اشعار امام زمان (ع)
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی من عبور لحظهها را میشمارم تا بیایی
صبح یك آیینه بر منبر ز چشمان تو میگفت تا ظهور چشم تو چشم انتظارم تا بیایی
سرشماری كن تو در آدینه از گلهای پرپر هم دعا با لالههای بی شمارم تا بیایی
خاك لایق نیست آقا تا به رویش پا گذاری در مسیرت جانفانم گل بكارم تا بیایی
صبحدم با عشق، دستت یا علی دارم كه هرگز لحظهای چشم از شقایق بر ندارم تا بیایی
بی تو باغ سبز دلها رنگ پاییزی گرفته باز هم بر وصل تو امیدوارم تا بیایی
به گردش ذوالفقار حیدر آید زمان عمر خناسان سرآید
نسیم دلنشین صبح صادق طبیب حاذق دلهای عاشق
به یك دستش سلاح و حكم قرآن به دست دیگرش داروی درمان
ولی حَی سبحان خواهد آمد دیانت را نگهبان خواهد آمد
خوشا آنان كه از خط ولایت تلغزد پایشان هنگام غیبت