مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خواهر نگو

24 آذر 1393 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

خواهر نگو،خاکستر خواهر می آید

با کوهی از غم،خسته و بی پر می آید

ای شاهد بر نیزه ی در به دری  هام

چشم تو روشن صاحب معجر می اید

امروز یعنی با صدای یا حسینم

ته مانده ی جانم کنارت در می آید

ای بی کفن ای بی سر و سامانی من

برخیز  زینب را ببین با سر می آید

با دستباف مادر و گهواره و مشک

همرا من یک حلقه انگشتر می آید

یادت می آید با چه شکلی رفتم اکنون

انگار اصلا یک کس دیگر می آید

از شهر بی شرم نگاه خیره سرها

سقا کجایی دختر حیدر می آید

شعر از:علیرضا لک

 نظر دهید »

شبهات محرم

08 آذر 1393 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

اگر امام حسین(ع) علم به شهادت خود داشتند، چرا به کربلا رفتند؟ و اگر علم نداشتند، پس روایاتی که دلالت بر علم ائمه(ع) دارد را چگونه باید توجیه کرد؟

پاسخ آیت الله جوادی آملی :

پاسخ: الف: گاهی شرایط به گونه ای است که آدمی، بناچار برای رسیدن به مقصد و مقصود خویش، هر کاری انجام می دهد؛ حتی اگر بداند به مرگ او می انجامد. رزمندگان اسلام که در دوران دفاع مقدس، برای عبور از میدان مین، بر هم سبقت می گرفتند، می دانستند سرانجام داوطلب شدن و سبقت گرفتن برای رفتن به میدان مین، شهادت آنان است، لیکن چون می دانستند برای دفاع از نظام اسلامی، چاره ای جز این نیست، پا در این میدان بی بازگشت می گذاشتند.

حرکت امام حسین(علیه السلام) به سوی کربلا نیز از این قبیل بود؛ زیرا انحراف در حکومت اسلامی به جایی رسیده بود که اگر قیام عارفانه آن حضرت و یاران باوفایش نبود، اسلام به پایان رسیده بود: «و علی الإسلام السّلام إذ قد بلیت الأمّة براع مثل یزید» و این انحراف، جز با شهادت امام حسین(علیه السلام) قابل اصلاح نبود.

* انواع علم ائمه اطهار(ع)

ب: پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) از دو علم برخوردارند: علومی که از راههای عادی به دست می آید و علومی که از راههای غیر عادی و غیر متعارف به دست می آید. با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، مکلّف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار می کردند. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه می داد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده می کردند. پس استفاده از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بود، هرگز در استفاده از علوم غیر عادی، از امر خداوند سرپیچی نمی کردند. حتی در قضا نیز مأمور بودند که به علم عادی عمل کنند. به همین سبب، پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:

هرگز به قضای من مغرور نشوید و نگویید چون پیغمبر در این نزاع به نفع ما داوری کرد، پس حق با ماست؛ زیرا من نیز در بین شما با شهادت و قسم حکم می کنم؛ درحالی که برخی از شما در اقامه دلیلِ مَحکمه پسند، قوی تر و خوش بیان تر از طرف مقابل خود است. پس هر کسی که من به نفع او حکم کردم، ولی حق با طرف مقابل بود، بداند که قضای من چیزی را تغییر نمی دهد، بلکه او قطعه ای آتش را به خانه خود خواهد برد: «إنما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان و بعضکم ألحن بحجته من بعض، فأیّما رجل قطعتُ له من مال أخیه شیئاً فإنما قطعتُ له به قطعة من النار». [1]

بنابراین، آگاهی ائمه(علیهم السلام) از سرنوشت غیبی خودشان تکلیف آور نبود. از این جهت از آن علم استفاده نمی کردند؛ مگر در مواردی خاص که از سوی خداوند متعال مأمور استفاده از آن می شدند؛ وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم غیر عادی. از این رو، اگر از راههای عادی، به نقشه دشمن پی می بردند و شرایطشان همانند شرایط امام حسین(علیه السلام) نمی بود، حتماً برای خنثی کردن آن، اقدام می کردند. [2]

ج. ابو بصیر از امام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)ادق(علیه السلام) نقل کرده است:

هر امامی که نداند به چه مصیبتی گرفتار خواهد شد و چه بر سر او خواهد آمد، چنین کسی، اساساً حجّت خدا بر خلق او نیست: «أیّ إمام لا یعلم ما یصیبه و إلی ما یصیر فلیس ذلک بحجة لله علی خلقه». [3]

در برخی روایات آمده است:

امام معصوم(علیه السلام) به جزئیات آنچه بر سر او خواهد آمد، آگاهی دارد و این آگاهی را از صحیفه ای که در اختیار او قرار می گیرد، کسب می کند و آنگاه که مأموریت های ذکر شده در آن صحیفه به پایان می رسد، می فهمد که عمر او نیز به پایان رسیده است: «… إن لکلّ واحدٍ منّا صحیفة فیها ما یحتاج إلیه أن یعمل به فی مدّته فإذا انقضی مافیها ممّا أُمر به عرف أنّ أجله قد حضر… ». [4]

ماموریت های خداوند به اهل بیت قبل از وفات پیامبر

از امام صادق(علیه السلام) رسیده است:

قبل از وفات رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خدای عزّ و جلّ کتابی را که با مهرهایی از طلا مهر شده بود، بر آن حضرت نازل کرد و گفت: ای محمد! این وصیّت تو به نجبای از اهل بیت توست. پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از جبرئیل پرسید: نجبای من چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: علی بن بی طالب و فرزندان او(علیهم السلام). پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن کتاب را به امیرمؤمنان(علیه السلام) داد و به او فرمود یک مهر آن را باز کند و به آنچه در آن است، عمل کند. امیرمؤمنان(علیه السلام) چنین کرد و سپس آن را به فرزند خود، امام حسن(علیه السلام) داد. او نیز با گشودن مُهری به محتوای آنچه در آن بود، عمل کرد. آنگاه آن را به امام حسین(علیه السلام) داد. او نیز با گشودن مهر مربوط به خود، دید که در آن آمده است: همراه با گروه خود، برای شهید شدن خارج شو که بدون تو شهادت نصیب آنان نخواهد شد و جانت را به خدا بفروش. او نیز چنین کرد و آنگاه کتاب را به علی بن الحسین(علیهماالسلام) داد.

آن حضرت باگشودن مهر مربوط به خود، دید که در آن نوشته شده: سکوت اختیار کن، در منزل خود بنشین و به عبادت پروردگارت بپرداز تا مرگت فرا رسد. او نیز چنین کرد و آنگاه کتاب را به فرزند خود محمدبن علی(علیهماالسلام) سپرد. آن حضرت با گشودن مهر مربوط به خود، این گونه مأموریت پیدا کرد: به مردم حدیث بگو و فتوا بده و از کسی جز خدای عزّوجلّ نترس؛ زیرا کسی توان آسیب رساندن به تو را ندارد. او نیز چنین کرد و سرانجام کار خود را به فرزندش جعفر بن محمّد(علیهماالسلام) سپرد. او نیز با گشودن مهر مربوط به خود، این گونه مأمور شد: به مردم حدیث بگو، فتوا بده و علوم اهل بیت(علیهم السلام) را منتشر کن. پدران صالح خود را تصدیق کن و از کسی جز خدای عزّ و جلّ هراسان مباش؛ زیرا تو در پناه و امان هستی. او نیز چنین کرد و آن را به فرزند خود، موسی بن جعفر(علیهماالسلام) سپرد. در اینجا امام(علیه السلام) بدون اینکه به شرح وظایف امام کاظم و ائمه بعدی(علیهم السلام) که هنوز زمان امامتشان فرا نرسیده بود اشاره کند، فرمود: موسی بن جعفر(علیهماالسلام) آن را به امام بعد از خود می سپارد و او نیز… تا آنکه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند. [5]


[1] تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲۲۹، ح۵۵۲
[2] همچنین در این باره ر.ک: ج۱ همین کتاب، ص۱۷۶
[3] کافی، ج۱، ص۲۵۸
[4] کافی، ج۱، ص۲۸۳، باب أن الأئمة(علیهم السلام) لم یفعلوا شیئاً و لا یفعلون إلاّ بعهد من الله عزّوجلّ و أمر منه لا یتجاوزونه.
[5] کافی، ج۱، ص

 نظر دهید »

2.تمایل بشر به اسطوره سازی

24 آبان 1393 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

عامل دوم از انحرافات عاشورا

تمایل بشر است به اسطوره سازی و افسانه سازی.این هم باز در تمام تواریخ دنیا وجود دارد.در بشر یک حس قهرمان پرستی

هست،یک حسی هست که درباره ی قهرمانهای ملی وقهرمانهای دینی افسانه می سازد.(در شبهای عید غدیر که آقای

دکتر شریعتی صحبت میکردند،یک بحث بسیار عالی راجع به این حسی که در همه افراد بشر برای اسطوره سازی و افسانه

سازی و قهرمان سازی وقهرمان پرستی-آن هم به یک شکل خارق العاده و فوق العاده ای-هست،ایراد کردند.)بهترین دلیلش

این است که مردم برای نوابغی مثل بوعلی سینا وشیخ بهائی چقدر افسانه جعل کردند!بوعلی سینا بدون شک نابغه بوده

است،قوای جسمی وقوای روحی اش،یک جنبه فوق العادگی داشته است.ولی همین ها سبب شده است که مردم برای

بوعلی سینا افسانه هایی بسازند،مثلا بگویند بوعلی سینا درباره مردی که از فاصله  ی یک فرسخی می آمد گفت این مردی

که می آید دارد نان چرب میخورد.گفتند تو از کجا فهمیدی که او نان میخورد،و از کجا فهمیدی که نانش هم چرب است؟در یک

فرسخی چگونه دیدی؟میگویند بله،نور چشمش آنقدر کارگر بود که گفت من پشه هایی را دیدم که دور این نان

میگردند،فهمیدم که نانش چرب است که پشه دور آن پرواز میکند.معلوم است که این داستان افسانه است.آدمی که پشه را از

فاصله یک فرسخی ببیند،چربی نان را زود تر از خود آن پشه ها میبیند.یا مثلا[گفته اند بوعلی سینا]در مدتی که در اصفهان

تحصیل میکرد،گفت من نیمه های شب که برای مطالعه حرکت میکنم،صدای چکش مسگر های کاشان نمیگذارد که من

مطالعه کنم.رفتند تجربه کردند،یک شب دستور دادند که مسگر های کاشان چکش نزنند،آن شب را گفت من آرام مطالعه

کردم.معلوم است که اینها افسانه است.

برای شیخ بهائی مردم چقدر افسانه ها ساخته اند!اختصاص به حادثه عاشورا ندارد.ولی همانطور که جلسه پیش عرض

کردم،فرق است میان افسانه ای،داستانی،جعلی،تحریفی که در یک حادثه عادی باشد[وتحریفی که در یک حادثه مهم تاریخی

باشد.]حالا مردم درباره بوعلی سینا هر چه میخواهند بگویند،بگویند،به کجا ضرر میزند؟به هیچ جا.درباره شیخ بهائی هرچه

میخواهند بگویند،بگویند،به کجا ضرر میزند؟به هیچ جا.اما افرادی که شخصیت آنها شخصیت پیشوایی است و قول آنها،فعل

وعمل آنها،قیام ونهضت آنها سند وحجت است،در اینها نباید تحریفی واقع بشود،در سخنشان،در شخصیتشان،در تاریخچه

شان.درباره امیر المؤمنین علی (ع) چقدر افسانه خود ما شیعیان بافته ایم!در اینکه علی مرد خارق العاده ای است،بحثی

نیست.مثلا شجاعت علی.دوست ودشمن اعتراف کرده اندکه شجاعت علی یک شجاعت فوق افراد عادی بوده است.علی با

هیچ پهلوانی نبرد نکرد مگر آنکه آن پهلوان را کوبید وبه زمین زد.این چیزی نیست که در آن،جای انکار باشد.فوق العادگی

داشته،ولی در حد یک بشر فوق العاده،یک بشری که در میدان جنگهیچ کس حریفش نبود.اما مگر افسانه سازیها ی

اسطوره سازها به همین مقدارقناعت کردند؟شما ببینید چه حرفها در همین زمینه ها گفتند!مثلا علی (ع) در جنگ خیبر با

مرحب خیبری روبرو شد.مرحب چقد فوق العادگی داشت!بسیار خوب.مورخین هم نوشته اند که در آنجا علی (ع) ضربتش را

که فرو آورد،این مرد را دو نیم کرد.حالا من نمیدانم این دو نیم،دو نیم کامل بود یا مثلا تا سینه اش رسید.ولی در اینجا افسانه

هایی است که دین را خراب میکند.گفته اند به جبرئیل وحی شد:جبرئیل!فورا به زمین برو،برو که آن غضبی که ما در علی

میبینیم،اگر شمشیرش فرود بیاید،زمین را دو نیم میکند،به گاو وماهی خواهد رسید؛برو بال خودت را در زیر شمشیر علی

بگیر،رفت وگرفت. علی (ع) هم شمشیرش چنان آمد که مرحب آنچنان دو نیم شد که اگر در ترازوی مثقالی می گذاشتند

،این نیمه اش با آن نیمه برابر بود.بال جبرئیل که زیر زین اسب [قرار]گرفته بود،از شمشیر علی آسیب دید ومجروح شد.تا چهل

شبانه روز جبرئیل نتوانست به آسمان برود،که وقتی به آسمان رفت،خدا از او سؤال کرد:جبرئیل!تو این چهل روز کجا

بودی؟خدایا در زمین بودم،تو به من مأموریت داده بودی.چرا زود برنگشتی؟شمشیر علی که فرود آمدبال مرا مجروح کرد،من این

چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم!


دیگری میگوید:شمشیر علی آنچنان سریع و نرم آمد،از فرق مرحب گذشت،تا به نمد زین اسب رسیدوعلی شمشیرش را

بیرون کشید که خود مرحب هم نفهمید.خیال کرد ضربت کاری نشد.گفت:علی!همه ی زور تو همین بود؟همه ی پهلوانی تو

همین بود؟گفت : اگر راست می گویی خودت را تکان بده.تا مرحب خودش را تکان داد،یک قسمت از این طرف افتاد،یک قسمت

از آن طرف.این طور افسانه ها!

حاجی نوری،این مرد بزرگ،در کتاب لؤلؤ و مرجان انتقاد میکند،می گویید:برای شجاعت ابوالفضل در جنگ صفّین-که اصل شرکت

حضرت هم معلوم نیست،اگر هم شرکت کرده یک بچه پانزده ساله بوده است_نوشته اند ابوالفضل العباس مردی را پرتاب کرد

به هوا،یکی دیگر را پرتاب کرد،یکی دیگر را،تا هشتاد نفر.هشتادمی راکه پرتاب کرد،هنوز اولی به زمین نیامده بود.اولی که آمد

به زمین دو نیمش کرد،دومی را دو نیم کرد،سومی را و…از این افسانه ها!


در حادثه ی کربلا،یک قسمت از تحریفاتی که صورت گرفته است معلول حس اسطوره سازی است.مبالغه ها و اغراق هایی

 

شده است.مخصوصا اروپایی ها می گویند در تاریخ مشرق زمین[مبالغه و اغراق]زیاد است،و راست هم می گویند.


ملّا آقای در بندی در اسرار الشهادة نوشته است عدد لشکریان عمر سعد سواره آنها ششصد هزار نفر بود.پیاده آنها دو کرور و

مجموعشان یک میلیون و ششصد هزار نفر بود،همه هم اهل کوفه بودند.آخر کوفه مگر چقدر بزرگ بود؟کوفه یک شهر تازه

سازی بود.هنوز سی و پنج سال از عمر کوفه نگذشته بود،چون کوفه را در زمان عمر بن الخطّاب ساختندو کوفه مرکز سپاهیان

اسلام بود.عمر دستور داد این شهر را در اینجا بسازند برای اینکه لشکریان اسلام در نزدیکی ایران یک مرکزی داشته

باشند.همه ی جمعیت کوفه معلوم نیست در آن وقت آیا به صد هزار نفر میرسیدهیا نمیرسیده است.آنوقت یک میلیون و

ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود وحسین بن علی (ع) هم سیصد هزار نفر آنها را بکشد،این با عقل جور در

نمیاید.این[سخن]این قضیه را به طور کلی از ارزش می اندازد؛حرف هما ن آدمی می شود که می گویند درباره ی هرات اغراق

و مبالغه می کرد،می گفت هرات یک وقتی خیلی بزرگ بود.گفتند چقدر بزرگ بود؟گفت در یک وقت در آن واحد در هرات بیست

و یک هزار احمدیک چشم کله پز وجود داشت.چقدر ما باید آدم داشته باشیم و چقدر احمد یک چشم کله پز داشته باشیم که

بیست ویک هزار احمد یک چشم کله پز وجود داشته باشد.


این حس اسطوره سازی خیلی کار ها کرده است.ما که نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه ها قرار بدهیم.«وَ اِنَّ لَنا فی

کُلِّ خَلَفٍ عُدولاً یَنفونَ عَنّا تَحریفَ الغالینَ وَ انتِحالَ المُبطِلینَ».ما وظیفه داریم اینها را از چنگ این افسانه سازها بیرون

کنیم.حالا برای هرات هر که هرچه میخواهد بگوید.اما برای حادثه عاشورا،حادثه ای که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت

یک مکتب زنده بداریم،آیا صحیح است که در این داستان این همه افسانه وارد بشود؟!

این مطلب ادامه دارد…
منبع:بر گرفته از کتاب حماسه حسینی شهید مطهری(ره)

 نظر دهید »

شبهات محرم

07 آبان 1393 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب
 نظر دهید »

عوامل تحریف در واقعه تاریخی کربلا

07 آبان 1393 توسط مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

عوامل تحریف: 1.اغراض دشمنان عامل های تحریف بر دو قسم است.یک نوع ازعامل هاست که عامل های عمومی است،یعنی بطور کلی درتواریخ دنیا این عوامل وجود داردوتواریخ رادچار تحریف می کند،اختصاص به حادثه عاشورا ندارد.مثلاهمیشه اغراض دشمنان خودیک عاملی است برای اینکه حادثه ای رادچار تحریف کند.دشمن برای اینکه به هدف وغرض خودش برسد،تغیر وتبدیل هایی درمتن تاریخ می دهدویاتوجیه وتفسیرهای ناروایی از تاریخ می کند که این مطلب نمونه های زیادی داردومن نمی خواهم از نمونه های ان بحثی کرده باشم.همین قدرعرض می کنم که درحادثه کربلا هم این نوع ازعامل دخالت داشت،یعنی دشمنان درصدد تحریف نهضت حسینی برامدند.همان طوری که دردنیا معمول است که دشمنان،نهضت های مقدس رابه افسادواخلال وتفریق کلمه وایجاداختلال وامثال این هامتهم می کنند،حکومت اموی خیلی کوشش کردبرای اینکه چنین رنگی به نهضت حسینی بدهد. ازهمان روزاول چنین تبلیغاتی شروع شد.مسلم که به کوفه امده بود،یزیدضمن ابلاغی که برای ابن زیادبرای حکومت کوفه صادرمی کند،این گونه می نویسد:«مسلم پسرعقیل به کوفه امده است وهدفش اخلال وافسادوایجاد اختلاف درمیان مسلمانان است،پس برو واو راسرکوب کن».وقتی هم که مسلم گرفتارمی شودواورابه دارالاماره ابن زیاد می برند،ابن زیادهمین جمله هارابه مسلم می گوید:«پسرعقیل!توراچه شدکه به این شهرامدی؟مردم وضع ارام ومطمئنی داشتند.امدی دراین شهراشوب کردی،ایجاداختلاف کردی،فتنه انگیزی کردی».مسلم هم مردانه جواب داد،گفت:اولاامدن مابه این شهرابتدائی نبود.مردم این شهراز مادعوت کردند،نامه های فراوانی نوشتند،نامه هایشان هست ودران نامه هانوشتندکه پدر تو زیاددر سال هایی که دراینجاحکومت کرده است نیکان این مردم راکشته است،بدان رابرنیکان مسلط کرده است،انواع ظلم هاواجحاف ها به مردم کرده است؛از مادعوت کرده اندبرای اینکه عدالت رابرقرار کنیم،ما برای برقراری عدالت امده ایم؛ازپیش خودمان هم نیامده ایم،مردم هم مارابرای این منظورخواسته اند. بعدهم حکومت اموی برای اینکه[در این واقعه]تحریف معنوی کرده باشد،ازاین جورقضایازیادگفت،ولی به اصطلاح نگرفت،یعنی تاریخ اسلام تحت تاثیراین تحریف واقع نشد شمایک نفرمورخ ویک نفرصاحب نظر رادر دنیاپیدا نمی کنیدکه این گونه اظهارنظر کرده وگفته باشدحسین بن علی،العیاذبالله،قیام نابجایی کرد،امدتا کلمه مردم راتفریق کند،اتحادرااز میان ببرد؛خیر،این تحریف اثر نکردکه نکرد.پس دشمن نتوانست در حادثه کربلا تحریفی ایجادکند.درحادثه کربلا باکمال تاسف هرچه تحریف شده است،ازناحیه دوستان است….ادامه دارد منبع:حماسع حسینی_ج.اول(سخنرانیها)استاد مطهری

 نظر دهید »
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علميه حضرت وليعصر (عج) بناب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تجلیگاه عفت
  • اخبار مدرسه
  • خاطرات طلبگی و حجره نشینی
  • دلنوشته
  • در حریم یار
  • منحرفان تاریخ اسلام
  • با عشق بازان در سنگر عشق
  • معرفت انوار قدسیه
  • پاک سیرتان
  • خوان وحی
  • درسنگررهبری
  • همراه با امیر بیان
  • مقالات طلاب
  • دسته کلیدی برای طلاب
  • تلنگر
  • پیام ها
    • پیام تندرستی
  • درمحضر استاد
  • نيايش هاي سيدالساجدين
  • انتظار
  • محرم»
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

روز شمار عید غدیر

روزشمار غدیر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

تدبر در قرآن

آیه قرآن

اوقات شرعی

اوقات شرعی

عشق حقیقی

عشق حقیقی به خداوند
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس