پله پله تا ملاقات خدا
یا ایُها الاِنسان انَّکَ کادحٌ اِلی رَبّکَ کَدحا فَمُلا قیه
عجب و تکبر 1
یا مَن هُوَالکَبیرُ المُتَعالُ
گام اول:بعد از نماز جماعت یا مراسم می خواهیم از مسجد یا حسینیه بیرون بیاییم که می فهمیم کفشمان را دزدیده اند!مردم می گویند احتمالا فلان ادم معتاد این کار را انجام داد.او را لعن و نفرین می کنیم. ته دلمان هم این فکر خطور می کند که من!مسجدی و هیأتی ، و او یک آدم معتاد نماز نخوان و لا ابالی.آه!
گام دوم:اخبار تلوزیون را تماشا میکنیم.اخبار داخلی،اخبارخارجی،اخبار ورزشی و… شیطان در گوشمان میگوید می بینی؟ میبینی که بیشترمردم جهان یا دین و ایمان ندارند و یا یهودی و مسیحی و زرتشتی هستند. از بین مسلمانها هم بیشترشان فقط به اسم و در حد شناسنامه مسلمان هستند. درصد کمی از آنها نماز واجبشان را می خوانند. و چه بسیار از نماز خوان ها هم اهل دروغ،غیبت وگناهان دیگر هستند.
گام سوم:یکی از نزدیکان به رحمت خدا می رود و ما لطف می کنیم به مجلس ختم او میرویم! سخنران از قبرو قیامت و پل صراط و سختی حساب و … می گوید. و این که در قیامت همه محتاج فضل وعنایت ومغفرت خداوندیم. شیطان حرف سخن ران را قطع می کند و رو به ما می گوید البته مستحضرید که حضرت عالی از این امر مستثنا هستید.الحمدلله آن قدر حسنه و کارخوب در کارنامه ی شما هست که اگر خداوند با عدل خودش هم رفتار کند،لایق درجات بهشت هستید!سرمان به علامت تأیید بالا و پایین می بریم که بله،بله،البته….!
در این مدت هر وقت از جلوی کفش داری مسجد رد می شویم گام اول شیطان تثبیت می گردد و یک چکش بر میخ اول کوبیده می شود، و هر وقت اخبار داخلی و خارجی و ورزشی می شنویم گام دوم و میخ مربوط تثبیت و تحکیم می شود و هر وقت موضوع قبر و قیامت و …گام سوم و میخ مربوط !
گام چهارم:شیطان ما را تشویق می کند که یک مسئولیت فرهنگی هم قبول کنیم!و می گوید:ببین!به خاطره فعالیتهای شما چه رونقی در کاره خدا پیدا شده!کاری که شما برای دین خدا و پیامبر انجام داده اید در تاریخ سابقه ای ندارد!واقعا شما بر خدا و پیامبر و ائمه منت گذاشته اید!
در این گام هم میخی کوبیده میشود:هر وقت سخنی از اولیاء الهی و مؤمنین خالص و مخلص و… به میان می آید،پیش از همه یاد خودمان می افتیم! اهسته سرفه ای می کنیم! یعنی خواهش میکنم! اختیار دارید! ما قابل این حرفها نیستیم!…یعنی هستیم! ما دیگر چهار میخ شیطان شده ایم.آماده باشیم برای رفتن به جهنم!
آنچه خواندید نمونه ای از سیاست گام به گام شیطان بود.شیطان از همان ابتدا هیچ کس را به ادم کشی و زنا و سرقت مسلحانه و …دعوت نمی کند. یعنی یا به تدریج این کار را انجام می دهد ویا کاری می کند افراد مؤمن سر از جایی در بیاورند که از گناهان مذکور بدتر باشد. اگر این مطلب را باور نمی کنیم،معلوم میشود شیطان را نشناخته ایم.
قران کریم می فرماید:«لا تَتَّبِعوا خُطواتِ الشَّیطانِ»این جمله چهار بار در قران تکرار شده (بقره ،168و208؛انعام142؛نور21)و یقینا نشان گره اهمیت موضوع است.
عجب از گناه خطرناک تر است.
ابتدا که این جمله را می خوانیم فکر می کنیم نوعی تعارف است! یعنی نوعی هشدار که عجب خیلی مهم و خطرناک است. مثل اینکه مجله یا روزنامه ای تیتر می زند:سرماخوردگی از سرطان خطرناک تر است! ولی اولا احادیث فراوانی به روشنی و صراحت این مضمون را تأیید میکند که عجب از گناه بدتر و خطرناک تر است.ثانیا این مطلب استدلال مهمی دارد و آن این که خداوند ما را افریده که بنده ی او باشیم(ذاریات،56) و یک بنده ی خوب هیچ ادعایی ندارد. فرد مدعی وخود پسند که نمی تواند بنده باشد.
در کوی شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود پسندی از آن سوی دیگر است
حالا احادیث زیر را بخوانیم و اعتراف کنیم که هیچ تعارفی وجود ندارد: عجب از گناه خطرناک تر است. امام صادق(ع)فرمود:«خداوند میدانست که برای شخص مؤمن گناه از عجب بهتر است و اگر این طور نبود شخص مؤمن هیچ گاه به گناه آلوده نمی شد.إنَّ الله عَلِمَ أنَّ الذَنِبَ خیرٌ لِلمؤمِنِ مِن العُجبِ وَلَو لا ذلِکَ ما إبتُلی مؤمِنٌ بِذُنب أبَدا(کافی ،ج2،ص313).و در حدیث دیگراز رسول خدا آمده که اگر گناه برای مؤمن از عجب بهتر نبود،خداوند عزوجل هرگز بنده ی مؤمن را به گناه گرفتار نمیکر.لَو لا أنَّ الذَنبَ لِلمؤمِنِ خَیرٌ مِنَ العُجبِ ما خَلا اللهُ عَزَّوَجَلَّ بَینَ عَبدِهِ المؤمِنِ وَ بَینَ الذّنبِ اَبَدا.(عدةالداعی،ص236)
یک شب نماز شب می خوانیم، با خدا مناجات میکنیم و اشک می ریزیم و از عبادت خود کیف میکنیم. یک روز نماز صبح خواب می مانیم و غصه می خوریم.کدام بهتر است؟امیرالمؤمنین(ع)فرمود:دومی! سَئیَةٌ تَسوءکَ خَیرٌ عِندَاللهِ مِن حَسِنَةِ تعجبک(نهج البلاغه ،حکمت46).خطایی که باعث ناراحتی تو شود، نزد خداوند از کارنیکی که باعث عجب تو شود بهتر است.رسول خدا (ص) فرمود:اگر به خاطر اعمال خوبش گرفتار عجب نمی شد، به درجه عصمت از گناه می رسید به طوری حتی قصد گناه هم نمی کرد ولی گناه برای او از عجب بهتر است! لَو أنَّ المؤمِنَ یَعجِبِ بِعَمَلِهِ لَعُصِمَ مِنَ الذَّنبِ حَتی لا یَهُمَّ بِهِ وَ لکِنَ الذَنبَ خَیرٌ لَهُ مِنَ العُجب.(کنزالعمال،7676).و در حدیث دیگر فرمود:اگر هیچ گناهی انجام ندهید از چیز خطرناک تری بر شما میترسم از عجب. لَو لَم تَذنِبوا لَخَشیتُ عَلَیکُم ما هُوَ اکبَرٌ مِنَ ذلِک:العُجب.(بحارالانوار،ج69ص329)
تاحالا فکر میکردیم که اگر بخواهیم ادم خیلی خوبی باشیم،باید برای انجام هر چه بیشترطاعات و عبادت برنامه ریزی کنیم تا به جایی برسیم.اما باید دانست که با این فکر به هیچ جا نمیرسیم. اگر هیچ گناهی مرتکب نشویم تمام کارهای خوب را انجام دهیم اما گرفتاره عجب شویم وضعمان از آن فرد خیلی گنهکار هم بدتر است.
نجّارها را دیده ای؟چکش را می اورند روی سر میخ،هرجا میخ سر بر آورد، با یک ضربه چکش آن را می کوبند. اگر کوبیده شد، دیگر چکش نمی خواهد. بی خود چکش نمیزنند. خداوند هم هر وقت خود خواهی و عجب و غرور ما سر بر آورد، مثل یک میخ ضربه میزند و آن را فرو می برد.اگر دچار عجب نشویم هم چکشی لازم نخواهیم داشت(آیت الله حائری شیرازی)
امام خمینی (ره) مطلبی به این مضمون دارند که وقتی قیامت برپا می شود، فرد از خود راضی و اهل عجب می بیند که افراد اهل گناهان کبیره همان قتل و زنا و سرقت مسلحانه…حال روز بهتری دارند و بخاطرندامت و پشیمانی و اعتماد به فضل خداوند،مستغرق دریای رحمت او می شوند. اما این بی چاره می ماند و حساب سخت الهی(چهل حدیث،ص70)خانواده مستمندی از شما برای درمان بیماری خود از شما کمک می خواهد. و شما از این و ان پول جمع میکنید و قدری هم روی آن میگذارید و پول بیمارستان را می دهید. یه دسته گل هم برای آن بیمار می برید و لبخند رضایت او و خانواده مستمندش را هم می بینید و لذت می برید. خوب هر فردی که کار خوبی انجام می دهد از انجام ان احساس رضایت باطن می کند و از کاره خود خوشش می آید.شما این کار خدا پسندانه را به هیچ کسی هم تعریف نمی کنید که ریا شود. اما در درون خود از ان راضی هستید. آیا این احساس خوب باطنی عجب است؟ حتما فکر میکنید که پاسخ منفی است(این احساس رضایت باطنی اشکال ندارد و عجب نیست). شاید تعجب می کنید که پاسخ بخواهد مثبت باشد(این احساس رضایت باطنی عجب است و گناه دارد)اما پاسخ نه مثبت و نه منفی!بلکه بستگی دارد.
اگر شما در کمک به ان خانواده مستمند این احساس را داشته باشید که من این کار مهم را انجام دادم.در این شهر هیچ کس مثل من به فکر محرومین نیست، هیچ کس چنین اقدام بزرگی نکرده،ماشاءالله به من!
بعد هم یک گام فراتر بروید و بر خدا منت بگذارید که خدایا!ببین!نمازم را که خوب می خوانم. این هم کمک به محرومان. تحویل بگیر!من که ریا نمی کنم ولی باید خودت به مردم بفهمانی که مصداق«الَذینَ یُقیمونَ صَلاةَ و یؤتونَ الزَکاةَ» منم! و… این احساس رضایت و از خود راضی بودن همان عجب است که در خطر ان هر چه گفته شود کم است.اما اگر احساس شما این باشد که مبادا در انجام ان کوتاهی یا خطایی مرتکب شده باشم، مبادا در اینده نتوانم به این عمل صالح ادامه؛ خدایا شکرت که توفیق دادی چنین خدمتی انجام دهم، اما خدایا کمک کن چنین خدماتی را در اینده هم انجام دهم و…. این احساس رضایت باطنی عجب نیست.
حالا وقتش است که مروری کنیم بر احساسات خودمان نسبت به اعمال صالحمان. مورا از ماست بکشیم. این نفسانیات را آشکار کنیم تا از غفلت موجود خارج شویم.فرمود:اِن تُبدوا مافی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبکُم بِهِ اللهُ(بقره284)و اگر آنچه در دل دارید عیان کنید یا نهان دارید، خداوند شما را بدان محاسبه می کند.
منبع:پله پله تا ملاقات خدا_مؤسسه فرهنگی هنری سبل السلام.