آی پدرو مادرایی که ...حواستون هست ؟!!!
سهل شوشترى از بزرگان عرفاست كه در سن هشتاد سالگى، به سال 283 ه. ق از دنيا رفت.او مىگويد: من سه ساله بودم كه نيمههاى شبى ديدم دايىام محمدبن سوار از بستر برخاسته و مشغول نماز شب است. يك بار به من گفت: پسرم، آيا از آن خداوندى كه تو را آفريده ياد نمىكنى؟ گفتم: چگونه او را ياد كنم؟ گفت: شب، هنگامى كه براى خواب در بسترت مىآرمى،سه بار از صميم دل بگو: «خدا با من است و مرا مىنگرد و من در محضر او هستم.» چند شب همين گفتار را از ته دل گفتم.
سپس به من گفت: اين جملهها را هر شب هفت بار بگو. من چنين كردم. شيرينى اين ذكر در دلم جاى گرفت.پس از يك سال به من گفت: آنچه گفتم در تمام عمر تا آن گاه كه تو را در گور نهند از جان و دل بگو، كه همين ذكر و معنويت آن، دست تو را در دو جهان بگيرد و نجات بخشد.
به اين ترتيب نور ايمان به توحيد، در دوران كودكى در دلم راه يافت و بر سراسر قلبم چيره شد.
هزار و يك نكته، ص: 22