گل بود وعشق بود و......
10 دی 1391 توسط مدرسه وليعصر «عجلاللهتعاليفرجه» بناب
باشد … باشد…: به ميهماني دلها نيامدي؟!
گفتم براي آمدنت گل بياورند، گل بود و عشق بود، ولي نيامدي!
ميسوختيم در تب پروانگي خويش، وقتي که از حوالي بالا نيامدي
هي شعر ميشديم ولي شعرهاي زرد، خشکيده، بي رمق، پر اما … نيامدي
يکبار دگر با دل پرسوز من بگو، آقا! بگو که آمدهاي يا نيامدي؟
خورشيد، ماه، حضرت دريا، نه … آمدي …
(اشرف حافظيان)