منحرفان مهدوی!!!
شيخيه؛ ريشهي بهائيت
اگر بخواهيم تصويري جامع و گويا از فرقهي ضالهي بهائيت داشته باشيم، لازم است ريشهي پيدايش بهائيت را مورد بررسي و دقت قرار دهيم. در حقيقت، بهائيت زاييدهي بابيگري است و بابيگري از کشفيه، و کشفيه هم فرزند ناخلف شيخيگري است. قهراً براي پيبردن به واقعيت بهائيگري بايد ريشهها و دامنههايي را که در آن متولد شده و پرورش يافته است، بشناسيم. لذا قبل از ورود به بحث بهائيت، بايد دو فرقهي ديگر را مورد بررسي قرار بدهيم. ما در اينجا اول فرقهي شيخيه را مورد بحث قرار ميدهيم.
الف - شيخيه
1 - شيخ احمد احسائي کيست؟
مؤسس فرقهي شيخيه، شيخ احمد احسائي است. شيخ احمد احسائي فرزند زينالدين بن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه. در قريهاي به نام مطيرفي از قراء احساء يا (لهسا) متولد شد. وي از اعراب صحرانشين بود، ولي به خاطر اختلافي که بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پيدا شد، به منطقهي احساء رفتند. اجداد شيخ احمد از سنيهاي متعصب بودند، ولي آمدن آنها به منطقهي احساء که شيعهنشين بود، باعث شد تحت تأثير شيعه قرار گرفتند. با اين حال، به دليل سابقهي تعصب و صحرانشيني، به نظر ميرسد تشيع آنها از روي تحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب همرنگ شدن با محيط جديد بوده است.
2 - اوصاف احسائي
برخي از مريدان وي اوصاف عجيب و غريبي را به او نسبت دادهاند و از وي فردي استثنايي و داراي الهامات و امدادهاي غيبي، ساختهاند، ولي بيشتر اين اوصاف توسط پسرش به او الهام ميشد. بيشتر اوصافي که به او نسبت داده شده، از ناحيهي پسرش بوده که کتابي هم در وصف او نوشته است. مثلاً قبل از 5 سالگي، يادگيري قرآن را تمام کرد. خود ميگويد: ((در ايام طفوليت، جسمم با بچهها در حال بازي بود، ولي روحم در عالم ديگر بود. هميشه فکر ميکردم و تدبير مينمودم و بر همه مقدم بودم. در سنين کودکي، بر اين عادت بودم که در خلوتهايم دربارهي اوضاع جهان و مردم ميانديشيدم که: کجايند ساکنين اين عمارات که اين بناها و کاخها را ساختهاند و وقتي متذکر احوالشان ميشدم، ميگريستم. در مجالس لهو که در آن زمان شايع بود، ميرفتم، ولي از آن کنارهگيري ميکردم. اگر هم جسمم با آنها بود، ولي روحم در ملأ اعلي بود)).
لازم به تذکر است که در منطقهاي که او سکونت داشت، موسيقي و غنا و امثال اينها خيلي رواج داشت تا آنجا که دستگاه موسيقي را بر درب خانههايشان آويزان ميکردند. دربارهي حافظه و هوشمندي خويش نيز ميگويد: ((دو ساله که بودم، سيلي آمد و همه چيز را برد جز يک مسجد و خانهي عمهام؛ حبابه.)) که اين سخن، حافظهي قوي او را ميرساند.
گويند زماني بر مقتولي گذر کرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: ((أين ملکک، أين شجاعتک، أين قوتک؟ ملک و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت کو؟)) و بعد بر دگرگوني زمان، ميگريست. اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است که مقدمهاي است براي ادعاهايي ديگر. به هر حال، اوصافي براي او ذکر نمودهاند که لازمهاش، قداست و نبوغي خارق العاده است که در اصلاب وي بيسابقه بوده و هدف از اين کار، چيزي جز اغواء و فريفتن مردم نبود.
نکتهي قابل توجه اين است که: چنين اوصافي بعد از آن که وي، رييس اين گروه گرديد، توسط پسرش، بيان ميشد تا مريدانش از او پيروي کنند.
3 - علماء و احسائي
از علماي معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله، چيزي جز تکفير و تفسيق و نکوهش و ذمّ او نقل نشده است که به اسامي بعضي از آنها اشاره ميکنيم
1 - سيد محمد مجاهد؛ نويسندهي مناهل (متوفي 1242 ه).
2 - سيد مهدي طباطبايي؛ فرزند نويسندهي کتاب رياض (متوفي 1260 ه).
3 - شيخ محمد حسين؛ نويسندهي فصول (متوفي 1261 ه).
4 - سيد ابراهيم قزويني؛ مؤلف ضوابط (متوفي 1262 ه).
5 - شهيد سوم شيخ محمد تقي قزويني (متوفي 1264 ه).
6 - شيخ شريف العلماء (متوفي 1265 ه).
7 - شيخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفي 1266 ه).
8 - ملا آقا دربندي؛ مؤلف کتب خزائن الاصول و خزائن الاحکام (متوفي 1285 ه).
9 - ميرزا محمد باقر خوانساري؛ نويسندهي روضات الجنات (متوفي 1313 ه).
4 - تحصيلات شيخ
شيخ بعضي علوم و بعضي از معارف را تحصيل نمود بي آنکه براي او شفاي قلبي حاصل شود و توشهاي معنوي برگيرد. خود ميگويد: ((در 25 سالگي در خواب ديدم که کتابي در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: ((الذي خلق فسوي و الذي قدر فهدي))(2) را چنين تفسير ميکرد: الذي خلق؛ يعني اصل شي را که هيولا باشد، خلق کرد. فسوي؛ يعني صورت نوعيهي آن. قدر؛ اسباب آن. فهدي؛ يعني از اين نوع به خير و شر هدايت کرد. بر اثر اين خواب، انقلابي عجيب در من ايجاد شد که مرا از ادامهي تحصيل علوم که ظاهري و غيرواقعي است، بازداشت)).
بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف که آنها را صرفاً ظاهري ميداند، بهتر است! زيرا گويي منادي غيبي، او را مورد خطاب قرار داده است، چيزي شبيه به وحي يا اشراق و الهام.
در ادامه ميگويد: ((پس از عزلتي چند، و در نفس خود، امور ديگري را احساس کردم)).
مريدان او ادعا کردهاند که شيخ، علمش را از عالم اعلي گرفته است برخلاف ديگران که با همهي سعي و کوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براي او در علوم مختلف، 300 تأليف ذکر کردهاند و تنها يک هزارم فضايل او مطرح شده است. در هر فن و علمي از تمام متخصصان بالاتر است.
گفته شده ايشان سفرهاي زيادي به بلاد مختلف داشته، خصوصاً بلاد و شهرهايي که داراي حوزهي علميه بوده و علماي بزرگ در آن زندگي ميکردند. شرکت در درس آن علما باعث شد که علوم زيادي فراگرفته و از او يک عالم بزرگ و شخصيتي مقدس و متّقي بسازد. منتها اين ادعا را اموري تکذيب و از اهميت آن ميکاهد که اينک آنها را بر ميشماريم:
1 - بنابر آنچه که از ايشان نقل شده است يا به او نسبت دادهاند، او نه براي آموختن، بلکه صرفاً براي آزمايش علما در دروس شرکت ميکرد.
2 - بنابر تصريح خود يا نقلي که از او شده است، با ديدن آن خواب، حقايق علوم را دريافت و به او الهام گشت.
3 - ادعاي اينکه علم او لَدُنّي بود.
گويند: بعضي از علوم مانند فلسفه و تصوّف و بعضي علوم غريبه را در سفرهايش آموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضي از روايات که معناي آن را نفهميده بود، دچار چنين سرانجامي شد.
شيخ احمد احسائي در اوايل امر به تقوي، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضي او را مدح کردهاند. ليک با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش، انحراف او مشخص گشت. بدين سبب، علما به تکفير او حکم دادند.
5 - شيخ احمد احسائي و تشيع
شيخ احمد احسائي داراي مسلکي اخباري بود. او به اموري غريب معتقد بود که با اعتقادات شيعهي اماميه که در طول قرون متمادي در کتب کلاميه و اعتقاديهي خود به صورت مختصر و مطول بيان کردهاند، فاصلهي زيادي دارد. مواردي از اعتقادات شيخ را بر ميشماريم:
1 - ائمه را به عنوان علل اربع براي عالم ذکر کرده است (علل فاعلي، مادي، صوري، غايي). اين غلوّي است که عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.
2 - اصول دين 4 تا است: معرفت اللَّه، معرفت انبياء، معرفت ائمه، معرفت رکن رابع؛ که شيوخ و بزرگان شيخيه هستند.
3 - قرآن، کلام نبيصلي الله عليه وآله است. شيخ با اين کلام، منکر وحي بودن قرآن است.
4 - اتحاد حق با خلق؛ يعني اللَّه تعالي با انبياء، شيء واحدي هستند.
5 - تفسير معاد به معناي غيرمتعارف و بيگانه از آنچه علماي کلام ميگويند.
6 - تفسير امام به شيء غريب که همراه با غلوّ، شرک و خرافه است که قرآن و شرع مقدس، مخالف چنين امري است.
7 - اعتقاد به رکن رابع که از مختصات اين فرقه است.
دليل اعتقاد به رکن رابع:
براي هر سلطاني، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملک و سلطنت از بين ميرود و کم و زياد کردن آنها هم جايز نيست:
1 - وزير عدل؛
2 - وزير انفاق؛
3 - وزير جنگ؛
4 - وزير دارايي و ماليات.
چون خداوند و نبي و امام از جنس بشر نيستند، لازم است بين آنها و خلق، شيوخ آنها واسطه و موضوع تجلّي حق باشند. اينها اين اصل را در مقابل سفارش ائمهي معصومينعليهم السلام در رجوع به فقهاء که قدرت استنباط احکام را از کتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار دادهاند.
8 - اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاي آن حضرت است که شبيه به کلام منکرين است و گفته است امام غايب در پشت پردهي غيبت چه فايدهاي دارد؟ وي گفته است: ان الامام الحجة خاف وفّر الي العالم حور قليائي؛ امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايي گريخت.
9 - اعتقاد به حقانيت فرقهي شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فِرَق شيعه حتي اماميه.
10 - نفي عدل که نزد شيعه از اصول دين است.
شيخ احمد احسائي در يکي از کتابهايش به خلفا حمله کرد. به همين دليل، حکومت عثماني که در آن وقت بر عراق، سيطره داشت، به کربلا حمله کرد، عدهاي از اهالي آنجا را کشت، خانهها را آتش زد و ويران کرد. در اين ميان، خانهاي جز خانهي سيد کاظم رشتي شاگرد شيخ احمد احسائي سالم نماند. شيخ که مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند. مدتي بعد به حجاز رفت و در آنجا مورد احترام قرار گرفت. اين در حالي بود که حکام آن ديار، سني بود و زير نظر حکومت عثماني قرار داشتند.
به هر حال شيخ در 57 سالگي به سال 1241ه. از دنيا رفت و در بقيع به خاک سپرده شد.
شاگردان شيخ، مروّجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماي شيعه بود) و کارهاي آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصاً در آن زمان که شيعيان عراق تحت حکومت متعصب سني عثماني بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند. سعي هميشگي استعمار بر اين بود که مراجع را که ملجأ و پناه شيعيان، بودند از ميان بردارد.
سيد کاظم رشتي که در کلاس درس او شرکت و عقايد او را ترويج ميداد، بعدها فرقهي کشفيه را تأسيس کرد.
بعد از مرگ شيخ، فرقهي او به شُعَب مختلف تقسيم شد مانند: کراميه، احقاقيه، حجت الاسلاميه و باقريه که هر يک از اينها افکار مخصوص به خود را داشتند.