بشير کي خبر آردکه يار ميآيد؟
وقتي آفتاب صبحگاه، نگاه گرم و مهربانش را عادلانه تقسيم ميکند
و روشنايي پاکش را صميمانه با ما در ميان ميگذارد
تو را به ياد ميآوريم
اي آفتاب امامت و معرفت!
اي نجات بخش آدميان از گرداب ضلالت!
تو را به ياد ميآوريم و بهاري را که با آمدن تو بر پا ميشود!
اي همزاد سپيدة ناب
و اي هم نفس آفتاب!
سر از افق غيبت برآر تا شکوفة زرّين بامداد ظهورت شور و شعف بيافريند و دولت مهدوي ات يادآور عهد محمّدي باشد.
اي وليّ اعظم حق!
اي مظهر کمال مطلق!
بپذير که دل را از محبتت سرشار کنيم
و با تولّاي تو در بارگاه حق کسب اعتبار نماييم.
بپذير که هر صبح و شام با زمزمه اي عاشقانه به پيشگاه تو ابراز ارادت کنيم
و با واژه هايي آسماني، روزان و شبانمان را سرشار از معنويت سازيم
«اللهم عجّل في فرج مولانا صاحب الزّمان»
«هماي بخت من آن لحظه بال بگشايد
که در حريم وصالت دمي بياسايد
عجب فراق تو عشاق را پريشان کرد
بشير کي خبر آردکه يار ميآيد؟»