته‌ است.

برخي‌ از بزرگان‌ شيعه‌ که‌ در کتاب‌هاي‌ تراجم‌ و مناقب‌ از آن‌ها به‌ <باب> تعبير شده‌ است، عبارتند از:

1- ابوالحسين، محمدبن‌ جعفر اسدي‌ کوفي‌ رازي، باب‌ حضرت‌ حجّت(عج) در <ري>؛ اردبيلي‌ (صاحب‌ جامع‌ الرواه) مي‌گويد: <کان‌ احد الا‌بواب>.20

2- ابوعلي، احمدبن‌ اسحاق‌ اشعري‌ قمي‌ از اصحاب‌ حضرت‌ جواد(ع) و علي‌الهادي(ع) و باب‌ حضرت‌ حجّت(عج) در قم؛ وي‌ به‌ خدمت‌ حضرت‌ حجّت(عج) رسيد و باب‌ امام‌ در قم‌ بود.21

3- ابراهيم‌ بن‌ محمد همداني، باب‌ امام‌ مهدي(عج) که‌ چهل‌ بار حج‌ انجام‌ داده‌ است.22

4- ابواسحاق‌ ابراهيم‌ بن‌ مهزيار اهوازي، باب‌ امام(ع)؛ کشي‌ دربارهِ‌ او مي‌گويد:

<و کان‌ وکيل‌ الناحيه‌ و کان‌ الا‌مر يدور عليه>.23

5- احمدبن‌ حمزه‌بن‌ اليسع‌ قمي، باب‌ امام‌ حجّت(عج).24

6- ابوهاشم، داوود بن‌ القاسم‌ بن‌ اسحاق‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ جعفر بن‌ ابي‌طالب، باب‌ حضرت‌ حجّت(عج).25

7- محمدبن‌ علي‌ بن‌ بلال‌ از اصحاب‌ حضرت‌ حجّت‌بن‌ الحسن(عج)؛ سيّدبن‌ طاووس‌ در ربيع‌ الشيعه‌ مي‌گويد: <من‌ السفراء الموجودين‌ في‌ الغيبه‌ الصغري‌ والابواب‌ المعروفين‌ الذي‌ لايختلف‌ الاِماميه‌ القائلون‌ بامامه‌الحسن‌ بن‌ علي- فيهم>.26

8- ابومحمد الوجنائي، باب‌ امام‌ حجّت(عج).

9- محمدبن‌ ابراهيم‌ بن‌ مهزيار؛ اردبيلي‌ مي‌گويد: وي‌ نيز مانند پدرش، ابراهيم‌ بن‌ مهزيار، از ابواب‌ امام‌ و وکيل‌ آن‌ حضرت‌ بود.27

10- عمر اهوازي‌ از ابواب‌ حضرت‌ حجّت(عج).

11- ابوجعفر، عبدالله‌ ا‌بو غانم‌ قزويني‌ که‌ به‌ نام‌ وي‌ از حضرت‌ حجّت(عج) توقيع‌ صادر گرديد. وي‌ باب‌ امام(ع) در قزوين‌ بود.28

 

يادآوري‌

1- چنان‌ که‌ سيد محسن‌ عاملي‌ امين‌ گفته‌ است: ظاهراً نوّاب‌ اربعه‌ که‌ به‌ باب‌ امام‌ نيز معروف‌ هستند داراي‌ نيابت‌ عامه‌ بودند و ديگر سفرا و ابواب‌ امام، داراي‌ سفارت‌ و وکالات‌ در امور خاصّه‌ بودند.29

2- برخي‌ بر اين‌ عقيده‌اند که‌ اگرچه‌ تعبير <باب> در برخي‌ از کتب‌ تراجم، مناقب‌ و سِيَر ائمّه(ع) براي‌ ياران‌ نزديک‌ و خاصّ ايشان‌ به‌ کار رفته، ولي‌ در سخنان‌ خود پيشوايان‌ معصوم(ع) و سپس‌ در نوشته‌هاي‌ محدّثان‌ و رجاليان، از به‌ کار بردن‌ آن‌ در مفهوم‌ مثبت، پرهيز مي‌شده‌ است؛ هم‌چنان‌ که‌ نوّاب‌ اربعه‌ را نيز عموماً، <سفراء> و <وکلاء> مي‌خوانده‌اند و از نمايندگان‌ امام‌ کاظم(ع) به‌ <قوّام> تعبير مي‌کرده‌اند.

در مقابل‌ از کساني‌ چون‌ نميري‌ و شلمغاني، به‌ عنوان‌ مدّعيان‌ <بابيّت> نام‌ مي‌برده‌اند. البتّه‌ اصل‌ وجود واسطه‌ ميان‌ امام‌ و شيعيان، چه‌ در زمينهِ‌ بيان‌ احکام‌ و معارف‌ ديني‌ و چه‌ در امورمالي، هيچ‌ گاه‌ انکار نشده‌ است.30

 

بابيّت‌ دروغين‌

چنان‌ که‌ اشارت‌ رفت، در عصر حضور کساني‌ خود را به‌ دروغ‌ باب‌ ائمّه(ع) معرّفي‌ کرده‌ و بدين‌ سبب‌ به‌ تکذيب‌ و نفرين‌ ايشان‌ گرفتار شده‌اند. در اين‌ بخش‌ از نوشتار، به‌ شناسايي‌ برخي‌ از اين‌ افراد در عصر حضور و غيبت‌ مي‌پردازيم‌ تا ضمن‌ اطّلاع‌ رساني‌ تاريخي، هشداري‌ باشد براي‌ شناختن‌ و دوري‌ جستن‌ از مدّعيان‌ دروغين‌ بابيّت‌ يا وکالت‌ و نيابت‌ خاصّه‌ در اين‌ عصر - که‌ از راه‌هاي‌ گوناگون‌ مانند: اينترنت‌ به‌ فعّاليّت‌ و انحراف‌ مردم‌ مي‌پردازند - و در نتيجه‌ بستن‌ راه‌هاي‌ نفوذ و ترويج‌ باطل.

برخي‌ از مدّعيان‌ دروغين‌ بابيّت‌ در عصر حضور عبارتند از:

1- علي‌ بن‌ حسکه‌

2- قاسم‌ يقطيني‌

3- محمدبن‌ فراست‌

4- ابن‌ بابا؛

کشّي‌ در کتاب‌ رجال31 از اين‌ چهارتن‌ به‌ عنوان‌ افرادي‌ نام‌ مي‌برد که‌ ضمن‌ نشر انديشه‌هاي‌ انحرافي، مدّعي‌ بابيّت‌ امام‌ عسکري‌ و امام‌ رضا (ع) بوده‌اند، ولي‌ ائمّه(ع) آنان‌ را به‌ شدّت‌ رد کرده‌ و شيعيان‌ را از تماس‌ با ايشان‌ برحذر داشته‌اند.

 

برخي‌ از مدّعيان‌ دروغين‌ <بابيّت> در عصر غيبت‌

در ميان‌ شيعيان، گروهي‌ از همان‌ آغاز غيبت‌ به‌ کذب‌ و افترا، ادّعاي‌ بابيت‌ و سفارت‌ نمودند که‌ برخي‌ از آن‌ها عبارتند از:

1- ابومحمد شريعي؛ وي‌ که‌ از اصحاب‌ امام‌ يازدهم(ع) بود، نخستين‌ شخصي‌ است‌ که‌ <بابيّت> را به‌ دروغ‌ مدّعي‌ گرديد و اين‌ مقام‌ را به‌ خود نسبت‌ داد.32

2- محمدبن‌ نصير نميري؛ مؤ‌سّس‌ فرقهِ‌ <نصيريه> که‌ پس‌ از ابومحمد شريعي‌ ادّعاي‌ بابيّت‌ نمود و از غلات‌ است‌ و حضرت‌ حجّت(عج) او را لعن‌ فرمود، هنگام‌ مرگ‌ زبانش‌ سنگين‌ شد، به‌ گونه‌اي‌ که‌ وقتي‌ پيروانش‌ از او پرسيدند باب‌ بعد از تو کيست؟ او با لکنت‌ گفت: احمد. پيروانش‌ مقصود او را که‌ غرض‌ کدام‌ احمد است، نفهميدند و به‌ سه‌ فرقه‌ تقسيم‌ شدند؛ فرقه‌اي‌ گفتند: مقصود او احمد فرزندش‌ است‌ و فرقهِ‌ دوم‌ گفتند: احمدبن‌ موسي‌ بن‌ الفرات‌ است‌ و فرقهِ‌ سوم‌ به‌ احمدبن‌ ابي‌ الحسين‌ بن‌ بشر گرويدند و هر سهِ‌ آنان‌ ادّعاي‌ بابيّت‌ نمودند.33

3- حسين‌ بن‌ منصور حلاج، عارف‌ مشهور، از مدّعيان‌ بابيّت.34

4- ابوجعفر، محمدبن‌ علي‌ شلمغاني‌ معروف‌ به‌ ابن‌ ابي‌ العزاقر از مدّعيان‌ بابيّت.35

5- ابوبکر، محمدبن‌ احمدبن‌ عثمان‌ بغدادي، برادرزادهِ‌ ابوجعفر محمدبن‌ عثمان‌ بن‌ سعيد عمري‌ سفير دوم‌ حضرت‌ حجّت(عج) از مدّعيان‌ بابيّت.36

6- احمدبن‌ هلال‌ کرخي‌ (180-267ه .ق) از مدّعيان‌ بابيّت؛ دربارهِ‌ وي‌ گفته‌اند: <کان‌ غالياً متّهماً في- دينه… ورد فيه‌ ذموم‌ عن‌ سيّدنا ا‌بي- محمد العسکري->.37

7- ابودلف‌ مجنون، محمدبن‌ مظفّر الکاتب‌ ازدي، صاحب‌ کتاب‌ <اخبارالشعراء> از مدّعيان‌ بابيّت.38

8- عبدالله‌ بن‌ ميمون‌ القداح‌ در سال‌ 251 ه .ق‌ مدّعي‌ نيابت‌ خاصه‌ گرديد.

9- يحيي‌ بن‌ زکرويه‌ (ذکرويه) در سال‌ 281 ه .ق‌ مدّعي‌ نيابت‌ خاصه‌ و باب‌ امام‌ گرديد.

10- محمدبن‌ سعد شاعر کوفي‌ متوفّاي‌ سال‌ 540 ه .ق‌ مدّعي‌ باب‌ امام‌ گرديد.

11- احمدبن‌ حسين‌ رازي‌ متوفّاي‌ سال‌ 670 ه .ق‌ مدّعي‌ باب‌ امام‌ گرديد.

12- سيد شرف‌ الدين‌ ابراهيم‌ متوفّاي‌ سال‌ 663 ه .ق؛ مدّعي‌ نيابت‌ خاصه‌ و باب‌ امام‌ گرديد. سپس‌ مدّعي‌ امامت‌ شد. از شيراز به‌ خراسان‌ رفته، مدّتي‌ در خراسان‌ بود و هنگام‌ برگشتن‌ به‌ شيراز داعيهِ‌ خود را آشکار کرد.39

13- حسين‌ بن‌ علي‌ اصفهاني‌ کاتب‌ متوفّاي‌ 853 ه .ق‌ صاحب‌ کتاب‌ <ادب‌ المرء>.

14- علي‌ بن‌ محمد سجستاني‌ بغدادي‌ متوفّاي‌ سال‌ 860 ه .ق‌ صاحب‌ کتاب‌ <ايقاظ>.

15- محمد نوربخش، رئيس‌ و مؤ‌سّس‌ فرقهِ‌ نوربخشيه‌ (795 - 896 ه .ق)؛ در سال‌ 826 ه .ق‌ مدّعي‌ نيابت‌ و باب‌ امام‌ گرديد و سپس‌ مهدويت‌ خود را اعلام‌ نمود.

16- سيّد محمد هندي‌ متوفّاي‌ سال‌ 987 ه .ق؛ وي‌ که‌ اديب‌ و شاعر بود، در مشهد مي‌زيست‌ و مدّعي‌ بابيّت‌ گرديد.

17- محمدبن‌ فلاح‌ مشعشع‌ رئيس‌ مشعشعين‌ خوزستان‌ که‌ دعوي‌ نيابت‌ خاصه‌ و بابيت‌ نمود. سپس‌ مدّعي‌ مهدويت‌ شد و در سال‌ 841 ه .ق‌ دعوت‌ خود را آشکار نمود. وي‌ سال‌ها در خوزستان‌ حکومت‌ نمود تا آن‌ که‌ در سال‌ 870 ه .ق‌ وفات‌ يافت.40

18- عباس‌ فاطمي؛ در اواخر قرن‌ هفتم‌ مي‌زيسته‌ ادّعاي‌ بابيّت‌ خاصه‌ و مهدويت‌ نمود. وي‌ داراي‌ پيرواني‌ بوده‌ و دولتي‌ تشکيل‌ داد و شهر فاس‌ را تصرّف‌ نمود و در پايان‌ کار به‌ مکر و حيله‌ به‌ قتل‌ رسيد و دولت‌ وي‌ منقرض‌ گشت.41

19- درويش‌ رضا قزويني؛ متوفّاي‌ 1041 ه .ق‌ مدّعي‌ بابيت‌ بود و در عصر شاه‌ صفي‌ صفوي‌ خروج‌ کرد. وي‌ از طايفهِ‌ مانلو است‌ و در زيِّ درويشان‌ و قلندران‌ به‌ سياحت‌ پرداخت. سپس‌ به‌ مقام‌ رياست‌ و رهبري‌ رسيد.42

20- شيخ‌ مهدي‌ مشهدي‌ متوفّاي‌ 1291 ه .ق‌ داراي‌ تأليفاتي‌ چون‌ الاسرار و الملاحم‌ است، مدّعي‌ بابيّت‌ گرديد.

21- سيّد علي‌ مشهدي‌ بزّاز که‌ در زمان‌ سلطنت‌ سلطان‌ سليمان‌ صفوي‌ مي‌زيسته‌ مدّعي‌ بابيّت‌ گرديد.

22- محمّد فاسي‌ مغربي‌ متوفّاي‌ 1095 ه .ق‌ صاحب‌ کتاب‌ سبيل‌ الاولياء مدّعي‌ بابيّت‌ گرديد.

23- ميرزا محمد هروي؛ مدّتي‌ در هندوستان‌ بود و تأليف‌هايي‌ دارد که‌ نظم‌ کلمات‌ قصار حضرت‌ اميرمؤ‌منان(ع) از آن‌ جمله‌ است. وي‌ در زمان‌ فتحعلي‌شاه‌ قاجار پس‌ از آن‌ که‌ مدّعي‌ بابيت‌ گرديد، به‌ قتل‌ رسيد.

24- محمدبن‌ عبداللّه‌ حسان‌ المهدي، پس‌ از تحصيل‌ در علوم‌ ديني‌ به‌ حج‌ رفت‌ و از مکّه‌ به‌ صومال‌ بازگشت‌ و از مدّعيان‌ اصلاح‌ بود و در سال‌ 1899 ميلادي‌ خود را باب‌ و سپس‌ مهدي‌ موعود اعلان‌ نمود. وي‌ مؤ‌سّس‌ فرقهِ‌ صالحيه‌ است.

25- محمد احمدبن‌ عبدالله‌ سوداني‌ (1843 - 1885 م) از خاندان‌ سادات‌ حسيني، پس‌ از تکميل‌ علوم‌ ديني‌ به‌ حج‌ رفت‌ و در بازگشت‌ از مکّهِ‌ مکرّمه‌ خود را باب‌ امام‌ سپس‌ مهدي‌ موعود اعلام‌ نمود و تمام‌ قبايل‌ کردخان‌ و دارخور و بحرالغزال‌ و سودان‌ شرقي‌ با وي‌ بيعت‌ کردند او به‌ جنگ‌ با انگليسي‌ها که‌ سودان‌ را تصرّف‌ کرده‌ بودند پرداخت‌ و خرطوم‌ پايتخت‌ سودان‌ را فتح‌ نمود و در ام درمان‌ وفات‌ يافت.43

علاوه‌ بر اين‌ عدّه‌اي‌ که‌ اسامي‌ آنان‌ ذکر شد، هر از چند گاهي، افرادي‌ به‌ دروغ‌ ادّعاي‌ بابيت‌ مي‌کنند. در قرن‌ سيزدهم‌ هجري‌ آن‌ که‌ در اين‌ ارتباط‌ گروهي‌ را به‌ انحراف‌ کشانيد، سيد علي‌ محمد شيرازي‌ بود که‌ فرقهِ‌ ضالّهِ‌ بابيه‌ را بنا نهاد و تفصيل‌ ماجراي‌ وي‌ در همين‌ مجلّه‌ آمده‌ است. در سال‌هاي‌ اخير، برخي‌ ديگر از اين‌ موضوع‌ سوء استفاده‌ کرده‌ و به‌ دروغ‌ ادّعاهايي‌ را مطرح‌ کردند، ولي‌ مورد قبول‌ ديگران‌ قرار نگرفته‌اند.

به‌ خواست‌ خداوند، در نوشتار آتي‌ از فرقهِ‌ ضالّه‌ بهائيت‌ که‌ پس‌ از بابيّت‌ به‌ وجود آمد، سخن‌ خواهيم‌ گفت.

 

——————

پي‌ نوشت‌ها:

1. دانشنامهِ‌ جهان‌ اسلام، زير نظر سيد مصطفي‌ ميرسليم، ج‌ 1، ص‌ 10؛ لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ که‌ در اين‌ مقاله‌ علاوه‌ بر مصادر معرّفي‌ شده‌ در پا نوشت، مصادر زير هم‌ استفاده‌ و اقتباس‌ شده‌ است: دانشنامهِ‌ جهان‌ اسلام، ج‌ 1، ص‌ 10 - 12، مقالهِ‌ عباس‌ زرياب‌ و حسن‌ طارمي؛ دايره‌المعارف‌ تشيع، جلد سوم، واژهِ <باب>.

2. بصائرالدرجات‌ في- فضائل‌ آل‌ محمد، محمدبن‌ حسن‌ صفار قمي، ص‌ 199، چاپ‌ محسن‌ کوچه‌ باغي‌ تبريزي، قم‌ 1404.

3. اصول‌ کافي، 1/437.

4. همان: 2/388 - 389.

5 و6 . علاوه‌ بر مصادر پيش‌ گفتهِ‌ شيعي، براي‌ اسناد اين‌ حديث‌ نگاه‌ کنيد به: حليه‌الاولياء: 1/65، 7/34؛ المستدرک‌ علي‌ الصحيحين، حاکم‌ نيشابوري: 3/126؛ تاريخ‌ بغداد: 2/377؛ الاستيعاب‌ في- معرفه‌ الاصحاب، ابن‌ عبدالبر: 2/462، 463.

7. ر.ک: بحارالانوار: 40/200-207؛ الغدير: 6/61-81؛ احقاق‌ الحق‌ و ازهاق‌ الباطل، نورالله‌ شوشتري، ج‌ 5،

ص‌468-515.

8. بحار: 26/263.

9. بحار: 24/12.

10. نهج‌البلاغه، خطبه‌ 154.

11. بقره‌ / 189.

12. ر.ک: مجمع‌البيان‌ طبرسي، ذيل‌ آيه؛ تفسير فيض‌ کاشاني، ذيل‌ آيه.

13. ملک‌ / 30.

14. بحار: 24/100.

15. ر.ک: مناقب‌ آل‌ ابي‌ طالب، ابن‌ شهرآشوب، ج‌ 4، ص‌ 77، 176، 211، 280، 325، 368، 380، 402، 423.

16. الفصول‌ المهمّه، ابن‌ صبّاغ، ص‌ 229، 241، 262، 274، 281.

17. ر.ک: الاحتجاج، ص‌ 477.

18. ر.ک: الکامل‌ في‌ التاريخ: 8/290.

19. در کتاب‌ الهدايه‌الکبري‌ في‌ تاريخ‌ الائمّه‌ (حسين‌ بن‌ حمدان‌ خصيبي… - 358 ه .ق) کساني‌ به‌ عنوان‌ <ابواب> نام‌ برده‌ شده‌اند که‌ <حاملان‌ اسرار و علوم‌ ائمه(ع>) بودند و در عين‌ حال‌ براي‌ هر امام‌ وکلايي‌ نيز معرّفي‌ شده‌اند که‌ واسطهِ‌ امام‌ با شيعيان‌ در کارهاي‌ مالي‌ و غير آن‌ بودند.

20. جامع‌الرواه: 2/83.

21. همان: 1/41؛ رجال‌ ابن‌ داود، ص‌ 24.

22. رجال‌ کشي، ص‌ 508 - 509؛ جامع‌الرواه: 1/33.

23. رجال‌کشي، ص‌ 446؛ و نيز ر.ک: رجال‌ ابن‌ داود، ص‌ 19؛ جامع‌الرواه: 1/35.

24. ر.ک: اعيان‌ الشيعه: 2/48؛ رجال‌ ابن‌ داود، ص‌ 27؛ جامع‌الرواه: 1/49.

25. جامع‌الرواه: 1/307؛ فهرست‌ شيخ‌ طوسي، ص‌ 131.

26. جامع‌ الرواه: 2/153؛ رجال‌ ابن‌ داود، ص‌ 24.

27. جامع‌الرواه: 2/44.

28. ضيافه‌الاخوان، ص‌ 66؛ الغيبه، شيخ‌ طوسي، ص‌ 172.

29. ر.ک: اعيان‌ الشيعه: 2/48.

30. ر.ک: دانش‌ نامهِ‌ جهان‌ اسلام، همان: 1/12.

31. رجال‌ کشي، شمارهِ‌ 997 - 999، 1048.

32. بحارالانوار: 51/367.

33. معجم‌ رجال‌ الحديث، ابوالقاسم‌ خوئي: 17/336-338.

34. بحارالانوار: 51/369؛ معجم‌ رجال‌ الحديث: 6/97.

35. بحارالانوار: 51/371؛ معجم‌ رجال‌ الحديث: 17/53.

36. معجم‌ رجال‌ الحديث: 17/297.

37. جامع‌ الرواه: 1/74؛ بحارالانوار: 51/368؛ معجم‌ رجال‌ الحديث: 2/367-371.

38. جامع‌الرواه: 2/202؛ معجم‌ رجال‌ الحديث: 17/296.

39. تاريخ‌ وصاف، ص‌ 191 - 192؛ مدّعيان‌ نبوت‌ و امامت، ص‌ 263 - 264.

40. تاريخ‌ پانصد ساله‌ خوزستان، کسروي، ص‌ 23 به‌ بعد؛ مدّعيان‌ نبوّت‌ و مهدويت، ص‌ 265-271.

41. مدّعيان‌ نبوّت‌ و مهدويت، ص‌ 265.

42. همان، ص‌ 276.

43. دائره‌المعارف‌ تشيّع، ج‌ 3، ص‌ 3 و 4.

 

 

(مجله شماره 8-9 : - فرقه شناسي)

 

 

 نظر دهید »

ادب حضرت نوح (ع) در برابر خدا

26 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 


يكي از آدابي كه حضرت نوح(ع) در محاوره با قوم خود رعايت مي‌فرمودند، ادب در ثناي الهي بود. اين يكي از مصاديق تبليغ عملي است. از نظر مرحوم علامه طباطبايي، اين نوع ادب در قرآن بسيار زياد است و دست كمي از تبليغ قولي ندارد، بلكه مؤثرتر از آن است. خداي متعال از حضرت نوح(ع) در محاوره اي كه ميان او و قومش واقع شده، چنين حكايت مي‌كند:

مردم به حضرت نوح (ع)گفتند: : اي نوح، با ما زياد مجادله كردي، اگر راست مي‌گويي بلايي را كه ما را بدان مي‌ترساني بر سرمان بياور. آن حضرت فرمود: مطمئن باشيد كه اگر خدا بخواهد بلا را بر سرتان خواهد آوردوشما نمي‌توانيد خدا را عاجز كنيد. اگر خدا بخواهد شما گمراه باشيد، نصيحت من به شما سودي نمي‌دهد، گرچه فراوان نصيحتتان كنم. اوست پروردگار شما و به سوي او باز خواهيد گشت (هود:34) حضرت نوح(ع) در اين محاوره و گفت وگو، بلا و عذابي را كه مردم فكر مي‌كردند به دست حضرت نوح است و او را به آوردن آن مي‌خواندند تا به خيال خود عاجزش كنند، از خود نفي كرد، به پروردگار خويش نسبت مي‌دهد و با واگذاري مسئله به مشيت الهي، با گفتن كلمه «ان شاء» و پس از آن، با بزرگ دانستن خدا و گفتن «و ما انتم بمعجزين»، ادب را به نهايت رسانيد. حضرت از خداوند با واژه «الله» سخن گفت. واژه «ربي» را در اين جا به كار نبرد؛ زيرا مدلول لفظ «الله» كسي است كه هر جمال و جلالي به سوي او منتهي مي‌شود. حضرت مي‌خواست محوريت خداوند را در همه امور به آنان ابلاغ كند. همچنين تنها به نفي قدرت بر آوردن عذاب از خود و اثبات آن براي خدا اكتفا نكرد، بلكه اين را هم اضافه كرد كه اگر خدا نخواهد كه شما از نصيحت من سودي ببريد، هرگز منتفع نخواهيد شد. وي با اين جمله، نفي قدرت را از خود و اثباتش را براي خدا تكميل كرد. علاوه بر آن، اين نفي را با جمله «هو ربكم و اليه ترجعون» تعليل نمود حضرت، با نشان دادن فقر مطلق در بندگان و مخلوقات، براي مخاطبان خود ثابت كرد كه او در تمام برنامه هايش، الگوي وابستگي به حضرت حق است. با رفتار خود معناي اين جمله را توضيح داد كه «انتم الفقراء الي الله» شما مخلوقات، همه وابسته به خدا هستيد.( سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 6، ص 420)

 نظر دهید »

کاش روءیایم صادقه بود کاش !!!

25 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

خواب ديدم شهر ما جارو شده است. خواب ديدم مردم همه بيدارند و کودکان قد کشيده اند. و بزرگترها را ديدم که پير شده بودند و کوله بار تجربه بر دوششان. روستاييها براي آخرين بار در شهر وضو گرفتند و رفتند؛ رفتند تا نمازشان را در مسجد روستا بخوانند.

خواب ديدم دختران شهرمان چادري بر سر داشتند که دوازده شکوفه بر آن دوخته شده بود. و   پسران مساحت زمين را وجب وجب مي شمردند. خواب ديدم نگراني از چشمان مادران آبرو مي گريزد و آرامش در قلب آقاي مسجد ما جايي براي خود اجاره کرده است.

خواب ديدم در ميانه کوچه »اخوان الصفا« مردم همه جمعند. آش مي پزند؛ آش نذري براي سلامتي مسافر هميشگي فردايشان، که در راه بود. ستاره ها از آسمان آمده بودند روي پشت بامها و مردم شهر ما را به هم نشان مي دادند. سر در هر خانه اي چراغي روشن کرده بودند. و بوي نم که از آب و جاروي دختران حاجتمند به مشام مي رسيد چه جانفزا بود.

خواب ديدم صاحبخانه ها قسمتي از مازاد خانه هايشان را وقف مستأجرها کرده بودند و فروشنده ها کالاهايشان را به نسيه به مردم مي فروختند. خواب ديدم هيچ دختري بدون جهيزيه نبود و شترف بخت را ديدم که بر در همه خانه هاي خشتي و سنگي، با در چوبي يا آهني، خوابيده بود.

و پسران در دنياي خواب من براي نجابت، متانت و اصالت به خواستگاري مي رفتند و در عقدها و عروسيها اولين کارت دعوت براي صاحب عصر و زمان، مهدي فاطمه، عليهماالسلام، فرستاده مي شد.

خواب ديدم شهر ما گلکاري شده است. سبزه ها سرود مي خوانند و گلها نيايش مي کنند. هيچ خانه اي بي سفره نبود و هيچ سفره اي خالي نبود. غم در چند فرسخي شهر ما در خانه تنهايي خود زانو در بغل گرفته بود و شاديها، کاسه کاسه به خانه هاي همسايه ها برده مي شد. زيبهاييها بين همه به تساوي قسمت مي شد و از تقسيم خوبيها هيچ کس سرباز نمي زد و 365 روز از سال را »روز نيکوکاري« نام نهاده بودند.

خواب ديدم مغازه هاي شهر ما کامپيوتري شده اند، با صداي اذان بسته مي شوند و با »السلام عليکم و رحمةاللَّه« باز. خواب ديدم نسل قفلها از شهر ما برچيده شده است.

آدمها را در خواب ديدم که صبح را با گل سرخ آغاز مي کردند و شب را در کنار شب بوهاي سفيد و بنفش به صبح مي رساندند. خواب ديدم پنجره ها باز بودند و جوانها در سجاده ها جوانه مي زدند. هر دانه اي در زمين کاشته مي شد سر از آسمان در مي آورد.

دختري را ديدم به زيبايي ماه که سبدي از جواهرات بر سر داشت، لباس حريرش با آواز بادها مي چرخيد و با طنازي از مشرق به مغرب مي رفت. هيچ چشمي اما او را ميهمان نمي کرد و هيچ انگشتي اشاره به او نداشت. گويا چشم دلها  همه سير بود و هوسها در قفس.

در حرارت خوابهايم ذوب مي شدم که ناگاه به شکواي خروس صبح بيدار شدم. رؤياهاي من همه بي رنگ بودند و بي روح. بيدار شدم. کوچه ها را ديدم پر از نيرنگ، و کودکان را که در خواب غفلت بودند. مرداني که هنوز در کودکي خويش دست و پا مي زدند و خاکبازي را حرفه اي شريف مي دانستند. روستاييها بقچه هاي صداقت را در آب جوي انداخته و سيگار به دست در پي خريد کوپنهاي حرام شده بودند.

هيچ شکوفه اي بر چادر دختران شهرمان نديدم، يعني چادري نديدم که شکوفه اي بر آن گل کند! و پسران که سر به هوا قدم مي گذاشتند به نجابت و متانت و اصالت پوزخند مي زدند و در جستجوي کيسه هاي خوشبختي بودند؛ کيسه هايي که امروز در دستان پدران دخترهاست و فردا به حساب داماد ريخته مي شود.

ديدم که در عقد و عروسيهاي محله ما با شعار »يک شب هزار شب نمي شود«، اولين کارت دعوت براي شيطان فرستاده مي شود. ديدم که در محله ما از آش نذري خبري نيست. فرياد زدم و بازگشتم به رؤياها، به عشقها و به آرزوهايي که شهر زيباي ما را در عصر ظهور مي نماياند. بازگشتم به رؤياها.

بازگشتم به رؤياها.



 

پي نوشتها:

1. اشاره به چادر دوازده وصله اي حضرت زهرا، عليهاالسلام، به نقل از سلمان فارسي

2. اشاره به حديثي که حوادث زمان ظهور حضرت مهدي، عليه السلام، را بيان مي کند

 

                                                                                                  ناهيد طيبي

 3 نظر

کاش جای آن پیرزن بودم !

24 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب



برادران حسادت به آستانة چشم انتظاري‌ام، آمده‌اند، اشک تمساح مي‌ريزند و قسم مي‌خورند که گرگِ مرگ، تو را پاره پاره کرده است؛ امّا من مي‌دانم که دروغ، سرِ هم مي‌کنند. مي‌دانم که تو را به ثمن بخس فروخته‌اند و به دست قافلة غفلت سپرده‌اند. مي‌دانم اين خون که به پيرهنت پاشيده يک فريب است… مي‌دانم که گوشه‌اي بر شانة کرة خاکي قدم گذاشته‌اي، امّا اين چشم‌هاي بي‌سو که حرف حساب حاليشان نمي‌شود! دارند تار مي‌شوند، آن‌قدر که حتّي جلوي خودم را هم نمي‌بينم چه رسد به اينکه بخواهم ديده به کرانه‌هاي افق بدوزم… مي‌دانم همة اين مصر، عرصة فرمان‌روايي توست. مي‌فهمم که ملکوت آسمان و زمين دائماً به تو ارائه مي‌شود، امّا اين گونه‌هاي خراشيده که ب اين حقايق التيام نمي‌يابند! کاش جاي آن پيرزن بودم که براي خريدنت کلاف نخ ـ همة دار و ندارش ـ را داد و اسمش در زمرة خريدارانت ثبت شد. همين که کسي را به «خواستار» تو بودن قبول کنند خودش غنيمتي است. مي‌ارزد که آدم به خاطرش هست و نيست خود را بدهد…

                                                        

                                                                                                                                    سعيد مقدّس

 

 

 1 نظر

راه بهشت

24 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب


    

 

مردي با همسر و دخترش در جادّه‌اي راه مي‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را کشت، امّا مرد نفهميد که ديگر اين دنيا را ترک کرده است و همچنان پيش رفت. گاهي مدّت‌ها طول مي‌کشد تا مُرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.

پياده‌روي درازي بود، تپّة بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي‌ريختند و به شدّت تشنه بودند. در يک پيچ جادّه، دروازة مرمري عظيمي ديدند که به ميداني با سنگ‌فرش طلا باز مي‌شد و در وسط آن چشمه‌اي بود که آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مردِ دروازه‌بان کرد: روز به خير، اينجا کجاست که اين قدر قشنگ است؟

دروازه‌بان گفت: روز به خير، اينجا بهشت است.

 چه خوب که به بهشت رسيديم، خيلي تشنه‌ايم.

دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: مي‌توانيد وارد شويد و هر چقدر دلتان مي‌خواهد آب بنوشيد.

ـ همراهانم نيز تشنه‌اند.

نگهبان گفت: واقعاً متأسّفم. ورود زنان به بهشت ممنوع است.

مرد خيلي نااميد شد، به رغم تشنگي زياد، حاضر نبود، تنهايي آب بنوشد. از نگهبان تشکّر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اينکه مدّت درازي از تپّه بالا رفتند، به مزرعه‌اي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازه‌اي قديمي بود که به يک جادّة خاکي با درختاني در دو طرفش باز مي‌شد. مردي در زير ساية درخت‌ها دراز کشيده بود و صورتش را با کلاهي پوشانده بود، احتمالاً خوابيده بود.

مسافر گفت: روز به خير!

مرد با سرش جواب داد.

ـ ما خيلي تشنه‌ايم، من، همسرم و دخترم.

مرد به جايي اشاره کرد و گفت: ميان آن سنگ‌ها چشمه‌اي است. هر قدر که مي‌خواهيد آب بنوشيد.

همه به کنار چشمه رفتند و تشنگيشان را فرو نشاندند.

مسافر از مرد تشکّرکرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتيد، مي‌توانيد برگرديد.

مسافر پرسيد: مي‌خواهم بدانم نام اينجا چيست؟

ـ بهشت.

ـ بهشت؟ امّا نگهبان دروازة مرمري هم گفت آنجا بهشت است!

ـ آنجا بهشت نيست، دوزخ است.

مسافر حيران ماند: بايد جلوي ديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نکنند! اين اطّلاعات غلط باعث سردرگمي مي‌شود!

ـ کاملاً برعکس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما مي‌کنند. چون تمام آنهايي که حاضرند بهترين دوستانشان را ترک کنند، همان جا مي‌‌مانند.

 

ماهنامه موعود شماره 113

 1 نظر

کعبه سیه پوش غمت یا رسول الله .........

21 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سالروز وفات حضرت محمد (ص) و همچنین شهادت حضرت امام حسن (ع) به شما عزیزان.

 

یا رسول الله! با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد.

سلام، غریب تر از هر غریب!
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!

 1 نظر

وصف برترین مخلوق از زبان برترین خالق

21 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب



مقامات والای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در قرآن

خداوند متعال در آیات قرآن کریم گاهی به طور صریح و زمانی به گونه ضمنی به مقامات پیامبرخاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره فرموده است که در این بخش به برخی از این آیات اشاره می کنیم.

1. مقام خاتمیت

قرآن کریم درباره مقام خاتمیت می فرماید:

«ما کانَ مُحمَّدٌ أَبا أَحَدٌ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسولُ اْللّهُ وَ خاتَمِ اْلْنَبیّینْ».

مقصود از خاتمیت، هم تأخر و خاتمیت زمانی و هم خاتمیت رتبی در قوس صعود است؛ خاتم یعنی«مهر» که در پایان نوشته ها قرار می گیرد. خداوند سبحان با فرستادن پیامبران، برای جامعه های بشری پیام می فرستد و پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مهر کرده است؛ پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست.

از این آیه کریمه دو نکته استفاده می شود: نخست این که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ واجد همه مزایای مشترک و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده اند. دوم این که، تا روز قیامت، احدی بهتر از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نخواهد آمد؛ زیرا رسول خدا، انسان کامل است و اگر کسی کاملتر از وی می بود، حتما او به مقام خاتمیت می رسید.

2. مقام عبودیت مطلقه

خداوند که رب و پروردگار عالمین است نسبت به افراد مختلف، متفاوت است بعضی از انسان ها تحت تدبیر اسماء جزئیه حقند مثلا بعضی در حقیقت، عبدالرزاق، عبدالجلیل، عبدالباسط، یا عبدالکریم هستند، اما پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ ، «عبده» است و پروردگاری مربی و مدبر شخصی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است که نهایی ترین مرتبه را داراست و در قوس صعود مقامی برتر از مقام مربوبیت شخص رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیست و آن حضرت، منتسب به عالی ترین اسم از اسمهای حسنای خدای سبحان است. یعنی «هو» که همان هویت مطلقه است و چون کاملترین بندگی از آن اوست، جامع ترین کلمه به او اشاره دارد:

«هُوَ اْلَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِاْلْهُدی وَ دینِ اْلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عِلَی اْلْدّینِ کُلِّهِ».

قرآن کریم وقتی تعبیر «عبد» را نسبت به سایر انبیا به کار می برد همراه با ذکر نام آنها به کار می برد:

«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا اِبْراهیمَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقوبَ اولِی الأَیْدی وَ الاَبْصار».

اما وقتی نام پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را می برد به «عبده» تعبیر می کند که ناظر به مقام وحدت است و این کلمه از «عبدالله» نیز بالاتر است، زیرا این بندگی (عبودیت)، حاکی از هویت مطلقه است.

3. مقام «بالاترین رتبه وجودی»

خدای سبحان به پیامبرش دستور می دهد که «بگو: من اولین مسلمانم»: «لاشَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ وَ أَنا اَوَّلُ الْمُسْلِمین»

منظور از «اول المسلمین» اولیت ذاتی است که گاهی از آن به اولیت رتبی یاد می شود. خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر«اول المسلمین» ندارد. حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ با این که قبل از پیامبر ما و سر سلسله انبیای ابراهیمی ـ علیهم السلام ـ بود و دعا کرد که

«وَ اْبْعَثْ فیهِمْ رَسولاً مِنْهُمْ یَتْلواْ عَلَیهِم ایاتِکَ وَ یُعلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکّیهِم»

با این حال، خداوند به حضرت ابراهیم نفرموده بگو من اولین مسلمانم. «نوح» که شیخ الانبیاء و نیز «آدم» که ابوالبشر است هیچ کدام این جمله را نفرمودند؛ تنها کسی که قرآن از او به عنوان اول المسلمین یاد می کند، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است. معلوم می شود این اولیت، زمانی و تاریخی نیست، زیرا اگر منظور اولیت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خود، اول المسلمین بود و انبیای پیشین نیز به طریق اولی می توانستند مصداق این اولیت باشند.

از این که خدای سبحان تنها به پیغمبر اسلام فرموده بگو مأمورم که اول المسلمین باشم، برای آن است که وی اول صادر، یا اول ظاهر است. یعنی در رتبه وجودی او، هیچ کس قرار ندارد، چنان که آن حضرت، در قیامت، اول کسی است که محشور می شود.

4. مقام «اسوة حسنه بودن»

در قرآن کریم آیاتی است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را اسوه و الگوی جهانیان معرفی می کند و می فرماید:

« لقد کان فی رسول الله اسوة حسنة»

در این آیه شریفه، تنها تأسی افراد متوسط درمسائل اخلاقی و فقهی به آن حضرت مطرح نیست بلکه طی راه ولایت و انس و حشر با فرشتگان غیبی و شنیدن تسبیح آنان یا دریافت علم از آنها و آموختن دستور تأییدی و تسدیدی، تأسی به پیغمبر خاتم در تمامی شئون را می طلبد چون او، به طور کلی، این راه ها را طی کرده و اسوه همگان شده است. اگر کسی بخواهد از «فتح مبین»، «کوثر»، «شرح صدر» و «فتح قریب» استفاده کند به اندازه خود باید پیرو آن حضرت باشد، اگر می گوییم « رَبِّ اْشرَحْ لی صَدْری» راهش آن است که پیرو کسی باشیم که سینه اش منشرح است.

5. مقام «خلق عظیم»

خداوند، پیامبر خود را به عظمت اخلاقی داشتن می ستاید:

«وَ اُنَّکَ لَعلَی خُلِقٍ عَظیمٍ»

خداوند با جمله اسمیه و تأکید می فرماید: «تو دارای اخلاق عظیمی هستی». وقتی خدای سبحان از چیزی به عظمت یاد کند، معلوم می شود که آن چیز از عظمت فوق العاده ای برخوردار است، چون او هر چیزی را به «عظمت» نمی ستاید، بسیاری از موارد را با صفت «ضعف» یا «قلت» یاد می کند. سراسر دنیا را اندک می شمارد:« مَتاع الدُّنْیا قَلیل» و از دسیسه های شیطان به عنوان «اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانَ کانَ ضَعیفاً» سخن می گوید؛ اما وقتی از خلق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نام می برد می فرماید:

«ای پیامبر! تو واجد همه ملکات نفسانی در حد أعلی هستی.»

6. مقام «رأفت و رحمت»

رحمت و رأفت، صفت فعل حق است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف انتزاع می کنند نه از مقام ذات وی، و جایگاهی که محل انتزاع رأفت و رحمت است، جایگاهی امکانی است، رحمان جایگاه می شود «رأفت و رحیم» و بارزترین مصداق و مظهر آن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ است. خداوند برای خود رحمتی عامه و رحمتی خاصه قایل است و این دو خصوصیت را برای قرآن و پیامبر نیز بیان داشته است؛ از طرفی می فرماید: من رحمت عامه ای دارم: «رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَی ءْ» یعنی هر چه مصداق شی ء است مشمول رحمت من است، و از طرف دیگر می فرماید: متقیان، از رحمت ویژه ام برخوردارند. «فَسَأَکْتَبَها الَّذینَ یَتَّقون» و در مورد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: تو مظهر رحمت مطلق من هستی زیرا«وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمین» و نسبت به مؤمنان، رحمت خاص داری:

«بِالْمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ»

7. مقام شامخ «رسالت»

خدای سبحان نعمت رسالت را به عنوان وزین ترین نعمت های الهی نام می برد:

«لَقَدْ مَنَّ الّلهُ عَلَی الْمُؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزَکیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ…»

«خداوند متعال بر مؤمنان عالم منت نهاد که رسولی را از ارواح و نفوس آنان برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان تلاوت و ایشان را از گزند تیرگی و تباهی تطهیر، و به کتاب و حکمت آگاهشان کند، گر چه قبل از رسالت رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ در گمراهی روشن بودند.»

نعمت وزینی که هضم و تحملش دشوار باشد، «منت» نامیده می شود. خدای سبحان نعمت های مادی را منت نمی نامد، اما نعمت رسالت را بر مؤمنان منت می داند، زیرا مردان با ایمان، پذیرای رسالت رسول اکرم بوده، به اندازه درجه وجودی خود از این نعمت بی کران بهره می برند.

8. مقام«اسم اعظم» والاترین درجه عندالله

قرآن کریم درباره مؤمنان می فرماید: «لَهُمْ دَرَجاتْ» یعنی مردان الهی در پیشگاه خدا دارای درجاتی از قرب هستند ؛ اما در سوره آل عمران، قبل از «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلی الْمُؤِمنین» می فرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللّهِ» یعنی خود مؤمنان درجات حقیقی قرب الهی اند. مؤمن به هر مقامی برسد عین درجه و کمال خواهد شد، همان طور که علم و عالم و معلوم متحدند، عمل و عامل و معمول هم متحد خواهند شد. بالاترین درجه وجودی ایمان، مقام شامخ خاتم الانبیاء است.

اگر دیگران دارای درجاتی متوسط اند، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ دارای عالی ترین درجه جهان امکان و مظهر اسم اعظم، بلکه خود اسم اعظم است و اسم اعظم لفظ نیست تا کسی بتواند با فراگرفتن آن لفظ و آمیختن حروف و کلمات در نظام کیان، اثر بگذارد؛ مفهوم ذهنی هم نیست تا با تصور فکری آن، اثر عینی در جهان پدید آید؛ زیرا جهان هستی بر اساس نظام علت و معلول اداره می شود و کسی نمی تواند با حروف و کلمات و معانی اعتباری، در متن خارج، اثر بگذارد، اسم اعظم عالی ترین درجه جهان امکان و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ خود، اسم اعظم است و روح بلند و جان والای حضرتش که اسم اعظم و ریشه همه فیوضات تکوینی است می تواند در جهان امکان به اذن خداوند اثر بگذارد، زیرا اسمای فعلی، به اسمای ذاتی منتهی می شود و رسول الله، اسم اعظم و مقام شامخ وی، اعظم مقامهاست.

9. مقام«علم لدنی»

هیچ کس به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علم نیاموخت فقط خدا او را عالم و آگاه کرد و آنچه خدا به رسولش داد، نه از راه چشم و گوش مادی، که از راه جان و دل بود. در علوم حصولی که زاد راه مکتبهای بشری است، اول گوش، صداها را می شنود و یا چشم، نقش ها را می بیند، بعد فکر آن را می فهمد، اما آنچه را رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می یابد، اول جانش می بیند بعد چشم و گوشش: « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین عَلی قَلْبِک» او نخست حقایق قرآن را با جان مبارکش دریافت، سپس الفاظ، کلمات، سوره ها و آیه های قرآن کریم را ـ که عینا معجزه الهی است ـ با گوش شریفش شنید، به عبارت دیگر، هم لفظ قرآن، اعجاز غیبی است و هم محتوای آن، معجزه غیبی است. پس نحوه دریافت قرآن و معارف آن به عکس دریافت های علوم عادی است.

خداوند وحیی بر جان رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ایجاد کرد که قابل وصف نیست:

«فَأَوْحیْ اِلی عَبْدِهِ ما اُوحی»

چون آن مقام منیع منزه از وضع و قرارداد و مبرای از علم حصولی و ذهنی است، علمش لدنی است و علم لدنی در ردیف علوم دیگر نیست که موضوع و محمول داشته باشد، بلکه حقایق و معارف، وقتی از مقام لدن، یعنی از نزد «الله» فرا گرفته شد، «لدنی» نام دارد؛ پایین تر از آن مرحله، جای کسوت لفظ و کلمه و قرارداد و عبری و عربی و تازی است.

از این رو خداوند متعال می فرماید:

«اِنَّکَ لَتُلْقی مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ»

10. مقام «عصمت»

مقام عصمت شامل عصمت علمی و عصمت عملی می شود که به هر یک می پردازیم:

الف: عصمت علمی

همه انبیا در مسائل علمی، چه در یادگیری از وحی و حفظ و یاد دادن آن معصوم هستند. این ملکه علمی بدون شهود میسر نیست، زیرا انسان در عالم خیال، بافته های خود را بر یافته های عقل عرضه می کند و آن را مشوب می سازد، ولی اگر در حرم عقل ناب به سر برد و از دسترسی وهم و خیال رهید، معصوم خواهد بود و کسی که عین صراط مستقیم باشد، از آسیب وسوسه و دسیسه مصون است خداوند به پیامبرش می فرماید:

« اِنَّکَ لِمَنِ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم»

ب. عصمت عملی

مقام منیع عصمت عملی برای کسی حاصل است که به مرز اخلاص رسیده باشد. در این حال، در حرم امن او شهوت و غضب باطل راه ندارد، چون وی، هر دو را مهار کرده است و وقتی انسان به مقام امن اخلاص راه یافت و جزو صالحان شد، تحت ولایت الله است و شیطان اقرار کرده که به آن مقام راه ندارد: «اِلاّ عِبادِکَ مِنهُمُ الْمُخْلَصین»

فضایل و مناقب پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در قرآن

قرآن کریم، در آیات متعددی به فضایل پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره کرده است؛ فضایلی که منحصر به آن وجود مقدس است و هر یک از آنها از منقبتی از مناقب بی شمار آن وجود نازنین پرده برداشته است. در این بخش به تعدادی از آنها، به کمک آیات کریمه قرآن، اشاره می کنیم:

1. کلامش جز وحی نیست

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ که کلام و سکوتش مظهر کلام و سکوت خداست، هر چه می گوید وحی است:

« وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهوی اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحی»

یعنی آنچه را که به عنوان سنت و سیرت و گفتار دینی از او می شنوید، وحی است. این آیه کریمه به لفظ و لسان اختصاص ندارد بلکه مصونیت منطق، رفتار، سنت و سیره او را نیز می رساند. به فرض از این آیه نتوان این معنای وسیع و فراگیر را استنباط کرد.

از آیه سوره انعام و سایر آیاتی که می گوید: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جز از وحی تبعیت نمی کند: «اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحی اِلَیَّ» می توان به خوبی استظهار کرد که سیره رسول خدا چه در گفتار و رفتار و چه در املا ـ که کتاب تسبیبی است ـ هیچ گاه بدون اذن وحی نیست و در ابلاغ وحی نیز هرگز بخل نمی ورزد.

2. عظمت روحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

در عظمت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همین بس که خدای سبحان می فرماید:

«وَ لَقَدْ اتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانیوَالْقُرْآنِ الْعَظیم»

«ما سوره مبارکه “فاتحه” و قرآن عظیم را به تو دادیم.»

کتابی که «لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنِ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّه» «اگر حقیقت آن را بر کوه نازل می کردیم، آن کوه متلاشی می شد؛ کوه توان تحمل عظمت قرآن را ندارد اما تو به خوبی آن را تحمل می کنی.»

3. او مظهر اسم «محیی» و «مغنی» است

خداوند سبحان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را محور حیات قرار داده، او مظهر «محیی» است و پیروی از او حیات بخش است: «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا اِسْتَجیبوا للّه وَ لِلْرَّسولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ» مقصود از این حیات، حیات نباتی یا حیوانی یا حیات نازل ترین درجه انسانی و مانند آن نیست؛ زیرا خداوند به مردم خطاب نمی کند بلکه به مؤمنان خطاب می کند، به آنان که از اصل حیات اسلامی طرفی بسته اند، می فرماید: پیروی از پیامبر، شما را زنده تر می کند یا همچنان حیاتتان را محفوظ نگه می دارد.

در این آیه با خطاب تشریفی می فرماید: ای کسانی که با مؤمن شدن بخشی از حیات خویش را تحصیل کردید، پیرو محور حیات باشید تا حیاتتان محفوظ بماند، یا به حیات برتر راه یابید، اگر ایمانتان ظاهری است بکوشید آن را باطنی کنید، پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ محور حیات است یعنی خود زنده و مظهر «اَلْحَیُّ الَّذی لایَموت» است، پیروی از او نیز حیات جاودانه می بخشد.

خدای سبحان، رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ را مظهر«غنی» می داند، اغنا و بی نیاز کردن را به او نسبت داده می فرماید: بداندشان نخواستند از مؤمنان انتقام بگیرند مگر این که خداوند و پیامبر آنان را بی نیاز کرد: «اَغْنیهُمُ اللّه وَرَسولُهُ» آن اندازه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرد شاخص و برجسته ای است که مظهر «مغنی» می شود.

این که خدای تعالی اغنای پیامبر را در ردیف اغنای خود بیان فرموده نشانه آن است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ، مظهر این نام شریف است؛ خداوند در میان پیامبران، صفت برجسته «اغناء» را به کسی جز پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اسناد نداده است سر این نکته آن است که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ بنده کامل است و بندگی، اصلی است که انسان را مظهر ربوبیت می کند و لازمه اطاعت از خداوند، بی نیازی از غیر او است: «طاعَتُهُ غنی» و اگر این اطاعت به کمال مطلوب رسید، آن بنده محض و مطیع صرف، مایه بی نیازی دیگران هم خواهد شد و در حقیقت، آن بندگی خداست که مغنی است.

4. تجلیل خداوند نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خطاب

خدای سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتی خاص برای پیامبر خاتم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ قایل است که برای انبیای پیشین قایل نبوده. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب می کند، اما هرگز نام مبارک پیامبر اسلام را به عنوان «یا محمد» نمی برد بلکه همیشه از او با تعبیرهای تجلیل آمیزی همچون: «یا أیّها النبی»، «یا أیّها الرسول» یاد می کند. مثلا درباره آدم ابوالبشر می فرماید:

«یا آدَمُ اْسْکُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّة»

درباره حضرت نوح می فرماید:

«یا نُوح اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أهْلِک»

درباره موسی:

«یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لاتَخَفْ»

ولی درباره رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علاوه بر خطاب جلالت آمیز خود، به بندگان نیز می آموزد:

«لا تَجْعَلوُا دُعاءَ الْرَّسولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»

«هر گاه خواستید پیامبر را صدا بزنید او را مانند مردی عادی صدا نزنید.»

بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد.

5. عالم بودن به غیب و شهادت

از مقامهای منیع رسالت، اطلاع بر غیب است. خدای سبحان می فرماید:

«قُلِ اْعْمَلوُا فَسَیَرَیْ اللّهُ عَمَلُکُمْ وَ رَسوُلُهُ وَ الْمُؤْمِنون»

«به مردم بگو هر کاری می کنید خدا، پیامبر و مؤمنان می بینند.»

یعنی مقام رسالت که مقام اطلاع بر غیب، آگاهی بر نهان و نهاد انسان ها، قلب ها و فکرها و سرهای دیگران است، از کارهای شما اطلاع دارد. این که خدا فرمود: بگو پیامبر می بیند، تنها اخبار نیست بلکه با این بیان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را مظهر عالم غیب و شهادت کرده است.

خداوند در جای دیگر می فرماید:

«عالِمُ الْغَیْبِ فَلایَظْهَرُ عَلی غِیْبِهِ اِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسولٍ»

«خداوند عالم غیب است و غیب را بر احدی آشکار نمی کند مگر بر رسولی که مرتضی باشد.»

یعنی دینش مرضی خدای سبحان باشد و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به یقین مرتضای خدا و دین او به یقین خداپسندانه بود. از این آیه استفاده می شود که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عالم غیب است.

6. دارنده شرح صدر

خداوند سبحان به رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:«ما برای این که تو را به مکتب لدی اللهی برسانیم و از ام الکتاب برخوردارت کنیم. ظرف دلت را باز کردیم تا گنجایش این علوم را داشته باشی.»

«اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکْ * اَلَّذی اَنْقَضَ ظَهْرَک»

«آن بار توان فرسا را از دوش تو برداشتیم و سینه ات را گشودیم، مانعی از درون و فشاری از بیرون نداری، می توانی اسرار را بنگری و سختی ها را تحمل کنی.»

7. درود فرستادن خدا و ملائکه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

مقام پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن قدر والاست که آفریدگار هستی و تمامی فرشتگان بر او درود می فرستند و خداوند به همه مؤمنان دستور می دهد که آنها هم بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درود بفرستند:

«اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیُّهاَ الَّذینَ آمَنوُا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّموُا تَسْلیماً»

«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید! بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم فرمانش باشید.»

 نظر دهید »

نیا تو هیچ خبری نیست!!!

21 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

اگر دنبال جایی می گردی که پر باشه ازآدم های صاف وصوف و اتو کشیده و حرفه ای

چیز بلد ، که توی ذهنشون پر باشه ازطرح های خفن و ژندیک و اندک چیز نویس باشن !

اگر دنبال یه جایی خوش عطر همراه با پذیرایی و پخش فیلم و صندلی قیژویژ می گردی ،دقیقِا اشتباه اومدی ..ا..شرمنده ی مرامت باوفاااا

اما اگه دنبال یه پاتوق دخترونه می گردی که درد دل ما دخترارو بخونی درست اومدی پس یا علی !

از همان جشن تولدهایی که برایمان گرفتند فهمیدیم که ما با پسرهای فامیل فرق داریم

 برای ما عروسک و گل سر می آوردند ،و برای آنها تفنگ

بزرگتر که شدیم توی حیاط خونه مادر بزرگ ،ما لی لی  بازی می کردیم و کش بازی- و پسرها اهل فوتبال بودند و کتک

تن ما دامن های گلدار می کردن و تن آنها شلوار های راه راه

اولین روز مدرسه ما مانتوو مقنه سر می کردیم و آنها کچل می کردند و کت و شلوار می پوشیدند

ما حرفه وفن می خوندیم و اونها آموزش دفاعی

ما9 ساله تکلیف می شدیم و آنها 15 ساله

ما 3 سال پشت کنکور می موندیم و اونا می رفتند سربازی

خلاصه که این رشته سر دراز دارد

ولی همه اینها که شمردیم  و هزار ویک مورد دیگر دلیل محکمی است که نشان می دهد ما دخترها

شبیه پسرا نیستیم وودنیای خاص خودمان را داریم

                      زمزمه ها ودرد دلها ی دخترانه

                        غم ها و شادی های دخترانه

                                ترس ها و آرزوهای دخترانه

                                      دیدی هیچ خبری نبود؟؟؟!!!                                       نرم افزار عفیفه

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

نذر یک لحظه حضور .....

21 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

               نمي‌دانم که مي‌داني که من بي‌تو بهاران را نمي‌خواهم

 

 

       نمي‌دانم که مي‌داني که من بي تو درخت زرد پاييزم، که بهاران را نمي‌خواهم

 

 

                      من همه سجده‌هاي شبانه‌ام را نذر جمعه ظهور تو کردم

 

 

                     من همه قنوت‌هاي نماز‌هاي شبانه‌ام را نذر سلامتي تو کردم

 

 

                       من همه خودم را نذر يک لحظه حضور در جمکران تو کردم.

                                                                                                            (محبوبه ياري)


 

 نظر دهید »

رنجنامه ....

21 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 

رنجنامة امام حسن مجتبي عليه السلام و مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف

 

تفاوت روزگار و شرايط سياسي و اجتماعي در نوع رفتار و واکنش اهل بيت عليهم السلام نسبت به جامعه، تأثير فراوان دارد؛ ولي آنچه انکار ناپذير است، هدف نوراني واحدي است که در سرتاسر زندگي ائمه عليهم السلام دنبال شده است و با نگاه دوباره مي‌شود، اين اهداف و انگيزه‌هاي مشترک را بازيابي کرد.

دوران پر از رنج و مصيبت سبط اکبر، امام حسن مجتبي عليه السلام و پذيرش صلح مصلحتي با دستگاه بني‌اميه در مواردي، مشترکاتي با دوران غيبت حضرت ولي‌عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف دارد براي اين‌که روشن‌تر به اين موضوع بپردازيم در دو محور، برخي از سخنان نوراني امام حسن عليه السلام دربارة آن واقعه را بيان مي‌کنيم:

 

پيروي و همراهي

 

1. محور اول، يکي از شروط بهره‌مندي مردم، از برکت حکومت اهل بيت عليهم السلام؛ پيروي و همراهي است. امام حسن عليه السلام مي‌فرمايد:

«… اي مردم! معاويه گمان مي‌کند، من او را به خلافت سزاوارتر از خود دانستم که با او صلح کردم؛ معاويه دروغ مي‌گويد، در کتاب خدا و طبق فرمودة رسول برگزيده او، من از خودِ مردم به آنان اولي‌ترم؛ به خدا سوگند! اگر از من پيروي و مرا ياري مي‌کردند؛ آسمان قطرات )خير و برکت( خود را بر ايشان احسان و زمين، برکت خود را برايشان عيان مي‌گردانيد».(1)

در اين فقرات، امام حسن عليه السلام، سبب خودداري از اقدام عملي را عدم پيروي و همراهي جمعي مردم خوانده‌اند؛ دربارة امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف  هم، روشن است همان‌طور که تمامي ائمه، خودداري از حضور و اقدام عملي در راستاي اهداف حکومت را عدم همراهي و حضور ياران، معرفي کرده‌اند، يکي از علل مطرح شده، براي غيبت، آمادگي مردم براي پذيرش آن حکومت بوده است و اين‌که واقعاً از ايسم‌ها و روش‌هاي ديگر مأيوس شوند و با آغوش باز، حکومت الهي اهل‌بيت عليهم السلام را بپذيرند؛ ولي از اين دليل کلي ـ که براي غيبت امام زمان عليه السلام وجود دارد ـ برخي از کلمات نوراني امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز بر اين مطلب تأکيد دارد از جمله در نامه‌اي فرمودند:

« لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَي اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَي حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم‏» «اگر شيعيان ما ـ که خداوند بر طاعتش، موفقشان دارد ـ هم‌دل و هم‌رأي مي‌شدند ـ که بر عهدي که بر گردن آنهاست، عمل کنند ـ هرگز سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي‌افتاد و )اگر عمل مي‌کردند( رستگاري با ديداري برخاسته از شناخت واقعي راستين دربارة ما به سوي آنان مي‌شتافت». (2)

اينجا گفتگوي ديدار شخصي مطرح نمي‌شود؛ زيرا اين‌گونه ملاقات به شرط هم‌دلي و وفاي به عهدِ جمعيِ افراد، صورت نمي‌گيرد و در طول غيبت، ملاقات‌هايي ـ علي‌رغم رفتار جمعي مردم ـ صورت گرفته است.

بلکه اين ديدارِ همراه با شناخت و اجراي حقوق مشترک امام و مردم، ، پس از ظهور و با تحقق ارادة جمعي شيعيان و مردم صورت مي‌گيرد، همان‌طور که امام حسن عليه السلام داراي ياران خاص محدودي بودند و حتي بيشتر مردم، توفيق ديدار ظاهري با ايشان را داشتند؛ ولي با کوتاهي )در عمل( که در برابر امام و موقعيت احتمالي و سياسي خود انجام دادند ـ از حضور با‌معرفت و راستين نزد امام، محروم بودند و حضورشان، بدون تأثير، سودرساني و وظيفه‌شناسي بود.

در روايت ديگري آمده است:

 

«أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سَيُعْمِي خَلْقَهُ مِنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَي أَنْفُسِهِم» «بدانيد زمين از حجت خدا خالي نمي‌شود؛ ولي امام خداوند بر اثر ستم و اسراف بر نفس (گناهان) مردم را از ديدن او کور و محروم خواهد نمود».(3)

همان‌گونه که در رويات آمده، حجت الهي هست؛ ولي مردم، او را نمي‌بينند هر چند ديدن ظاهري و ديدن باطني، متفاوت است؛ ولي وجه مشترک، همان نديدن و به چشم نيامدن است؛ حجت در زمان امام حسن عليه السلام، خود ايشان بودند؛ ولي مردم او را در جايگاه حجت نديدند؛ بنابراين به عملکرد او اعتراض داشتند؛ هوا و هوس و راحت طلبي باعث شد، هم به جنگ و هم به صلح او اعتراض کردند و از اين غافل شدند که او، حجت است و بايد گفتار و رفتار او، الگو باشد، نه سخنان و کردارهاي نادرست مردم؛ چه بسا ما در زمان غيبت با اعتراض قلبي يا عملي دربارة سکوت، غيبت ظاهر و طولاني امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در همان حالت قرار گيريم؛ ما بايد بدانيم که حجت الهي هست و عملکرد خود را با تمام ظرفيت خواهد داشت و هر مشکلي هست از گفتار و رفتار ماست؛ پس نبايد بر مصالحي که خداوند بر دست ايشان اجرا مي‌کند، معترض باشيم.

از ديدگاه قرآن هم، گناه و ستم‌کردن، مهم‌ترين مانع نزول برکات است Gوَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ F«اگر مردم شهرها و آبادي‌ها، ايمان مي‌آوردند و تقوا پيشه مي‌کردند به طور حتم بر آن‌ها برکت‌هايي از آسمان و زمين مي‌گشوديم».

چه ايمان و تقوايي، بالاتر از ايمان به ولايت اهل‌بيت عليهم السلام؛ چه حقي، بالاتر از حق امامت و ولايت و چه ستمي، بالاتر از ستم در حق ولايت و حکومت اهل‌بيت عليهم السلام (از درجة بالاي آن، يعني غصب اين حق گرفته، تا هر عملي که باعث تأخير در احقاق اين حق شود).

البته در روايات تفسيري نيز، اين آيه به ظهور، تأويل برده شده است که در آن دوران به سبب تقواي مردم، برکات و نعمات مادي و معنوي زياد مي‌شود و شيعيان و مؤمنان به کرامات علمي و عملي فراوان دست مي‌يابند.(4)

اين، شبيه همان فرمايش نوراني امام حسن عليه السلام است که اگر مردم، همراهي مي‌کردند، برکات و آثار فراوان (مادي و معنوي) خلافت و حکومت مرا مي‌ديدند؛ ولي چون مردم به کوتاهي، ستم و عدم وفاي به عهد، روي آوردند، دچار ناامني، فقر و جنگ‌هاي شديد شدند.

در دوران غيبت هم در عمل، مردم از حکومت اهل‌بيت عليهم السلام، دستورالعمل‌ها و آيين نوراني آن‌ها فاصله گرفته‌اند و خود را با وجود صنعت، تکنولوژي و مکاتب فکري جديد از آن بي‌نياز ديدند؛ بنابراين به مفاسد فراوان، ناامني و فقر گرفتار آمدند.

 

تفاوت شرايط اجتماعي

2. محور دوم، تفاوت شرايط اجتماعي اهل‌بيت عليهم السلام در مقابله با طاغوت‌ها

همان طورکه امام حسن عليه السلام بر لزوم اطاعت مردم از ايشان، تأکيد مي‌کنند و مي‌فرمايند: «آنچه من انجام دادم به صلاح و خير شماست»

مردم را به اين نکته هم، متوجه مي‌‌کنند که در همة دوران‌ها، اين صلح مصلحتي، انجام نخواهد شد؛ در واقع امام، اين پديده را استثنا مي‌دانند که بر اساس شرايط به وجود آمده است و با تغيير شرايط به همان اصل سازش ناپذيري و مقابلة همه جانبه با طاغوت‌ها، باز خواهند گشت هر چند نوع صلح امام هم، سازش نبوده است و در واقع، حفظ اصل اسلام و مسلمين بوده، بنابراين امام مجتبي عليه السلام در جايي مي‌فرمايند:

«هيچ احدي از ما ائمه نيست، مگر آن‌که بر گردن او، بيعت طاغوت زمان است )و حفظ اين بيعت( بر او لازم مي‌باشد تا به وسيلة آن، جان، آبرو و خون‌هاي شيعيان را حفظ کند به جز، قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه الشريف که عيسي روح الله عليه السلام پشت سر او نماز مي‌خواند … و اين‌که بر آن حضرت، واجب نيست، بيعت کند؛ زيرا خداي عزوجل، ولادت آن حضرت را پنهان و سخن مبارک ايشان را پوشيده مي‌دارد تا بر گردن او، بيعت کسي نباشد و وقتي نهمين اولاد برادرم حسين عليه السلام بيرون آيد؛ پروردگار جليل، عُمر آن زبده رسول جميل را در ايام غيبت، طولاني مي‌گرداند و هنگامي که، وقت ظهور و خروج آن حضرت رسد، خداوند يکتا، آن قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه الشريف را به صورت جواني، کمتر از سن چهل سالگي، ظاهر گرداند تا بر مردم مشخص شود که خداي عالم بر همه چيز توانا و حاکم است».(5)

 

 

                                                 جواد اسحاقيان درچه

 

 

———————————————————————–

 

(1) . احتجاج طبرسي، ترجمه غفاري مازندراني؛ ج3، ص92 و 93.

 

(2) . احتجاج طبرسي، ص498 ح2،

 

(3) . الغيبة نعماني، باب دهم، ص141.

 

(4) . ر.ک. مختصر بصائر الدرجات؛ ص36 و بحارالانوار؛ ج25، ص80، ب37، ح6 و الخرائج؛ ج2، ص848.

(5) . احتجاج طبرسي، ترجمه غفاري مازندراني؛ ص93 و 94.

 نظر دهید »

ذکر ،دعا ،توسل

21 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

 نظر دهید »

در غیبت هم با تو.........

19 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

چگونگي بهره بردن از وجود مقدس امام زمان در عصر غيبت

 

برخي چنين مي­انديشند که چون امام(ع) چراغ هدايت است، برخورداري از نور وجودش در گرو دسترسي به اوست و از سوي ديگر، مراجعه به امام(ع) براي پاسخ به مسايل شرعي و مشکلات علمي و اجراي حدود و قوانين که ثمره­ي وجود مبارک آن حضرت است در عصر غيبت ميسور نيست؛ زيرا غيبت، مانع افاضه آن مشعل هدايت و استفاضه مؤمنان مي­گردد. حال که چنين است، چرا امام بايد در غيبت به سر برند و مؤمنان از فيض وجود مبارکشان بي­بهره بمانند؟!

آنچه در چنين انديشه­اي از فوايد وجود امام(ع) و مشروط به حضور ايشان بيان گرديده است، تنها بخش کوچکي از آثار وجود آن حضرت است، چون تأثير امام معصوم در نظام آفرينش، والاتر از آن است که به امور خاص و مشروط به حضور مشهودانه محصور شود.

هرچند در برخي روايات، امام معصوم به چراغ هدايت تشبيه گرديده­اند، اين تعبيري متوسط درباره يک جنبه از منافع آن وجود مبارک است. همان­طور که برخي روايات با تعبيري کامل­تر و رساتر، امام را به آفتابي عالمتاب تشبيه کرده­اند که به جهان روشنايي مي­بخشد: عَن جابر الأنصاري انّه سأل النبي9: يا رسول­الله فهل يقع لشيعته الإنتفاع به في غيبته؟ فقال9: أي والّذي بعثني بالنّبوة إنّهم يستضيؤون بنوره و ينتفعون بولايته في غيبته کإنتفاع النّاس بالشّمس و إن تجلّلها سحاب!.((1))

در اين روايت طبق بيان رسول اکرم)ص)، وجود امام به خورشيد و غيبت آن حضرت ـ مهدي موجود موعود ـ به وقوع شمس در پس ابر تشبيه شده است و چگونگي انتفاع مردم از آن حضرت؛ همچون بهره­مندي آنان از آفتاب پنهان است:

1. چونان که خورشيد در منظومه شمسى، محور حرکت کرات و سيارات است، وجود مبارک حجت خدا محور نظام هستي است: ببقائه بقيت الدّنيا و بيمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الأرض والسماء((2)).

مفتقر در خمِ چوگان تو گويى، گوييست! چرخ با آن عظمت نيز به جز گوي تو نيست((3))

2. بهره­مندي موجودات منظومه شمسي از خورشيد به تابش مستقيم آن منحصر نيست تا پوشيده شدنش به ابر، مانع انتفاع کلّي از آن باشد، بلکه نيروي جاذبه که مايه­ي ثبات و بقاي نظام کيهاني است، وزش باد، ريزش باران، رويش گياهان و …، همه از برکات وجود خورشيد و اشراق اوست؛ همچنين برکات وجود امام عصر بسيار فراتر از آن است که غيبت ظاهري آن انسان کامل، موجودات را از فيض او بي­بهره سازد. قوام آسمان و زمين، تدبير امور عالم، رزق دادن به روزي خورندگان، هدايت يافتن مستعدان و …، همه گوشه­اي از فيوضات وجود مبارک آن حضرت است که پرده غيبت مانع افاضه آن­ها نيست.

3. هنگامي که ابر چونان پرده­اي ميان ديدگان و قرص خوشيد حايل مي­شود، خورشيد را پنهان نمي­سازد، بلکه بيننده را مي­پوشاند و او را از دريافت نور و مشاهده­ي اشراق خورشيد محروم مي­سازد؛ چرا که هم خورشيد بزرگ­تر از آن است که به ابر پوشيده شود و هم منافعش بيش از آن است که با نديدنش قطع گردد.

وجود مبارک انسان کامل نيز که مايه­ي استمرار حيات عالم و آدم است بسي بزرگ­تر از آن است که چيزي او را از افاضه، محجوب دارد و رابطه­ي ميان وي و عالم هستي را متزلزل سازد. چگونه موجودي که خليفه خداست و عنان نظام هستي را به اذن خداوند در کف دارد و از نهان و آشکار آن با خبر است، دچار غيبت مي­شود؟!

جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي غبار ره بنشان تا نظر تواني کرد((4))

4. ابر، ديدگاني را که از زمين به خورشيد مي­نگرند محجوب مي­سازد؛ نه چشم­هاي را که از فراز ابرها نظاره­گر اويند. وجود مبارک وليّ عصر نيز در چشم دنياطلبان که سر از عالم طبيعت بيرون نمي­کنند و از پس ابر تعلقات دنيوي او را به نظاره مي­نشينند غايب است، امّا آنان که بر سر شهوت­ها و غبار هواهاي نفساني پا نهاده و به آسمان معنا سر کشيده­اند، هر لحظه در حضور آن وجود شريف­اند.

تو کز سراي طبيعت نمي­روي بيرون کجا به کوي طريقت گذر تواني کرد؟((5))

 

به بيان شيخ مصلح­الدين سعدى:

 

نــبينـي کـه جايي که برخاست گرد نبيــند نــظر گــرچــه بينــاست مــرد((6))

 

به گفته عارف رومى:

 

ز مـنزل هوسات ار دو گام پيش نهي نزول در حــرم کبــريا توانــي کــرد((7))

5. نور افشاني و افاضه خورشيد، قطع ناشدني است و مرز و تبعيضي ندارد و هر قابلي به قدر استعداد و پيوندش با خورشيد، از فيض او بهره­مند مي­شود. حال، موجودي که تمام موانع را بر مي­دارد و خويش را بلاواسطه به اشراق شمس عرضه مي­کند، بهره­ي کامل­تري خواهد داشت.

وجود مبارک مهدي موجود موعود که واسطه­ي فيض الهي است، چونان خورشيدي به تمام هستي فيض مي­رساند و در اين جهت، ميان بندگان خدا تفاوتي نمي­گذارد؛ ليکن هر کس به ميزان استعداد و قوّت ارتباط خود، مستفيض مي­گردد.

6 . هم­چنان که نتابيدن خورشيد، هرچند از پس ابر، به فراگيري ظلمت و شدّت برودت مي­انجامد و حيات زمين و زميني را ناممکن مي­سازد، اگر عنايت و افاضه­ي وليّ خدا و انسان کامل عصر، ـ هرچند از پس پرده­ي غيبت ـ نبود، سختي­ها و تنگناهاي معيشت و کينه­توزي دشمنان، به دوستان خاندان عصمت امان نمي­داد؛ هم­چنان که امام عصر در توقيع مبارک به شيخ مفيد1 چنين فرمود: ما در مراعات حال شما سهل­انگار نيستيم و هرگز شما را فراموش نمي­کنيم، وگرنه سختي­ها و تنگناهاي فراواني به شما مي­رسيد و دشمنان، شما را نابود مي­کردند: إنّا غير مهملين لمراعاتکم ولا ناسين لذکرکم؛ ولولا ذلک، لنزل بکم اللأواء و اصطلمکم الأعداء.((8))

با که توان گفت اين سخن که نگارم شاهد هر جايي است و پرده­نشين است((9))

نيز مي­توان امام(ع) را چونان مغناطيسي دانست که شاخص قبله­نماي قلوب انسان­ها و قطب­نماي تمام هستي به سوي آن وجود مبارک جهت مي­گيرد، تا گمشدگان صحراي جهالت را به خورشيد وجودش رهنمون شود.((10))

 

پي­نوشتها:

 

(1). کمال­الدين، ج 1، ص 365 و بحارالأنوار، ج 52، ص 93 .

(2). مفاتيح الجنان، دعاي عديله.

(3). ديوان آيةالله غروي اصفهاني (کمپاني).

(4). ديوان غزليات حافظ، ص 195، غزل 144.

(5) . همان.

(6) . کليات سعدى، ص 291.

(7). ديوان شمس تبريزى، ص 359، شماره 959.

(8) . الإحتجاج، ج 2، ص 598 .

(9). ديوان حاج ملاهادي سبزوارى، ص 27.

(10). آيةالله جوادي آملى، امام مهدي موجود موعود، 138 ـ 135.

 

 

 نظر دهید »

در قبال یار چه وظایفی داریم؟

18 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

نامه سید بن طاووس به فرزندش

«سيد اجل علي بن طاووس‏» رضي‏الله‏عنه در کتاب «کشف‏المحجة‏» فرزندش را سفارش و امر کرده به انجام اموري که مربوط به آداب و وظايف او نسبت‏به مولايمان صاحب الزمان(ع) است ، تا آنجا که گفته:

« … پس در پيروي و وفاداري و تعلق خاطر و دلبستگي نسبت‏به آن حضرت(ع) به گونه‏اي باش که خداوند و رسول او (ص) و پدران آن حضرت و خود او از تو مي‏خواهند ، و حوائج آن بزرگوار را بر خواسته‏هاي خود مقدم بدار! هنگامي که نمازهاي حاجت را به جاي مي‏آوري ، و صدقه دادن از سوي آن جناب را پيش از صدقه دادن از سوي خودت و عزيزانت قرار ده ، و دعا براي آن حضرت را مقدم بدار بر دعا کردن براي خودت ، و نيز در هر کار خيري که مايه وفاي به حق آن حضرت است آن بزرگوار را مقدم بدار، که سبب مي‏شود به سوي تو توجه فرمايد و به تو احسان نمايد…».

 

                             کشف المحجه ،ابن طاووس; / 152 و 151 ; فصل 150

 

 

 نظر دهید »

اگر بتوانی فتنه را خاموش ساز!

18 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

قَال علی علیه السلام : کُنْ فِی الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.(حکمت1)

ترجمه : در زمان فتنه و تباهکاری مانند بچ شتر باش که نه پشت(توانایی)دارد تا بر آن سوار شوند ،و نه پستانی که از آن شیر بدوشند.

مفهوم : مراد امام این است که  اگر در میان فتنه قرار گرفته ای ،به نفع فتنه گران اقدامی نکن ؛بلکه حافظ منافع جامعه اسلامی باش و حتی اگر بتوانی فتنه را خاموش ساز.

 

 

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 30
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 35
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس