مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

منحرفان مهدوی!!!

06 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

شيخيه؛ ريشه‏ي بهائيت‏

 

 اگر بخواهيم تصويري جامع و گويا از فرقه‏ي ضاله‏ي بهائيت داشته باشيم، لازم است ريشه‏ي پيدايش بهائيت را مورد بررسي و دقت قرار دهيم. در حقيقت، بهائيت زاييده‏ي بابي‏گري است و بابي‏گري از کشفيه، و کشفيه هم فرزند ناخلف شيخي‏گري است. قهراً براي پي‏بردن به واقعيت بهائي‏گري بايد ريشه‏ها و دامنه‏هايي را که در آن متولد شده و پرورش يافته است، بشناسيم. لذا قبل از ورود به بحث بهائيت، بايد دو فرقه‏ي ديگر را مورد بررسي قرار بدهيم. ما در اين‏جا اول فرقه‏ي شيخيه را مورد بحث قرار مي‏دهيم.

 

الف - شيخيه‏

 

 1 - شيخ احمد احسائي کيست؟

 

 مؤسس فرقه‏ي شيخيه، شيخ احمد احسائي است. شيخ احمد احسائي فرزند زين‏الدين بن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه. در قريه‏اي به نام مطيرفي از قراء احساء يا (لهسا) متولد شد. وي از اعراب صحرانشين بود، ولي به خاطر اختلافي که بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پيدا شد، به منطقه‏ي احساء رفتند. اجداد شيخ احمد از سني‏هاي متعصب بودند، ولي آمدن آن‏ها به منطقه‏ي احساء که شيعه‏نشين بود، باعث شد تحت تأثير شيعه قرار گرفتند. با اين حال، به دليل سابقه‏ي تعصب و صحرانشيني، به نظر مي‏رسد تشيع آن‏ها از روي تحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم‏رنگ شدن با محيط جديد بوده است.

 

2 - اوصاف احسائي‏

 

 برخي از مريدان وي اوصاف عجيب و غريبي را به او نسبت داده‏اند و از وي فردي استثنايي و داراي الهامات و امدادهاي غيبي، ساخته‏اند، ولي بيشتر اين اوصاف توسط پسرش به او الهام مي‏شد. بيشتر اوصافي که به او نسبت داده شده، از ناحيه‏ي پسرش بوده که کتابي هم در وصف او نوشته است. مثلاً قبل از 5 سالگي، يادگيري قرآن را تمام کرد. خود مي‏گويد: ((در ايام طفوليت، جسمم با بچه‏ها در حال بازي بود، ولي روحم در عالم ديگر بود. هميشه فکر مي‏کردم و تدبير مي‏نمودم و بر همه مقدم بودم. در سنين کودکي، بر اين عادت بودم که در خلوت‏هايم درباره‏ي اوضاع جهان و مردم مي‏انديشيدم که: کجايند ساکنين اين عمارات که اين بناها و کاخ‏ها را ساخته‏اند و وقتي متذکر احوال‏شان مي‏شدم، مي‏گريستم. در مجالس لهو که در آن زمان شايع بود، مي‏رفتم، ولي از آن کناره‏گيري مي‏کردم. اگر هم جسمم با آن‏ها بود، ولي روحم در ملأ اعلي‏ بود)).

 

لازم به تذکر است که در منطقه‏اي که او سکونت داشت، موسيقي و غنا و امثال اين‏ها خيلي رواج داشت تا آن‏جا که دستگاه موسيقي را بر درب خانه‏هاي‏شان آويزان مي‏کردند. درباره‏ي حافظه و هوشمندي خويش نيز مي‏گويد: ((دو ساله که بودم، سيلي آمد و همه چيز را برد جز يک مسجد و خانه‏ي عمه‏ام؛ حبابه.)) که اين سخن، حافظه‏ي قوي او را مي‏رساند.

 

گويند زماني بر مقتولي گذر کرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: ((أين ملکک، أين شجاعتک، أين قوتک؟ ملک و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت کو؟)) و بعد بر دگرگوني زمان، مي‏گريست. اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است که مقدمه‏اي است براي ادعاهايي ديگر. به هر حال، اوصافي براي او ذکر نموده‏اند که لازمه‏اش، قداست و نبوغي خارق العاده است که در اصلاب وي بي‏سابقه بوده و هدف از اين کار، چيزي جز اغواء و فريفتن مردم نبود.

 

نکته‏ي قابل توجه اين است که: چنين اوصافي بعد از آن که وي، رييس اين گروه گرديد، توسط پسرش، بيان مي‏شد تا مريدانش از او پيروي کنند.

 

3 - علماء و احسائي‏

 

 از علماي معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله، چيزي جز تکفير و تفسيق و نکوهش و ذمّ او نقل نشده است که به اسامي بعضي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم

1 - سيد محمد مجاهد؛ نويسنده‏ي مناهل (متوفي 1242 ه).

 

2 - سيد مهدي طباطبايي؛ فرزند نويسنده‏ي کتاب رياض (متوفي 1260 ه).

 

3 - شيخ محمد حسين؛ نويسنده‏ي فصول (متوفي 1261 ه).

 

4 - سيد ابراهيم قزويني؛ مؤلف ضوابط (متوفي 1262 ه).

 

5 - شهيد سوم شيخ محمد تقي قزويني (متوفي 1264 ه).

 

6 - شيخ شريف العلماء (متوفي 1265 ه).

 

7 - شيخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفي 1266 ه).

 

8 - ملا آقا دربندي؛ مؤلف کتب خزائن الاصول و خزائن الاحکام (متوفي 1285 ه).

 

9 - ميرزا محمد باقر خوانساري؛ نويسنده‏ي روضات الجنات (متوفي 1313 ه).

 

 

 4 - تحصيلات شيخ‏

 

 شيخ بعضي علوم و بعضي از معارف را تحصيل نمود بي آن‏که براي او شفاي قلبي حاصل شود و توشه‏اي معنوي برگيرد. خود مي‏گويد: ((در 25 سالگي در خواب ديدم که کتابي در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: ((الذي خلق فسوي و الذي قدر فهدي))(2) را چنين تفسير مي‏کرد: الذي خلق؛ يعني اصل شي را که هيولا باشد، خلق کرد. فسوي؛ يعني صورت نوعيه‏ي آن. قدر؛ اسباب آن. فهدي؛ يعني از اين نوع به خير و شر هدايت کرد. بر اثر اين خواب، انقلابي عجيب در من ايجاد شد که مرا از ادامه‏ي تحصيل علوم که ظاهري و غيرواقعي است، بازداشت)).

 

بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف که آن‏ها را صرفاً ظاهري مي‏داند، بهتر است! زيرا گويي منادي غيبي، او را مورد خطاب قرار داده است، چيزي شبيه به وحي يا اشراق و الهام.

در ادامه مي‏گويد: ((پس از عزلتي چند، و در نفس خود، امور ديگري را احساس کردم)).

مريدان او ادعا کرده‏اند که شيخ، علمش را از عالم اعلي گرفته است برخلاف ديگران که با همه‏ي سعي و کوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براي او در علوم مختلف، 300 تأليف ذکر کرده‏اند و تنها يک هزارم فضايل او مطرح شده است. در هر فن و علمي از تمام متخصصان بالاتر است.

گفته شده ايشان سفرهاي زيادي به بلاد مختلف داشته، خصوصاً بلاد و شهرهايي که داراي حوزه‏ي علميه بوده و علماي بزرگ در آن زندگي مي‏کردند. شرکت در درس آن علما باعث شد که علوم زيادي فراگرفته و از او يک عالم بزرگ و شخصيتي مقدس و متّقي بسازد. منتها اين ادعا را اموري تکذيب و از اهميت آن مي‏کاهد که اينک آن‏ها را بر مي‏شماريم:

 

1 - بنابر آن‏چه که از ايشان نقل شده است يا به او نسبت داده‏اند، او نه براي آموختن، بلکه صرفاً براي آزمايش علما در دروس شرکت مي‏کرد.

 

 2 - بنابر تصريح خود يا نقلي که از او شده است، با ديدن آن خواب، حقايق علوم را دريافت و به او الهام گشت.

 

3 - ادعاي اين‏که علم او لَدُنّي بود.

 

 

 گويند: بعضي از علوم مانند فلسفه و تصوّف و بعضي علوم غريبه را در سفرهايش آموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضي از روايات که معناي آن را نفهميده بود، دچار چنين سرانجامي شد.

شيخ احمد احسائي در اوايل امر به تقوي، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضي او را مدح کرده‏اند. ليک با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش، انحراف او مشخص گشت. بدين سبب، علما به تکفير او حکم دادند.

 

5 - شيخ احمد احسائي و تشيع‏

 

 شيخ احمد احسائي داراي مسلکي اخباري بود. او به اموري غريب معتقد بود که با اعتقادات شيعه‏ي اماميه که در طول قرون متمادي در کتب کلاميه و اعتقاديه‏ي خود به صورت مختصر و مطول بيان کرده‏اند، فاصله‏ي زيادي دارد. مواردي از اعتقادات شيخ را بر مي‏شماريم:

 

1 - ائمه را به عنوان علل اربع براي عالم ذکر کرده است (علل فاعلي، مادي، صوري، غايي). اين غلوّي است که عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.

 

2 - اصول دين 4 تا است: معرفت اللَّه، معرفت انبياء، معرفت ائمه، معرفت رکن رابع؛ که شيوخ و بزرگان شيخيه هستند.

 

3 - قرآن، کلام نبي‏صلي الله عليه وآله است. شيخ با اين کلام، منکر وحي بودن قرآن است.

 

4 - اتحاد حق با خلق؛ يعني اللَّه تعالي با انبياء، شي‏ء واحدي هستند.

 

5 - تفسير معاد به معناي غيرمتعارف و بيگانه از آن‏چه علماي کلام مي‏گويند.

 

6 - تفسير امام به شي‏ء غريب که همراه با غلوّ، شرک و خرافه است که قرآن و شرع مقدس، مخالف چنين امري است.

 

7 - اعتقاد به رکن رابع که از مختصات اين فرقه است.

 

 

دليل اعتقاد به رکن رابع:

 

براي هر سلطاني، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملک و سلطنت از بين مي‏رود و کم و زياد کردن آن‏ها هم جايز نيست:

 

1 - وزير عدل؛

 

2 - وزير انفاق؛

 

3 - وزير جنگ؛

 

4 - وزير دارايي و ماليات.

 

چون خداوند و نبي و امام از جنس بشر نيستند، لازم است بين آن‏ها و خلق، شيوخ آن‏ها واسطه و موضوع تجلّي حق باشند. اين‏ها اين اصل را در مقابل سفارش ائمه‏ي معصومين‏عليهم السلام در رجوع به فقهاء که قدرت استنباط احکام را از کتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار داده‏اند.

 

8 - اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاي آن حضرت است که شبيه به کلام منکرين است و گفته است امام غايب در پشت پرده‏ي غيبت چه فايده‏اي دارد؟ وي گفته است: ان الامام الحجة خاف وفّر الي العالم حور قليائي؛ امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايي گريخت.

 

9 - اعتقاد به حقانيت فرقه‏ي شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فِرَق شيعه حتي اماميه.

 

 

 10 - نفي عدل که نزد شيعه از اصول دين است.

شيخ احمد احسائي در يکي از کتاب‏هايش به خلفا حمله کرد. به همين دليل، حکومت عثماني که در آن وقت بر عراق، سيطره داشت، به کربلا حمله کرد، عده‏اي از اهالي آن‏جا را کشت، خانه‏ها را آتش زد و ويران کرد. در اين ميان، خانه‏اي جز خانه‏ي سيد کاظم رشتي شاگرد شيخ احمد احسائي سالم نماند. شيخ که مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند. مدتي بعد به حجاز رفت و در آن‏جا مورد احترام قرار گرفت. اين در حالي بود که حکام آن ديار، سني بود و زير نظر حکومت عثماني قرار داشتند.

 

به هر حال شيخ در 57 سالگي به سال 1241ه. از دنيا رفت و در بقيع به خاک سپرده شد.

 

شاگردان شيخ، مروّجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماي شيعه بود) و کارهاي آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصاً در آن زمان که شيعيان عراق تحت حکومت متعصب سني عثماني بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند. سعي هميشگي استعمار بر اين بود که مراجع را که ملجأ و پناه شيعيان، بودند از ميان بردارد.

 

 سيد کاظم رشتي که در کلاس درس او شرکت و عقايد او را ترويج مي‏داد، بعدها فرقه‏ي کشفيه را تأسيس کرد.

 

 

 بعد از مرگ شيخ، فرقه‏ي او به شُعَب مختلف تقسيم شد مانند: کراميه، احقاقيه، حجت الاسلاميه و باقريه که هر يک از اين‏ها افکار مخصوص به خود را داشتند.

 

 

 

 

 

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: منحرفان تاریخ اسلام لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس