مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بامنحرفان مهدوی (3)

12 دی 1391 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

مروري بر گذشته‏

در قسمت پيشين، از شيخ احمد احسايي به عنوان پايه گذار مکتبي فکري کفرآميز و صاحب انديشه‏اي پر هياهو در قرن سيزدهم هجري، سخن رفت که مبدأ پيدايش فرقه‏اي ناميمون به نام ((شيخيّه)) شده است.

نگارنده، مدّعي است که انديشه و قرائت‏هاي غير مقبول ((شيخيّه)) از بعضي از تعاليم ديني، انحرافات گوناگوني در جامعه‏ي تشيّع پديد آورد که از مهم‏ترين آن‏ها، بستر سازي پيدايش فرقه‏ي ((بابيّت)) است.

براي ارايه‏ي کژ انديشي‏هاي شيخيّه از دوران کودکي و ايّام تحصيل و رؤياهاي احسايي و سفرهاي گوناگون و پي در پي او، و مقام علمي و تربيّت اگردان و دريافت کنندگان اجازه‏ي نقل روايت از او، سخن گفتيم. از سوي ديگر، انحرافات عقيدتي شيخيّه، از جمله ديدگاه آنان در باب ((جايگاه امام در آفرينش))، و نيز نقد و بررسي ((تفويض)) و ((مفوّضه)) از ديدگاه پيشوايان معصوم‏عليهم السلام مطرح گرديده است.

دراين بخش از مقاله، ساير افکار نقدپذير احسايي و نقش سيّد کاظم رشتي در ايجاد افکار انحرافي ميان اين فرقه و بستر سازي فکر ((بابيّت)) را ملاحظه خواهيم کرد.

عقايد و آراي احسايي‏

نشر عقايد احسايي، با اعتراض و انتقاد جدّي و پيگير عالمان بزرگ قرن سيزدهم هجري رو به رو شد. چون ذکر همه‏ي آراي وي در اين سلسله نوشتار، ميسور نيست، به ناچار، به اهمّ آن‏ها اشاره خواهيم کرد. پيش از آن، وصف کلّي انديشه‏ي احسايي را يادآور مي‏شويم. نوشته‏اند:

شيخ احمد احسايي، علوم و حقايق را، به تمامي، نزد پيامبرصلي الله عليه وآله و امامان‏عليهم السلام مي‏داند و از ديدگاه او، حکمت - که علم به حقايق اشياء است - با باطن شريعت و نيز با ظاهر آن، از هر جهت سازگاري دارد. او، معتقد است که عقل، آن گاه مي‏تواند به ادراک امور نايل شود که از نور اهل بيت‏عليهم السلام روشني گيرد و اين شرط، در شناخت‏هاي نظري و عملي، يک سان وجود دارد. درست است که تعقّل در اصول و معارف دين، واجب است، امّا از آن جا که حقيقت با اهل بيت‏عليهم السلام همراهي دارد، صدق احکام عقل در گرو نوري است که از ايشان مي‏گيرد.(1)

شيخ احمد احسايي، در بسياري از موارد، در تأليفات خود، مخصوصاً شرح زيارت جامعه‏ي کبيره مي‏گويد: ((از امام صادق‏عليه السلام شنيدم)) و در برخي از موارد مي‏گويد: ((شفاهاً از او شنيدم)). مراد او، از اين عبارات، اين نيست که در عالم بيداري از ائمّه شنيده است، بلکه مرادش، چيزي است که در رساله‏ي جداگانه‏اي نوشته است.

او مي‏گويد، در آغاز کار، به رياضت مشغول بودم.شبي، در عالم خواب ديدم که دوازده امام، در يک جا جمع بودند. من، به دامان حضرت امام حسن مجتبي‏عليه السلام متوسّل شدم و عرض کردم: ((مرا چيزي تعليم کنيد تا هر وقت که مشکلي روي داد، و خواستم يکي از شما را در خواب ببينم، تا آن مشکل را پرسش کنيم، بتوانم.)). آن جناب، اشعاري فرمود که بخوان. بيدار شدم. بعضي از اشعار را فراموش کردم. بار ديگر به خواب رفتم. باز همان مجمع و امامان را در خواب ديدم و آن ابيات را مداومت و مواظبت کردم تا اين که از تأييدات ايزدي و الهام ربّاني دانستم، مراد آن حضرت، مداومت در قرائت الفاظ آن اشعار نيست، بلکه بايد به مضمون آن متّصف شد. پس کوشش خود را به کار بردم و همت گماشتم و خود را به معاني آن متخلّق و معتقد ساختم. هر زماني که يکي از امامان را قصد مي‏کردم، در عالم رؤيا، به ديدار او مشرّف مي‏گشتم و حلّ مشکلات مسايل از ايشان مي‏کردم. تا آن که مرا به ديار ايران گذر افتاد و با شاهنشاه قاجار و حاکمان، آميزش شد. اعتباري يافتم. خوراک ايشان را خوردم پس از آن، حالت نخستين از من رفت. اکنون، کم‏تر، ائمّه‏عليهم السلام را در خواب مي‏بينم.(2)

به راستي آيا با اين ادّعا، مي‏توان سخن از عقايد گوناگون به ميان آورد و جعل اصطلاح کرد!

احسايي، بر آن است که تمسُّک‏اش به اهل بيت‏عليهم السلام در دريافت حقايق، سبب شده است که در برخي مسايل، با بسياري از حکما و متکلّمان، مخالفت کند. وي، در عين احاطه بر آراي حکما، مباني فلسفي را تا آن جا پذيرفته است که از ديد او با باطن تعاليم شريعت، در تعارض نباشد. در نتيجه، اصطلاحاتي هم که به کار برده است، در مواردي، با آن چه از اين اصطلاحات در حکمت رايج فهميده مي‏شود، تفاوت دارد.

شايد از همين رو باشد که برخي گمان کرده‏اند، آن چه در نظر عدّه‏اي، احسايي را بنيانگذار مکتبي بيرون از جريان مقبول اماميّه نمايانده است، مي‏تواند ناشي از دو عامل باشد: يکي، آسان فهم نبودن پاره‏اي از آراء، و ديگر، تندروي‏هايي از هر دو جانب مخالف و موافق او که گاه با شناخت لازم نيز همراه نبوده است.(3)

اين تعليل، سبب نمي‏شود که هر عقيده‏ي خلاف واقع و ناموزون وي، مورد اعتراض قرار نگيرد و احياناً، آن دسته از عالمان بزرگ که به نقد و بررسي افکار وي پرداخته‏اند، به تند روي يا عدم فهم درست اصطلاحات به کار گرفته از سوي احسايي، متّهم گردند. همان طور که پيش از اين يادآور شديم، نظريّه‏ي ((تفويض)) و طرح ((جايگاه امام در آفرينش)) نکته‏اي نيست که فهم آن آسان نباشد، بلکه موضوعي است که پيش از وي، رواج داشت و از سوي پيشوايان معصوم‏عليهم السلام مورد مذمّت قرار گرفته است. علاوه بر آن، برخي از مدافعان احسايي، ضمن اعتراف به وجود متشابهات، در کلام احسايي، و توصيه به ديگران نسبت به اخذ محکمات کلمات وي، اظهار داشته است:

ما نمي‏گوييم حتماً کلام متشابه شيخ احسايي و يا ديگران را تأويل صحيح کنند. اگر چه وظيفه‏ي هر مسلمان، اين است که گفته‏ي متشابه مسلمانان را تا هفتاد مرتبه تا آن جا که مي‏تواند، توجيه کند و به محمل‏هاي صحيح حمل کند، ولي لااقل، آن متشابه را به محکمات کلام خود او برگردانند.(4)

راستي، اگر سخنان هر نويسنده‏اي، تا هفتاد مرتبه توجيه گردد، هيچ مخالف و معاندي تمييز داده خواهد شد؟!

با تذکاري که گذشت، به پاره‏اي ديگر از آراي احسايي اشاره مي‏شود:

 

الف) معاد جسماني‏

معروف‏ترين رأي احسايي، درباره‏ي کيفيّت معاد جسماني است. همين نظريّه، دليل اصلي تکفير او از سوي برخي علما، از جمله ملا محمّد تقي برغاني بود که گزارش آن را تنکابني(5) و ديگران آورده‏اند.

احسايي، اصل ((معاد جسماني)) را که در آيات قرآني و احاديث مستفيض، بر آن تأکيد شده، مي‏پذيرد، امّا تفسير ويژه‏اي از جسم ارايه مي‏دهد که مقبول دانشمندان مسلمان نيست. معناي متداول و عرفي معاد جسماني، اين است که آدمي، در حيات اخروي، مانند حيات دنيوي، داراي کالبد ظاهري مرکّب از عناصر طبيعي است. بدن، در سراي آخرت، محشور گرديده و نَفس، بار ديگر، به آن تعلّق مي‏پذيرد، و پاداش‏ها و کيفرها و لذّات و آلامي که جنبه‏ي جزئي و حسّي دارند و تحقّق آن‏ها بدون بدن و قواي حسّي امکان‏پذير نيستند، محقّق مي‏يابد.(6)

احسايي، معاد جسماني را به اين معنا، نمي‏پذيرد و بر آن است که اين نحوه‏ي فهم با آن چه از تغيّر و تباهي در کالبد ظاهري مي‏شناسيم، سازگار نيست و بايد پاسخ را در حقيقتِ جسم انساني جست و جو کرد. وي، بحثي لغوي و حديثي درباره‏ي ((جسم)) و ((جسد)) مي‏آورد و توجّه مي‏دهد که معاني اين هر دو واژه از آن چه به ذهن متبادر مي‏شود، گسترده‏تر است.(7)

بر اين اساس مي‏گويد، آدمي، دو جسد و دو جسم دارد: جسد اوّل، کالبد ظاهري ما است که از عناصر زماني تشکيل يافته و از عوارض حيات دنيوي است، پيدا است که اين جسد، در بردارنده‏ي حقيقت انساني نيست؛ زيرا، در عين کاهش و افزايشي که در آن روي مي‏دهد، حقيقت فرد و صحيفه‏ي اعمال او کاهش و افزايش نمي‏يابد. جسد اوّل، در واقع، به منزله‏ي جامه‏اي است که بر تن داريم. اين جسد، در قبر، تجزيه و زوال مي‏پذيرد و سرانجام، به عناصر تشکيل دهنده‏ي خود در طبيعت باز مي‏گردد.(8)

آدمي را جسد دومي نيز هست به نام جسد هور قليايي(9) که ويژگي‏هاي فناپذير جسد اوّل را ندارد و در قيامت برانگيخته مي‏شود. در حديث آمده است که ((طينت)) آدمي، در قبر، به صورت ((مستدير)) باقي مي‏ماند. اين طينت، همان جسد دوم است. معناي مستدير ماندن آن، اين است که هيئت پيکري و ترتيب اندام‏ها را در دل خاک از دست نمي‏دهد. اين جسد، مرکب از عناصر مثالي و لطيف زمين هورقليا است که عناصري برتر از عناصر دنيا هستند.(10)

جسد دوم، پيش از مرگ، در باطن جسد اوّل نهفته است و پس از زوال آن در خاک، خلوص يافته، در قبر بر جا مي‏ماند، امّا به سبب لطافت‏اش، قابل رؤيت نيست.(11)

مرگ آدمي، مفارقت روح از اين دو جسد است و اين مفارقت، با جسم اوّل صورت مي‏گيرد که حامل روح در عالم برزخ است. جسم اوّل، جسمي است لطيف و اثيري که صورت دهنده‏ي آثار و قواي روح در حيات برزخي انسان است، همچنان که جسد مادّي، صورت دهنده‏ي آثار حيات دنيوي او است.(12) آن چه در همه‏ي اين نشئات، هويّت شخص را ثابت مي‏دارد، جسم اصلي و حقيقي او است (جسم دوم) که جز در فاصله‏ي دو نفخه‏ي صور، از روح جدا نيست.(13) با دميدن نفخه‏ي نخست (نفخه‏ي صعق) جسم اوّل، از روح جدا مي‏گردد و از ميان مي‏رود و آن چه پس از نفخه‏ي دوم (نفخه‏ي بعث) حشر مي‏يابد، جسم دوم به همراه جسد دوم است.(14)

احسايي، تأکيد مي‏کند که بدن اخروي انسان - که عبارت از مجموع جسم دوم و جسد دوم است - همان بدن دنيوي انسان است، با اين تفاوت که بدن دنيوي، کثيف و متراکم است، امّا بدن اخروي، از تصفيه‏هاي متعدّد عبور کرده و لطيف و خالص شده است.

وي، از همين جا نتيجه مي‏گيرد که به معاد جسماني معتقد است.

 

ب) کالبد پيامبرصلي الله عليه وآله و امامان‏عليهم السلام در قبر

بر اساس مبنايي که احسايي درباره‏ي جسم و جسد، اختيار کرد، مي‏گويد، حکم تباهي کالبد در قبر، درباره‏ي پيامبرصلي الله عليه وآله و امامان‏عليهم السلام نيز صادق است، امّا اين کالبد، از جسم اصلي ايشان که در غايت لطافت است، جدا است و امري است عارضي که ديدار و استفاده‏ي خلق را از ايشان امکان‏پذير ساخته است. زماني که خداوند در ابقاي صورت ملموس آنان، مصلحتي ببيند، قالب خاکي با مرگ تجزيه مي‏شود و از ميان مي‏رود. پس اگر در احاديث از بقاي اجساد امامان‏عليهم السلام در قبر سخن رفته است، مقصود جسدي است بدون صورت عنصري، يعني همان جسد هور قليايي که اين جسد تنها براي امامان ديگر قابل مشاهده است.(15)

 

ج) معراج پيامبرصلي الله عليه وآله‏

همان گونه که ملاحظه شد، قول به جسد هورقليايي در تفکّر احسايي، تبيين کننده‏ي معاد جسماني به شمار رفت و بر همين اساس، در نظام اعتقادي شيخيّه، مبناي تبيين مسئله‏ي معراج پيامبرصلي الله عليه وآله نيز قرار گرفته است. احسايي، معتقد بود که معراج جسماني، طبق برداشت از ظاهر آيات و روايات و فهم متعارف مسلمانان، مستلزم خرق و التيام است و خرق و التيام نيز محال است. در نتيجه، پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله در هر فلکي، جسمي متناسب با آن را داشتند.(16)

البته، شايد سخن شيخ احمد احسايي در شرح جمله ((مستجير بکم)) از زيارت جامعه، دلالت بر تجديد نظر و برگشت وي از نظريّه سابق در باب معراج جسماني پيامبرصلي الله عليه وآله باشد، چنان که آورده است:

… ولهذا صعد النبيّ‏صلي الله عليه وآله ليلة المعراج بجسمه الشريف مع ما فيه من البشريّة الکثيفة و بثيابة التي عليه و لم يمنعه ذالک عن اختراق السماوات والحجب و حجب الأنوار، لقلّة ما فيه من الکثافة. ألاتراه يقف في الشمس ولايکون له ظلّ مع أنَّ ثيابه عليه کاضمحلالها في عظيم نوريته و کذالک حکم أهل بيته‏عليهم السلام.

در هر حال، اين سخنان، مخالف قول مشهور و برداشت عمومي و عرفي از مسئله‏ي معراج پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله و کيفيّت زندگي ظاهري آن حضرت است.

 

د) زندگي و غيبت امام زمان‏عليه السلام‏

از ديگر آراي ويژه‏ي احسايي، آن است که وي درباره‏ي زندگي امام زمان‏عليه السلام معتقد است که آن حضرت، در عالم هورقليا، به سر مي‏برند و هر گاه بخواهند به اقاليم سبعه تشريف بياورند، صورتي از صورت‏هاي اهل اين اقليم را مي‏پوشند جسم و زمان و مکان ايشان، لطيف‏تر از عالم اجسام، و از عالم مثال است. و به جهت آن که نفس ايشان، حقيقت هر چيز را مي‏بيند و از تخيّلات و تصوّرات به دور است، پس بهشت را بنفسه، نه با صورت آن بهشت، مي‏بيند.(17)

علاوه بر آن، يکي از آثار مکتوب شيخ احمد احسايي، رساله‏اي است به نام حياة النفس در باب اصول عقايد که به دست شاگردش، سيّد کاظم رشتي، به زبان فارسي ترجمه شد، در اين کتاب، از وجود مبارک امام زمان‏عليه السلام و تولّد و نسب او و لزوم شناخت امام‏عليه السلام و عقيده به ظهور وي و… همانند آراي علماي معروف شيعه، سخن به ميان آمده است، ولي اختلافاتي با اعتقادات شيعه وجود دارد. مثلاً، شيعه مي‏گويد، امام دوازدهم، زنده است و با قالب جسماني خود، مرور ايّام مي‏کند تا روزي که اراده کند و ظاهر شود، امّا شيخي‏ها، با اين عقيده مخالف هستند و مي‏گويند، امام دوازدهم‏عليه السلام با قالب روحاني زنده است. آزادي او هم به دست خودش نيست، بلکه مانند ساير بندگان خدا، تقدير و سرنوشت اش به دست ذات باري تعالي است.

در تعقيب اين نظريه، شيخيّه مي‏گويند، روح امام دوازدهم، قابل انتقال است و اکنون از بدن يک نفر به بدن ديگري منتقل مي‏شود. به اين طريق که وقتي قالب جسماني از بين رفت، روح آن امام، به جاي اين که محو شود، مکان ديگري، يعني کالبد ديگري را براي خود انتخاب مي‏کند و به اين طريق زندگي‏اش را مي‏گذراند و زنده است.(18)

 

داوري پاياني‏

بخشي از عقايد قابل تأمّل احسايي، ملاحظه شد و روشن گشت که آن‏ها، بر خلاف عقايد مسلّم شيعه است. در عين حال، عدّه‏اي بر اين عقيده‏اند که شيخ، مشکل عقيدتي نداشته است و آن چه را که به او نسبت مي‏دهند، درست نيست. خوب است داوري پاياني در باب انحراف اعتقادي احسايي را از اسوه‏ي عارفان، آيت حق، سيّد علي آقا قاضي (… - 1366 ه .ق) - استاد علاّمه طباطبايي، که مي‏گفت، هر چه دارم از سيّد علي آقا قاضي دارم - بشنويم.

وقتي از وي پرسيدند: ((نظر شما درباره‏ي شيخيّه چيست؟)). قاضي فرمود: ((آن کتاب شرح زيارت شيخ احمد احسايي را بياور و نزد من بخوان.)).

او، آن کتاب را آورد و خواند. آقاي قاضي فرمود: ((اين شيخ، مي‏خواهد در اين کتاب، ثابت کند که ذات خدا داراي اسم و رسمي نيست و همه‏ي کارها که ايجاد مي‏شود، مربوط به اسما و صفات خدا است و اتّحادي ميان اسماء و صفات با ذات خدا وجود ندارد. بنابراين، شيخ احمد احسايي، ذات خدا را مفهومي پوچ و بي اثر و صرف نظر از اسماء و صفات مي‏خواند، و اين، عين شرک است.)).(19)

وجود عقايد فاسد در ميان نوشته‏هاي احسايي، نه تنها از سوي منتقدان مطرح بود، بلکه بعضي از کساني که از وي اجازه‏ي روايت داشته‏اند، بي تمايل به نقد افکار او نبودند(20) به عنوان مثال مي‏توان از ملا محمّد علي برغاني (1175 - 1269) فرزند ملا محمد ملائکه و برادر کهتر شهيد ثالث نام برد. وي پس از تحصيل در اصفهان و قم و عتبات، از درس عالمان بزرگ و نامدار، بهره برد و به اخذ اجازات روايي و اجتهاد نايل شده بود. او، سرانجام، شيفته‏ي شيخ احمد احسايي شد و از او اجازه‏ي روايت گرفت. به دليل گرايش به آراي احسايي، در ماجراي اختلاف پيروان احسايي با متشرّعه و نيز در مجلس مناظره‏ي شهيد ثالث با احسايي، ميانجي گري کرد و از احسايي خواست تا رساله‏اي در تعديل نظريّات خود بنويسد. احسايي، اين خواسته را اجابت کرد و رساله‏اي مشهور به ((توبه نامه)) نوشت، ولي اين تلاش، ثمري نداشت.(21)

 

سيد کاظم رشتي جانشين احسايي‏

راهي که شيخ احمد احسايي آن را آغاز کرده بوده از سوي يکي از شاگردان‏اش تداوم يافت. آورده‏اند، شيخ احمد احسايي، از ميان شاگردان خود، يک تن را براي جانشيني خويش برگزيد و او، سيّد کاظم رشتي بود. شيخ احمد، به سيّد رشتي بسيار احترام مي‏کرد و تا او در مجلس درس حاضر نمي‏شد، به درس گفتن شروع نمي‏کرد.

پس از وفات احسايي، پيروان وي، بي اختلاف کلمه، سيّد رشتي را نايب مناسب وي و پيشواي خويش دانستند. حوزه‏ي درس و رياست شرعي او، قوّت گرفت و در مقابل فقهاي بزرگ عرب که در کربلا بودند و طريقه‏ي شيخي را پسند نمي‏کردند، حوزه و مقام خود را نگاهداري کرد و چون نماز جماعت‏ها در کربلا، بيش‏تر در حرم امام حسين‏عليه السلام و اطراف آن بر پا مي‏شد، طايفه شيخي که در احترام کردن قبور ائمه‏ي دين، غلوّ داشتند، در بالاي ضريح حسيني، نماز نمي‏گذاردند و آن مکان را فوق العاده تقديس مي‏کردند. مخالفان آنان، از روحانيّان شيعه و پيروان آنان که در بالاي سر ضريح امام حسين‏عليه السلام نماز مي‏خواندند، در مقابل ((شيخي))، ((بالاسري)) ناميده شدند.

خلاصه، جمعي کثير از فضلاي شيخي، در حوزه‏ي درس سيّد رشتي، حاضر مي‏شدند و هر چه در آن حوزه گفته و شنيده مي‏شد، روي تعليمات شيخ احسايي بود، با تحقيقاتي که نايب مناب او از روي بسط اطّلاعات و آشنايي به اصطلاحات اهل فن بر آن‏ها مي‏افزود.

دوره‏ي رياست سيّد رشتي، شانزده سال طول کشيد. طايفه‏ي شيخي، در همه جا، از روي تعليمات شيخ احمد و حاج سيّد کاظم، معالم دين خود را به جاي مي‏آوردند و خود را از ديگر فرقه‏هاي شيعه ممتاز مي‏دانستند.(22)

سيد رشتي، زماني به جاي استاد نشست که کم‏تر از سي سال سن داشت. وي، به سبب نطق و قلم و تصنيف و تأليف کتاب، عهده دار انتشار افکار استاد خود گرديد. او، در تمام مدّت پيشوايي خود، به ايران سفر نکرد و مرکز خود را همان عتبات عاليات قرار داد و از آن جا، با هند و ممالک عثماني و حجاز، رابطه داشت.(23)

 

شخصيّت ابهام‏آميز سيّد کاظم رشتي‏

بر اساس گزارش مورّخان شيخيّه، اجداد سيّد کاظم، اهل حجاز بوده و به خاطر شيوع بيماري طاعون، مجبور به هجرت شده‏اند و شهر رشت (در شمال ايران) را به عنوان وطن خويش برگزيده‏اند. سيّد کاظم، در همين شهر به دنيا آمده است. اين مطلب را آقاي هانري کربن هم گزارش کرده است.(24)

برخي ديگر، هويّت خانوادگي او را زير سؤال برده، وي را به عنوان جاسوس ((روس)) معرّفي کرده‏اند. درباره‏ي او گفته‏اند:

وي، به طور مخفيّانه، از طرف قيصر روس، براي ايجاد فتنه در بلاد عثمانيه فرستاده شد. او، اصلاً، مسلمان نبود. اهل قيس، (شهري در ويلادستوک) بود و بعداً، اسم اش را ((کاظم)) گذاشت و ادّعا کرد که از اهل رشت است.(25)

گرچه نمي‏توان با اسناد قطعي تاريخ، ادّعاي جاسوس بودن و بي هويّتي وي را اثبات کرد، امّا در بي اعتمادي و بدبيني عالمان بزرگ معاصرش نسبت به عقايد انحرافي او، جاي هيچ گونه ترديد نيست، علاوه آن که، نشر بسياري از آراي باطل شيخيّه، بدو منتسب است.(26)

 

بدعت رکن رابع‏

از موضوعات جنجال برانگيز در عقايد شيخيّه، اعتقاد به ((رکن رابع)) است.(27) اکثراً، آن را به سيّد کاظم رشتي نسبت مي‏دهند. مقصود از رکن رابع، آن است که در ميان شيعيان، شيعه‏ي کاملي وجود دارد که واسطه‏ي فيض ميان امام عصر(عج) و مردم است. آنان، اصول دين را چهار تا مي‏دانند: توحيد، معاد، امامت و رکن رابع. آنان، معاد و عدل را از اصول عقايد نمي‏شمارند؛ زيرا، اعتقاد به توحيد و نبوّت، خود، مستلزم اعتقاد به قرآن است و چون در قرآن عدالت خدا و معاد ذکر شده است، لزومي ندارد که اين دو اصل را در کنار توحيد و نبوّت قرار دهيم.

همان گونه که ملاحظه شد، اين عقيده، بر خلاف عقايد شيعه است و مسلمانان، به طور عموم، معاد را از اصول دين مي‏دانند. شيعه، به خاطر برداشت‏هاي ناصواب عدّه‏اي از متکلمان، به عدل الهي، اهمّيّت ويژه‏اي مي‏دهد.

طرح ((رکن رابع))، موجب اختلاف و انشعاب شيخيّه گرديد و پس از اندکي، دستاويزي براي ادّعاي جديد به نام ((بابيّت)) شد.

ادّعاي ((بابيّت)) از سوي يکي از شاگردان سيّد کاظم رشتي صورت گرفت که خود، سرآغاز فسادي بزرگ ميان مسلمانان به شمار مي‏رود.

در ادامه‏ي اين نوشتار، ضمن اشاره به انشعابات فرقه شيخيّه، از ادّعاهاي دروغين ميرزا علي محمّد شيرازي، ملقب به ((باب)) که پس از وفات سيّد کاظم رشتي، مدّعي جانشيني او شد، سخن خواهيم گفت و در باب ادّعاي بابيّت امام غايب و سپس ادعاي نبوّت او، مطالبي را عرضه مي‏کنيم.

 

                                                                 عزالدين رضانژاد

 

——————-

پي‏نوشت‏ها:

1) ر.ک: شرح الزيارة الجامعة الکبيرة، شيخ احمد احسايي، به کوشش عبدالرضا ابراهيمي، ج 3، صص 217 - 219، کرمان، 1355 ش؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 6، ص 664.

2) شيخي گري، بابي گري، ص 16.

3) دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 6، ص 664.

4) حقايق شيعيان، حاج ميرزا عبدالرسول احقاقي اسکويي، ص 13 - 14، چاپخانه‏ي رضايي، تبريز، 1334 ش.

5) ر.ک: قصص العلماء، ص 42 - 43.

6) منشور عقايد اماميه، جعفر سبحاني، ص 189، نشر مؤسّسه‏ي امام صادق‏عليه السلام، چاپ يکم، زمستان 1376 ش.

7) ر.ک: شرح الزيارة الجامعة، ج 4، ص 24 - 26؛ شرح العرشية، احمد احسايي، ج 1، ص 267 - 268، کرمان، 1364 ش.

8) شرح الزيارة الجامعة، ج 4، ص 26 - 27، 29؛ شرح العرشية، ج 2، ص 189.

9) عالم هورقليا، در يک تفسير، همان عالم برزخي است که حدّ وسط ميان عالم مُلک (عالم مادي) و عالم ملکوت (عالم مجرد) است و نيز به آن ((عالم مثال)) مي‏گويند. توضيحات بيش‏تر درباره‏ي ((هورقليا)) را در شماره‏ي دوم همين فصلنامه، ص 297 - 305 بخوانيد.

10) ر.ک: مجموعة الرسائل الحکميّة، احمد احسايي، ص 308 - 309، کرمان، 1360 ش.

11) وي، در اين باره آورده است: ((… إِنّ الإنسان له جسدان و جسمان: فأما الجسد الأوّل فهو ما تألّف من العناصر الزمانيّة. و هذا الجسد کالثوب يلبسه الإنسان و يخلصه و لا لذّة له و لا ألم و لاطاعة ولامعصية… و أمّا الجسد الثاني فهو الحسد الباقي و هو طينته التي خلق منها… و هذا الجسد الباقي هو من أرض هور قليا و هوالجسد الثاني الذي فيه يحشرون و يدخلون به الجنّة والنار.شرح الزيارة، ج 4، ص 25 - 28؛ شرح العرشيّة، ج 2، ص 189 - 190.

12) شرح العرشيه، ج 2، ص 190 - 191؛ شرح الزيارة، ج 4، ص 29 - 30.

13) مجموعة الرسائل الحکميّة، ص 110 - 111.

14) شرح الزيارة الجامعة، ج 4، ص 29 - 30 مجموعة الرسائل الحکميّة، ص 310.

15) شرح الزيارة الجامعة، ح 3، ص 127 - 128 - 129.

16) شيخي گري، بابي گري، مرتضي مدرس چهار دهي، کتابفروشي فروغي، تهران، 1345 ش.

17) ر.ک: جوامع الکلم، شيخ احمد احسايي، رساله‏ي دوم؛ شيخيگري، بابيگري، ص 74 (به نقل از: سيد محمد هاشمي کرماني، مؤلف کتاب تاريخ و مذاهب کرمان).

18) ر.ک: شيخي گري، بابي گري، ص 41 (به نقل از ((کنت دوگوبينو)) وزير مختار اسبق دولت فرانسه در دربار ايران، در کتاب سه سال در ايران).

19) ر.ک: بابي گري و بهايي‏گري، محمد محمّدي اشتهاردي، ص 35، کتاب آشنا، چاپ اول، بهار 1379؛ روح مجرد، علامه سيّد محمّد حسين حسيني، ص 426 و 447.

20) جريان شهادت آقا سيّد مهدي و شرف العلماء مازندراني و حاج ملا محمد جعفر استرآبادي و سيّد کاظم رشتي را مبني بر وجود عبارت‏هاي کفرآميز، در کتاب شيخي گري، ص 19 و بررسي عقايد و اديان، مصطفي نوراني اردبيلي، ص 462، بخوانيد.

21) دانشنامه‏ي جهان اسلام، ج 3، ص‏120.

22) شيخي گري، ص 194.

23) شيخي گري، ص 87 - 88.

24) مکتب شيخيه، ص 44 - 45.

25) ر.ک: الشيخيّه، ص 117 (به نقل از الاعتصام بحبل الله، شيخ محمّد خالصي، ص 8).

26) علاّمه سيّد محسن امين، در اين رابطه مي‏نويسد: ((… الطائفة الشيخيّة في هذا الزمان معروفة و لهم مذاهب فاسدة و أکثر الفساد نشأ من أحد تلامذته السيّد کاظم الرّشتي والمنقول عن هذا السيّد مذاهب فاسدة لاأظنّ أنْ يقولَ الشيخ بها…)). (أعيان الشيعه، ج 2، ص 590).

27) ر.ک: بررسي عقايد و اديان، ص 463 - 466.

 

 

 

(مجله شماره 4 : - فرقه شناسي)

 

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: منحرفان تاریخ اسلام لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس