تو هم با خدا باشی ....
13 اسفند 1391 توسط مدرسه وليعصر «عجلاللهتعاليفرجه» بناب
حكيم الهى قمشه اى در راه مكه ، براى اقامه نماز توقف كردند. به گوشه اى رفتهو در بيابان نماز مى گزارد كه ماشين حركت كرد و وى از كاروان به جا ماند. بعد از نمازروى به جانب خدا نمود و گفت : خدايا! چه كنم ؟در اين حال ماشين سوارى شيكى جلوى پايش ايستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ماشين شمارفت ؟جواب داد: بلى . گفت : بياييد سوار شويد. وقتى سوار شد با يك چشم به هم زدن به ماشين خويش رسيد، فورا پياده شد و بهماشين خود رفت ، وقتى برگشت ديد ماشين سوارى نيست از مسافران پرسيد: اين ماشينسوارى كه مرا رساند كجا رفت ؟مسافرين گفتند: آقاى الهى ماشين سوارى كدام است ؟ اينجا توى اين بيابان ماشينسوارى پيدا نمى شود. |