بسم الله الرحمن الرحیم
*اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه*
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَكَّرُونَ (سورۀ نمل، آیۀ 62)
از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده كه فرمودند:
این آیه دربارۀ قائم آل محمد(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) نازل شده است. والله، «مضطر» اوست كه در مقام حضرت ابراهیم دو ركعت نماز بگذارد و خدا را بخواند، پروردگار نیز اجابت كند و گرفتارى او را برطرف سازد و آنها را در زمین خلیفۀ خود گرداند. (بحار الأنوار، ج51، ص: 48)
تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
حجة السلام قدس میگوید:
«روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیای بود که «لُمعَتین» را تدریس میکرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده میشود.
روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم میشود و وی هر چه میگردد آن را پیدا نمیکند و به تصوّر آنکه بچه هایش برداشته و از بین بردهاند، نسبت به بچهها و خانواده عصبانی میشود، مدتی بدین منوال میگذرد و چاقو پیدا نمیشود و عصبانیت آقا نیز تمام نمیشود.
روزی آن شاگرد بعد از درس به استاد میگوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقۀ کهنۀ خود گذاشتهاید و فراموش کردهاید، بچهها چه گناهی دارند.» آقا یادش میآید و تعجب میکند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
از اینجا دیگر یقین میکند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او میگوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت میشود، میگوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف میشوید؟
استاد اصرار میکند و شاگرد ناچار میشود جریان تشرّف خود را خدمت آقا به او بگوید.
استاد میگوید: عزیزم، این بار، وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح میدانند چند دقیقهای اجازۀ تشرّف به حقیر بدهند.
مدتی میگذرد و آقای طلبه چیزی نمیگوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمیکند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی میگوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ میبیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا میکند.
آقا میگوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرمودهاند به حقیر بگویید، چون شما قاصد پیام بودی (و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین)
آن طلبه با نهایت ناراحتی میگوید آقا فرمود: «لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما میآیم.»
سایت آیت الله بهجت رحمة الله علیه
اماما سلام!
مهدیجان سلام!
گل نرگسم سلام!
آقاجان…!
میدانم که دیر کردیم…
میدانم که هنوزم که هنوز است، در انتظار آمدنمان صبر میکنی…!
میدانم که با این همه انتظار و انتظار کردنمان، هنوز هم الفبای انتظار را نیاموختهایم…!
امّا شما… امّا شما هنوز هم چشم امیدتان به ما مردم زمانه است…!
مولاجان…!
سالهاست کنارمان بودهای!
سالهاست که در کوچهها و خیابانهایمان، از کنارمان به آرامی گذشتهای….
سالهاست برایمان دعا میکنی و واسطۀ فیض ما با آسمانی…!
یا صاحب الزمان…
امّا ما زمینیان، با صاحب و اماممان چه کردیم!؟
آیا این ما نبودیم که با گناهانمان، شما را آزردیم و هر چه بیشتر بر دوران غیبتتان افزودیم…!؟
یا بقیة الله…
ما همانهایی هستیم که اَمان خویش را گم کردیم، امّا حقیقتاً به جستجویش برنخاستیم…!
ما همانهایی هستیم که در سایۀ نام شما، روزگار گذراندیم، امّا قدمی برای زدودن نقاب غیبت از روی دلنشین شما برنداشتیم…
آقاجان…
میدانم که همۀ حرفهایمان ادّعایی بیش نبوده است…
امّا…
ای گل نرگسم…
با همۀ نبودنها و ادّعاهایمان…!
با همۀ بیمهریها و ظلمهایی که در حق شما روا داشتیم…!
باز هم بر ما گران است که شما را ببینیم امّا شما را نشناسیم…!
بر ما گران است که صدای همگان را بشنویم، امّا صدای دلنشین شما را نشنویم…!
مهدی جان…
بر ما گران است که الطاف شما را به عینه در زمین ببینیم، ولی دشمن بر ما طعنه زند و حقایق بودنتان را انکار کند…
ای اَمان آسمان و زمینیان….
بر ما بتاب ای خورشید امامت…
یا صاحب الزمان، عجل علی ظهورک…
العجل العجل یا مولای یا صاحب العصر و الزمان
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
«عطر سیب»
وردى بخوان قرار دل بىشكیب را
اشكى ببار سنگ مزار غریب را
یك نوبهار اگر بشكوفد لبان تو را
پر مىشود تمام زمین، عطر سیب را
تنها به اشتیاق سلامى گذاشتم
در پشتسر هر آنچه فراز و نشیب را
آتش گرفت روح كویرانهام،
زلال روزى بیا و آب بزن این نهیب را
این كیست؟ این كه با دل من حرف مىزند
نشنیدهاید هیچ صداى عجیب را؟
آرام مىشود دل توفانى اى عجب!
خاصیتى است آیۀ امن یجیب را
«آرش شفاعى بجستان»
*زندگی از ابتدا تا انتــها می شود شاداب با یاد خــــــــدا*
التماس دعا
اللهم عجل الولیک الفرج
امام حسین - علیه السلام - فرمودند: خود را از قسم و سوگند برهانید كه همانا انسان به جهت یكی از چهار علّت سوگند یاد می كند: در خود احساس سستی و كمبود دارد، به طوری كه مردم به او بی اعتماد شده اند، پس برای جلب توجّه مردم كه او را تصدیق و تأیید كنند، سوگند می خورد. و یا آن كه گفتارش معیوب و به دور از حقیقت است، و می خواهد با سوگند، سخن خود را تقویت و جبران كند. و یا در بین مردم متّهم است ـ به دروغ و بی اعتمادی ـ پس می خواهد با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف نماید. و یا آن كه سخنان و گفتارش متزلزل است ـ هر زمان به نوعی سخن می گوید ـ و زبانش به سوگند عادت كرده است. «تنبیه الخواطر، ص 429»
منبع:راسخون