ميهمان شتر ميزبان است!
طلبه بومي بود؛ولي علاقه عجيبي به حجره و حجره نشيني داشت. معمولاًدعاي توسلهاي سه شنبه و دعاي كميل جمعه شبها ميموند، توخوابگاه خيلي بچه شوخ طبع و زرنگي بودو هميشه يك تبسم براي هديه به بچه ها رو لباش بود. ما هم كه جمعه شبها معمولاً شام وحدت داشتيم و الآن هم همين سنت حسنه برقراره…
ديدم تو سالن حجره ها با همون تبسمه داره مياد طرف ما ! بهش گفتم : خوب رفيق بيا امشب شام ، مهمون ما باش . يه سفره يك متري داشتم، تو سالن جلوي حجره مون پهنش كردم ؛يه سفره با چينش خوردني هاي «حلالاً طيباً» بحث از مهمون و مهمون نوازي و اين روايت كه مي گه ميهمان شتر ميزبان است افتاد .
بهش گفتم تو الآن شتر مني و من دارم ازت پذيرايي مي كنم . با حالت تهديد آميز كه رنگ شوخي هم داشت ،تو چشاش نگاه كردم و دوباره گفتم : ببين رفيق من سفره رو پهن كردم سبزي شستم و بساط رو آماده كردم تو هم بعد از اينكه غذامونو خورديم سفره رو جمع مي كنيو ظرفامونو مي شوري و از اونجايي كه تو شتر مايي به پاس شتر نوازي ما هم كه شده يه زحمتي به خودت بده و اين كارهارو بكن . گفتم كه بچه خيلي زرنگي بود با همون تبسم شيرينش قبول كرد و گفت باشه. بسم الله!
خلاصه؛ غذا صرف شد و ما منتظر بوديم كه بساط شام جمع بشه . يه نگاه با نمك به من كرد و گفت: بگذار اولش دعا كنم شما هم آمين بگيد بعد ، دستامونو برديم بالا، راستي به نظر شما چي بگه بهتره ؟ در حالي كه مي خنديد گفت: خداوندا به حق هشت و چارت ز ما بگذر شتر ديدي نديدي…
زديم زير خنده، تا ما به خودمون بيايم پا به فرار گذاشته بودو سفره و ظروف همچنان…